۴ آبان ۱۳۸۹، ۰:۰۱
کد خبر: 9272955
T T
۰ نفر

پایان افسانه حقوق بشر آمریکایی

۴ آبان ۱۳۸۹، ۰:۰۱
کد خبر: 9272955
پایان افسانه حقوق بشر آمریکایی ..................................................
خبرگزاری جمهوری اسلامی 89/08/04 سیاسی.آمریکا.حقوق بشر اصفهان -کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در ماه جاری قرار است موارد اتهامی به ایالات متحده را درباره نقض آشکار مصادیق آن بررسی کند.
به گزارش ایرنا،این کمیسیون بررسی مسایل نقض حقوق بشر توسط واشنگتن را درحالی با تاخیر چندین ساله در دستور کار خود قرارداده که رفتارهای غیرانسانی و نقض حقوق بشر توسط ایالات متحده در زندان گوانتانامو بارها باعث نگرانی نهادهایی همچون سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشرشده است.
با این حال، رسوایی بزرگتر از آن در زندان ابوغریب و افشای زندانهای مخفی سازمان اطلاعاتی آمریکا در اروپای شرقی، مباحث هیجان انگیزی را پیرامون صلاحیت خودخوانده ایالات متحده در رهبری اخلاقی جامعه بین المللی برانگیخت و این مباحث هم اکنون نیز به هیجان انگیزترین دوران خود رسیده است.
اگرچه این موضوع برای نخستین بار نیست که ایالات متحده از سوی نهادهای بین المللی و سایر نهادهای غیردولتی به نقض پاره ای از مفاد اعلامیه حقوق بشر که در سال 1948 به تلاش همان کشور تصویب شد و همچنین سایر کنوانسیون ها پیرامون جوانب گوناگون حقوق انسانی متهم می شود اما تکرار آن در سالهای اخیر بیانگر به اوج رسیدن تلاشها و کوشش انسان دوستانه ای است که اکنون ابعاد کروی (Global( به خود گرفته و حکایت از فرارسیدن دوران تازه ای از حقوق بین المللی بشر دارد.
در این جا نه تنها نگاه ابزاری و سلیقه ای به حقوق انسانی مورد نکوهش قرار می گیرد بلکه به انحصارگرفتن آن از سوی دولت های قدرتمند نیز پذیرفته نمی شود.
ریچارد فالک (Falk Richard( گزارشگر ویژه حقوق بشر در فلسطین در کتاب Rigths Human ''Achieving با اشاره به کشمکش دیرینه میان حقوق قدرت و قدرت حقوق می نویسد:حقوق قدرت دربرگیرنده حقوق و هنجارها در راستای اهداف ژئوپولیتیکی است و قدرت حقوق به استفاده از پتانسیل هنجارها برای نیل به بسیج اخلاقی و حقوقی در کشمکش دستیابی به عدالت جهانی و نظام سیاسی و بشری دنیوی است.
وی در ادامه این کتاب آورده است: بدون انگیزه،کشمکش وجود نخواهد داشت و بدون کشمکش نیز پیشرفتی حاصل نمی شود.
جامعه جهانی برای مقابله با بی نظمی، فساد و هرج و مرج انگیزه نیرومندی داشته و دارد.
در این راه است که دست یافتن به حقوق بشر و نظم دادن به جهان هرج و مرج زده مادی، مستلزم معیارهای جهانشمول و متناسب با نیازهای فرهنگی و روانی انسانهاست که باید بدون تحمیل کردن ها و بدون از بین بردن ساده ترین نیازهای امنیتی و معرفت شناسانه ملت ها و سایر هویت های انسانی صورت بپذیرد.
**در اینجا مختصرا پیرامون سه پویشی که حقوق بشر را به سوی اخلاقی شدن فزاینده سوق خواهد داد، بحث خواهیم کرد.
همچنین با نگاهی به توانایی ها و زمینه های تاریخی جمهوری اسلامی ایران که بخش قابل توجهی از جهان اسلام را نمایندگی می کند و تنها نمونه زنده و نیرومند اسلام سیاسی است، نشان خواهیم داد که چگونه ایران می تواند نقش آفرینی ویژه خود را در راه رسیدن به نقطه نهایی تکامل رژیم حقوق بشر ایفا نماید.
****اخلاق جهانی یا جهان اخلاقی ؟ دنیای مدرن در یکصد سال گذشته شاهد دگرگونی های شگرفی در راستای بهبود حقوق انسانها در روابط بین ملت ها بوده بگونه ای که در زمینه احترام بیشتر به حق حاکمیت ملی، تعیین سرنوشت و دموکراتیک شدن رژیم های سیاسی، جهان شاهد رشد شتابان محبوب شدن شیوه حکومت دموکراتیک، ترویج آزادی های اساسی در جوامع سیاسی و خودآگاهی مردم از حقوق ذاتی و جدایی ناپذیرشان و به رسمیت شناختن گروه های هویتی بوده است.
رژیم بین المللی حقوق بشر با محتوای کنونی، چیزی بیش از تاریخ دستاورد منازعات مدنی در اروپای غربی و ایالات متحده که کمتر از 10درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهد، نیست که در 1917 توسط وودرو ویسلون تحت عنوان اخلاق جهانی و خواسته های مشترک جامعه بشری عرضه شد.
آنچه که به نظر اخلاق جهانی بود در حقیقت وجود آرمانهای مشترک و دیرینه بشری بود اما نه با یک نظام اخلاقی واحد.
این برداشت نارسا از حقوق انسانی نه تنها موجب حقوق بشر جهانی نشد بلکه آشکارا دیکتاتوری حقوق بشر را با روابط فرادستی و فرودستی میان تمدن غربی و سایر تمدنها شکل داد.
انسان قرن بیستم، پس از گذراندن دوره سخت و طولانی استبداد، استعمار و جنگهای سلطه طلبانه خود را نیازمند آرامش فیزیکی و معنوی دید که تحقق آن از راه استقرار صلح دائمی میان ملتها می گذشت.
آغاز روند استعمارزدایی که همراه با به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت، اصل حاکمیت و عدم مداخله، اصل پرهیز از جنگ برای رفع اختلاف و شکل گیری نظامهای سیاسی انتخابی بود،بوضوح نشانگر اخلاقی شدن جهان است بدون آنکه بتوان از جهانی شدن اخلاق بر اساس معیار مشترک سخن گفت.
اما ایالات متحده از دوران ویلسون تا جورج دبلیو بوش کوشید تا معیار اخلاقی سکیولار را همراه با چاشنی معرفت شناسی مسیحی، بنیان حقوق بشر به عنوان پاسدار نظام اخلاقی جهان قرار دهد.
با وجودیکه ایالات متحده در فردای جنگ اول جهانی و تاسیس جامعه ملل، نقشی تعیین کننده در اشاعه دادن حقوق بشر داشت اما بعدها با آشکار شدن نارسایی های اولیه و موارد بیشماری از نادیده گرفتن مصادیق حقوق بشر، از جمله استثناگرایی آمریکایی (Exceptionalism American( و همچنین فقدان مکانیزم های پایدار حمایتی، تضمین های معتبر و ساختار نظارتی بر مفاد مورد موافقت قرار گرفته، آشکارا وجدان جهان خلاقی را آزار داد.
اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب 1948 تکرار جالب توجه اما نه چندان مفید اصول اساسی اعلامیه حقوق بشر در انقلاب فرانسه و بیانیه حقوق طبیعی همزمان با انقلاب استقلال ایالات متحده آمریکا بود که در میدان عمل در رفع این آزار وجدان چندان موثر نیفتاد.
سه اعلامیه یاد شده پس از پایان گرفتن جنگهای خونین از سوی فاتحان این جنگها صادر شد که بیشتر می توانست واجد ارزش نمادین باشد تا راهکاری برای جهان اخلاقی اندیش.
تصادفی نیست که جزئیات این اعلامیه ها تا حدی بازگوکننده نگرش ویژه فاتحان نسبت به شان انسانی و ضرورت تحمیل آن نگرش به سایر ملت هاست.
از این رو برای بسیاری از ناظران، رابطه پنهان اما موثر قدرت و حق ،یک موضوع بنیادی در مباحث پیشبرد جهانی حقوق بشر به حساب می آید که باید در گفتگوهای پیرامون ابعاد آن بدرستی سنجیده شود.
مطابق با این برداشت نه تنها نقش عمده قدرتهای بزرگ در مقایسه با نقش ضعیفان در تنظیم رژیم حقوق بشر، یک ایراد جدی و سوال برانگیز شمرده می شود (اگرچه برای مثال، اعلامیه حقوق بشر را بیش از 100 کشور به تصویب رساندند اما محتوای این اعلامیه آشکارا نشان از تفاوتهای غیرقابل جبران با نظامهای ارزشی و اعتقادی بسیاری از امضاکنندگان داشت،علت پذیرفتن میثاق ها و اعلامیه های حقوق بشر را باید در عرف بین الملل آن هم در جهانی که به شدت اخلاقی می اندیشد، جستجو کرد) بلکه همواره نگرانی ها بابت نقض احتمالی این حقوق از سوی همان قدرت ها و برخورد یک جانبه و معیارهای دوگانه ای که تاریخ نمونه های فراوانی سراغ دارد، مقبولیت یافتن عام رژیم حقوق بشر را با دشواری مواجه می سازد.
گذشته از این، انتقاد دیگری که به رژیم بین المللی حقوق بشر وارد است، عبارت است از محتوا و دامنه آن.
تا جایی که به محتوا مربوط می شود ما باید بدانیم که رژیم بین الملل حقوق بشر با قرار گرفتن بر زیربنای انسان شناسی مسیحی (حقوق طبیعی در آرای فلاسفه یونانی و رومی ) و بدون توجه به فرهنگ های متعدد، ارزشهای غیرغربی و عقاید متفاوت و در نتیجه بدون گذراندن گفتگوهای ضروری که استاندارد حقوق بشر را به معنای وافعی جهانشمول سازد، تا کنون به شکست های رقت باری انجامیده است.
اگرچه مفهوم استاندارد مشترک در اعلامیه حقوق بشر درج شده اما معلوم نیست این استاندارد کجا و در چه زمانی با اجماع و موافقت همه ابنای بشر رخ داده است.
بدتر اینکه استاندارد مزبور به دلیل نارسایی هایش اکنون مدتهاست که مورد اعتراض گروه های انسانی گوناگون مانند بومیان، زنان و مخالفان سرمایه داری مطلق در همان جوامع غربی قرار گرفته است.
همانگونه که آمیتای اتزیونی جامعه شناس منتقد آمریکایی می گوید: معیارهای اخلاق غربی به ویژه فردگرایی مطلق آن،موجب وارد آمدن آسیبهای جدی بر پیکره غرب شده است در حالی که تمدن غربی می تواند از تمدنهای شرقی که انضباط اجتماعی را بیش از فردگرایی مقدم می دارند، درسهای بسیاری بیاموزد ناظران حقوق بشر فردگرایی را تکیه گاه نسل اول بیانیه های حقوق بشر( اعلامیه حقوق بشر فرانسه و آمریکا) می دانند که بعدها با نسل دوم که جنبه های فرهنگی و اجتماعی و نسل سوم که حقوق جمعی را مورد تاکید قرار می دادند، پیگیری شد. نسل سوم حقوق بشر که خواه ناخواه ارزشها و اعتقادات هویت های جمعی را برجسته می سازد، بالقوه قادر است که محتوای نسل اول را ضعیف کند.
نکته قابل تامل دیگری که در رژیم حقوق بشری کنونی وجود دارد، مربوط به دامنه و گستره رژیم مزبور است. در این رژیم مسائلی همچون محیط زیست (حقوق بشر اکولوژیک )، کنترل تسلیحات کشتارجمعی و هویت ملت ها و ادیان که جنبه های حقوق بشری در کشورهای در حال توسعه را در مقابله با سلطه طلبی فرهنگی و سیاسی قدرت های غربی بازتاب می دهد، به کنار نهاده شده است.
چنانکه در ادامه اشاره خواهیم کرد، سه پویشی که از اخلاقی شدن جهان ریشه می گیرد، اخلاق جهانی را در محتوا و دامنه حقوق بین المللی بشر به چالش می گیرد. آشنایی با این پویش هاست که می تواند نظام جدید اخلاقی را شکل دهد؟ نظامی که بصورت یکجانبه بر معیارهای غربی، سکیولار و مسیحی متکی نیست.
این پویش ها به منزله نیروی گریز از مرکز در نظام -اخلاق جهانی < و نیروی گراینده به مرز در -جهان اخلاقی < عمل می کند.
چالش های اخلاق جهانی در آستانه هزاره سوم 1) پویش نخست که می توان آن را با مقداری تسامح، غیرسیاسی شدن ( Depoliticalization( نامید، عبارت است از شکستن انحصار صلاحیت دولت ها بر ابزارهای بهره گیری از حقوق بشر در راستای مقاصد سیاسی و اقتصادی. باید به یاد بیاوریم که سابقه جهانی شدن اخلاق با بهره مندی از حمایت یک قدرت بزرگ، به سده هیجدهم و حوادث بعدی پس از انقلاب فرانسه بازمی گردد.
رسالتی که ناپلئون بناپارت به نام آزادی و صدور آرمان های انقلاب فرانسه انجام می داد، به ریشه کن شدن فئودالیزم و نظام بهره کشی ظالمانه در بسیاری از جوامعی منجر شد که به اشغال ارتش فرانسه در آمده بودند. این پروژه متمدن کردن به ویژه در شمال آفریقا، پدید آورنده متون شرق شناسانه و ماندگاری در ادبیات غرب بود که دستورالعمل عصر تاریک ویکتوریا را به مدت یک قرن پس از آن برای بریتانیای کبیر شکل داد. بریتانیا در نیمه های شماره 048 ساعت 13:55 تمام
۰ نفر