عادیشدن معارف شیعه یکی از بزرگترین خطراتی است که جوامع مسلمان را تهدید میکند. سلوک و طی طریق با عرفانی که منطبق بر ثقلین نباشد، راهی به موفقیت نخواهد داشت. متأسفانه در تمام عرفانهای کاذب و نوظهور میبینیم که با استناد به شطحیات و نقلقولهای بیسند استناد شده است. همین موضوع باعث میشود که سالک بعد از حرکت در مسیری که قطعاً اشتباه است، به مشکل میخورد و برای پیشگیری از گمراهی، صورتمسئله را پاک میکنند و در بهترین حالت، تنها به ادای واجبات بسنده میکند اما از کسب علم و معارف ناب شیعه سر باز میزند. در حقیقت بهجای تحقیق برای یافتن راه صحیح، در گمراهی دیگری میافتند و از واجبترینِ واجبات یعنی معرفةاللّٰه دوری مینمایند.
شیعه باید بداند که بهدنبال چهچیزی است. باید مجهولات و سؤالات اساسی عرفان شیعه را بشناسد و بعد از شاسایی آنها پاسخ را از ثقلین جستوجو کند، زیرا تنها ثقلین است که پاسخ درستی به ما میدهد. خود انسان از مهمترین مجهولاتی است که در این مسیر با آن مواجهه میشود. «من کیستم؟» شخصی که از پشت این حواس و از پشت این چشمها اکنون این متن را میبیند و میخواند و درک میکند، کیست؟ این موضوع اساسیترین سؤال است. اغلب انسانها آنقدر با خودشان بودهاند، که حس میکنند خودشان را فهمیدهاند و میشناسند. اگر کمی بیندیشیم، درمییابیم که خود را نشناختهایم و مفاهیم بزرگی مانند حیات، عقل، شعور، اراده و... را درک نکردهایم. این خود یکی از مصادیق عادیشدن است. این سؤال اساس هرگونه معرفت و شناخت در انسان میباشد و هر شناختی در انسان از «علمالنفس» آغاز میشود.
مصداق دیگر، حدیث امیرالمؤمنین(ع) است که فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ - هرکسه خود را بشناسد خدای خودش را میشناسد». بهقدری این حدیث را شنیدهایم که تصور میکنیم معنایش را دریافتهایم در حالی که بنا بر آیهٔ نهم سورهٔ شورا، خداوند شبیه کسی یا چیزی نیست. پس چگونه شناخت یک فرد به شناخت خداوند میانجامد؟
آیات و روایات ما را به تفکر در هستی و شناخت آن دعوت میکنند، در حالی که ابعاد جهان آنقدر گسترده است که امکان مشاهدهٔ و سفر به همهجای آن میسر نیست. بنا به تحقیقات جدید، شعاع جهان قابلمشاهده حدوداً ۴۶میلیارد سال نوری است و پیشبینی میشود که جهان غیرقابلمشاهده (جهانی که حتی اگر با سرعت نور حرکت کنیم، بهدلیل سرعت گسترش فضا هیچگاه آن را مشاهده نخواهیم کرد) حداقل ۲۵۰ برابر بزرگتر باشد. پس چگونه انسان میتواند به شناخت هستی برسد؟ بنا به آیات و روایات، خداوند متعال از این عالم کبیر نمونهٔ کوچکی به نام انسان کامل ساخته و در اختیار ما قرار داده است. در علوم تجربی نیز شاهد این موضوع هستیم. یک دانشمند شیمی نیازی ندارد که برای شناخت یک ماده، کوهی از آن را داشته باشد، بلکه تنها با داشتن چند مولکول از آن میتوان به کل آن شناخت پیدا کند. خداوند در خلقت اماممعصوم(ع) نمونهای از همهٔ عوالم را قرار داده است و انسان میتواند با شناخت او به شناخت همهٔ عوالم دست یابد. در حقیقت انسان با شناخت خود به شناخت جنبهٔ بشری اهلبیت(ع) میرسد و سپس متوجه وجود جنبهٔ فرابشری آن بزرگان میشود. به این وسیله متوجه مجهولی بزرگتر به نام خداوند میشود. این موضوعات آنقدر به گوشمان خوردهاند و ما بدون تفکر و بررسی از کنار آنها رد شدهایم که بهطور ناخودآگاه تصور میکنیم که معنای این مفاهیم بزرگ و ثقیل را دریافت کردهایم در حالی که اینگونه نیست.
هر شیعهایی که به این سؤالات اساسی فکر کند، قاعدتاً در ابتدای سلوک قرار گرفته است و اگر با استناد به ثقلین طی مسیر کند، راهی بهسوی معرفت برداشته است. مهمترین واجبی که در کل آیات و روایات وجود دارد و اهلبیت(ع) به آن سفارش کردهاند «معرفت» است. کسی که بهسمت معرفت حرکت نکند، از بهجاآوردن بزرگترین واجب الهی سر باز زده است. اما مسیر رسیدن به معرفت مسیری نیست که هرکس بهدلخواه خود انتخاب کند، بلکه باید مسیری منطبق بر قرآن و دستورات اهلبیت(ع) باشد. امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه فرمودند: «هرکسی که مرا به نورانیت بشناسد، خدای عزوجل را خواهد شناخت و هرکسی که خدای عزوجل را بشناسد من را به نوراینت میشناسد و دین خالص همین است.»
نظر شما