به گزارش ایرنا با اشاره انگشتانم دفترچه غبارگرفته خاطرات دفاع مقدس رزمندگان و شهدای گلستانی را کنار زده و در یک روز خنک و پاییزی گرگان به دشت تفتیده و سوزان شلمچه و فاو میروم.
در میان غم و اندوه فاصله گرفتن از روزهای خون و حماسه به یاد یکی از شقایقهای خونین بال گلستان میافتم و آرزو میکنم که ایکاش دستانم قدرت نگهداشتن ستارگانی را داشت که با گذشت سالها از پایان جنگ تحمیلی هنوز بر دشتهای ترک خورده کویر می درخشند و به مثابه یک چراغ راهنما، مسیر خوشبختی و سعادت را به ما نشان می دهند.
موسیالرضا خواستار یکی از شهاب های درخون غلتیده گلستان است که یادش با گذشت سال ها از شهادت، همچنان گرامی و با تقدس است و ذرهای تردید و خدشه بر آن وارد نشده است.
موسیالرضا متولد روستای میقان شاهرود بود که از کودکی به همراه خانواده به علیآبادکتول مهاجرت کرد، در این شهر رشد کرد، معلم زبان انگلیسی شد، در جمع جوانان انقلابی به مبارزه با رژیم طاغوتی پهلوی برخواست و در حالی که ۲ پسر و یک دختر داشت، برای ادای تکلیف و وظفیه حراست از میهن به جبههها رفت و در پاسگاه زید عراق نامش به فرشته های سبکبال بهشتی پیوند خورد و جاودانه شد.
همسر معلم شهید موسی الرضا خواستار به ایرنا گفت: همسرم در مهربانی و اخلاق زبانزد بود. آموزشهای خاص و مبتکرانه او به دانش آموزان هنوز نقل محافل است. او با کودکان و نوجوانان بسیار مهربان بود.
عفت عابدینی افزود: یکی از ویژگی های همسر شهیدم، احترام فراوان به پدر و مادر بود. برای بسیاری از تصمیمات زندگی با پدر و مادرش مشورت می کرد. حدود هفت سال با او زندگی کردم که جزو بهترین سالهای عمرم بود.
وی اظهار داشت: در ماههای رمضان همه کارهای سفره سحری را انجام می داد و وقتی غذا آماده می شد و چایی دم می کشید مرا برای خوردن سحری بیدار می کرد.
شهید خواستار دل در گرو این دنیا نداشت. در اولین اعزامش به جبهه ها دخترش ۶ ماهه بود، بار دوم وقتی به جبهه رفت پسرش ۱۵ روز به دنیا آمده بود و زمانی که پسر سومش وارد ۱۵ ماهگی شد در آخرین اعزام با زن و فرزند و فامیل و آشنا وداع کرد و رفت و دیگر هم برنگشت.
همسرش گفت: موسیالرضا دانش آموزان بسیاری را بدون هزینه در خانه درس می داد. سالها پس از شهادتش فهمیدم که بسیاری از آن دانش آموزان فرزندان شهید بودند.
وی اظهار داشت: من تا کلاس پنجم درس خوانده بودم و همسرم دوست داشتند من قرآن را به خوبی یاد گرفته و بدون اشتباه قرائت کنم.
شهیدی که الگوی دانش آموزانش شد
سمیه خواستار فرزند بزرگ شهید خواستار گفت: زمان شهادت پدرم شش ساله بودم و خاطرات کمی از ایشان در ذهنم مانده اما چهره مهربان و همیشه خندان، تنها یادگار پدر در ذهن من است.
وی افزود: در حیات خانه درخت آلویی داشت که محصول زیادی می داد . موقع برداشت میوه پدرم بخشی از آن را برای مصرف ما نگه می داشت و بقیه را بین همسایه، فامیل، دوست و آشنا تقسیم می کرد .
فرزند شهید خواستار گفت: زمانی که دانش آموز دبیرستانی بودم معلمان می پرسیدند با شهید خواستار چه نسبتی داری؟ زمانی که متوجه شده فرزند شهید هستم می گفتند معلم ما بوده و برای ما خیلی زحمت کشید.
وی بیان کرد: یکی از معلمانم گفت: یکبار درسهایم را خوب جواب دادم. شهید خواستار گفت از جبهه که برگردم برایت جایزه خواهم آورد. زمانی که برگشت به قولشان عمل کردند و هدیهای به من داد که هنوز آن را فراموش نکردم.
وقتی صدای پدر شهیدم را شنیدم
پسر کوچک شهید که در زمان شهادت پدر ۱۵ ماهه بود گفت: وقتی ۱۰ ساله بودم از صندوقچه خانه چند نوار کاست پیدا کردم . وقتی آن را در دستگاه پخش گذاشتم دیدم آموزش زبان انگلیسی است . ماجرا را از مادرم پرسیدم گفت. این نوار، صدای پدرت است. اولین بار بود صدای پدرم را میشنیدم و شادی آن لحظه را هیچگاه نمیتوانم توصیف کنم.
محمدحسن خواستار افزود: در کتابخانه خانه، کتابهای فراوان با موضوعات روز دنیا داشتیم که همه آن ها را به نیت پدر به اشخاص و کتابخانه ها اهدا کردیم.
وی اظهار داشت: پدرم علاقه زیادی به خواندن کتاب و آموزش داشت و هر زمانی که مقدور بود برای بچه ها و فامیلا و آشناها، نمایشگاه کوچک کتاب برپا می کرد.
یکی از دوستان شهید خواستار نیز درباره این شهید گفت: قبل از انقلاب اسلامی در دبیرستان و کلاسهای مذهبی و پس از پیروزی انقلاب با ایشان در کارهای فرهنگی فعالیت می کردم.
سیدحسن سیدی افزود: با شروع جنگ تحمیلی با یکدیگر به صورت داوطلبانه راهی میدان ایستادگی و مقاومت شدیم. شهید خواستار بسیار اهل مزاح و لطیفهگویی بوده و در جلسات با بیان لطایف و ظرایف روحیه بچهها را شاد نگه میداشت.
دایی شهید موسیالرضا خواستار هم گفت: خواهرزادهام در کودکی، نوجوانی و جوانی سرآمد محافل و مجالس بوده و شخصی برجسته و پیشرو داشت.
محمدعلی شاه حسینی افزود: شهید خواستار در جوانی در فعالیت های دینی و سیاسی از گنبد تا قائمشهر و بابل حضور داشت و به نوعی سخنگوی طیف جوانان مسلمان و انقلابی علی آباد بود و در ایراد کلام و سخنرانی مطمئن و با اعتماد به نفس مطالب خود را بیان می کرد.
مراعات حال خانواده شهدا را میکرد
وی اضافه کرد: موسیالرضا نه تنها در حرکات جهادی بلکه در امور هنری، هنری و اجرای نمایشنامه های انقلابی نقش اول و تعیین کننده داشت و دوستانش به پشتوانه حضور او در جلسات و فعالیت های سیاسی و انقلابی دلگرم شده و انرژی می گرفتند.
وی اظهار داشت: شهید خواستار پای در رکاب انقلاب داشت و در طول ۲۰ سال زندگی قبل از انقلاب و هشت سال پس از انقلاب اسلامی هرگز حرکتی سبک و دور از شئونات مذهبی و اجتماعی از او دیده نشد.
شاه حسینی افزود: ۲ ماه قبل از شهادت موسیالرضا با خانواده بهشت زهرا (س) رفتیم که به من گفتند "بیا از خانواده جدا قدم بزنیم شاید خانواده شهیدی ما را ببینند و احساس خوبی نداشته باشند" . او در کوچکترین مسائل حساس بودند و مراعات همه افراد را داشت.
وی اظهار داشت: زمانی که شهید خواستار ازدواج کرد چند روزی به مرخصی رفت. چون مترجم زبان انگلیسی بودم جای ایشان به کلاس رفتم تا به بچه ها درس بدهم . با خاطرات خوبی که دانش آموزانش تعریف میکردند متوجه جایگاه ایشان در دلهای مشتاقان تعلیم و تربیت شدم.
شیوه تدریسش با روشهای مدرن برابری میکرد
وی بیان کرد: شهید خواستار علاوه بر کمک های فکری، به صورت مالی هم به دانش آموزانش کمک میکردند و تکنیکهای درسی موسی الرضا با تکنیکهای مدرن برابر بود.
وی اظهار داشت: موسی الرضا قبل از اینکه معلم رسمی شوند از ۱۵ سالگی معلم وارسته، متدین و انقلابی بوده که کلاس و دوره برگزار میکردند و به خانوادهها تعلیمات دینی، مباحث قرآنی و حدیثی می دادند.
پول کارگری را به محرومین میداد
وی بیان کرد: شخصیت شهید خواستار نکات پنهانی بسیاری داشته از جمله اینکه جدا از تدریس کارگری کرده و پولش را بین محرومین تقسیم می کردند، در خلوت خود آن چنان عبادت می کرد که به یقین مصداق بارز زاهدان شب و شیران روز بود.
شاه حسینی افزود: شهادت لباس ارزندهای بر قامت این پرستوی عاشق سبک بال بود که برای احیای دین و مبارزه با ستم و تجاوز از همه چیز خود گذشت.
وی اظهار داشت: موسی الرضا پس از شهادت نزد تمامی اعضای فامیل، دوستان، همرزمان، همکاران و شاگردانش اسطوره ای جاودان گشت که همگی به نسبت و ارتباط با او افتخار می کنند.
به گزارش ایرنا، استان گلستان از تنوع قومی؛ مذهبی و نژادی با آداب و فرهنگ های گوناگون برخوردار است ولی همه آنها به سرزمین خود عشق می ورزند و در اعتلای وطن هم نظرند که جلوه گری آن در هشت سال دفاع مقدس بخوبی نمایان است.
از لحاظ فراوانی شغل بیشترین شهدای گلستان را قشر کشاورز با بیش از ۶۰۰ شهید تشکیل می دهند و پس از آن دانش آموز با ۵۳۱ شهید، کارگر با ۴۰۰ شهید، پاسدار با بیش از ۳۰۰ شهید، ارتشی با ۲۰۰ شهید و کارمند با بیش از ۱۲۵ شهید است.
همچنین بیشترین شهدای اعزامی استان گلستان از یگان ارتش جمهوری اسلامی ایران با یک هزار و ۴۰۰ شهید، بسیج با یک هزار و ۲۰۰ شهید، سپاه پاسداران نزدیک به ۸۰۰ شهید و ژاندارمری حدود ۲۰۰ شهید بوده است.
استان گلستان بیشترین شهدا را سال ۱۳۶۵ با ۸۰۰ شهید داشت و ناگفته پیداست که در این سال عملیات های بزرگی همچون کربلای چهار و پنج صورت گرفت.
محل شهادت شهدای استان گلستان در ۷۷ منطقه جنگی ثبت شده که بیشترین فراوانی با نزدیک به ۴۰۰ شهید در شلمچه، بیش از ۲۵۰ شهید در مریوان، بیش از ۲۰۰ شهید در منطقه فاو عراق و حدود ۲۰۰ شهید در پاسگاه زید عراق بوده است.
نظر شما