به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب میلیونها نوشته فرانک کاترل بویس و ترجمه شهلا انتظاریان برای نخستین بار در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات افق چاپ شد. این انتشارات از طریق عقد قرارداد با ناشر اصلی «Pan Macmillian» و نویسنده اثر امتیاز ترجمه فارسی کتاب را خریداری کرد. در نتیجه حق انتشار این کتاب به زبان فارسی در سراسر جهان متعلق به نشر افق است. این کتاب در سال ۲۰۰۴ برنده مدال کارنگی شد و در سال ۲۰۱۲ جایزه گاردین را گرفت.
کتابی که موجب ثروت و شهرت نویسندهاش شد
فرانک کاترل بویس نویسنده و فیلمنامهنویس انگلیسی در ۱۲ سپتامبر ۱۹۵۹متولدشد. او تا کنون ۱۲ رمان نوشتهاست و ۴ عنوان از کتابهایش با عنوان «میلیونها»، «روبات خرابکار»، « راهنمای اسپوتنیک برای سفر به زمین» و «پسر بروکلی شگفتانگیز» توسط نشر افق چاپ شدهاست.
میلیونها نخستین کتاب فرانک کاترل بویس است. این کتاب مخصوص نوجوانان ۱۳ سال به بالا است و موجب ثروت و شهرت نویسندهاش شد. کتاب میلیونها بعد از ۵ نوبت تجدید چاپ، در سال ۱۴۰۰ توسط ثمین نبیپور ویراستاری و توسط اتشارات افق چاپ شد.
دو پسر که به پول زیادی میرسند
در سالهایی که ایرلند در تلاطم تغییر واحد پولش بود، فکر نوشتن این کتاب به ذهن نویسنده رسید، زیرا مسئولان مجبور به جمعآوری پوندهای قدیمی و جایگزینی آن با یورو بودند. در این روزها از یکی از قطارها پول زیادی بیرن میافتد و به دست دو پسر بچه میرسد، اما آنها فقط چند روز برای خرج آن فرصت دارند در غیر این صورت واحد پول تغییر میکند و پولها بیارزش میشوند.
این کتاب به نوعی داستان زنگی دامیان و برادرش آنتونی است که از زبان دامیان بیان میشود. روزهایی که در مدرسه میگذرد برای کودکانی که مادر خود را از دست دادند و با پدرشان زندگی میکنند، در این کتاب با زبانی قابل فهم برای کودکان نوشته شدهاست. یکی از برادرها میخواهد پولها را پسانداز کند و دیگری میخواهد به فقرا ببخشد.
نکته دیگر این کتاب معرفی قدیسهای حامی مختلف است که در ذهن و اعتقادات مردم جای دارند، اما بیشتر انسانها که به آنها اعتقاد دارند و گاه رسوم مربوط به این قدیسان را به جا میآورند، داستان و چرایی ثبت آن آیین با آن نام را نمیدانند. این کتاب به جایگاه قدیسها و اعتقاد آنها میپردزد و در دنیای پاک کودکانه دیدگاه آنها را مورد بررسی قرار میدهد.
قسمتی از متن کتاب: قبلا شنیده بودم آدمها احساس میکنند در حال غرق شدناند، اما تصور میکردم این یک استعاره است. وقتی تاکسی به مدرسه آمد و فهمیدم آنتونی از قبل آن را رزرو کرده تا ما را به باجرریک، شماره ۱۷ ببرد، احساس کردم شکمم پیچ میخورد؛ درست مثل وقتی که سوار آسانسور میشوم. ما رفتیم و رفتیم و رفتیم و از خیابانهای قدیمی شهر گذشتیم. خانههای باجریک حتی از خانههای ما هم کمتر قدیسی بود. روی پنجرههای برجسته ضربدرهای فلزی قرار داشتند. دورتادور خانه درخت صنوبر بود و بین خانهها و اتوبان هیچ حصاری نبود. خانم معاملات ملکی جلوی در خانه شاره ۱۷ منتظر ما بود.
آنتونی از ماشین پایین پرید و با او دست داد و گفت:«پول را ا خودمان نیاوردیم، ولی اگر با ما به خانه بیایید، تقدیم میکنیم.»
گفت:«واقعا؟» رفتارش به اندازه وقتی که در دفتر کارش بود، دوستانه به نظر نمیرسید :«ببینید، من تا اینجا برای پروژهتان کمک کردم. دیگر دارید زیادهروی میکنید. این دیگر بیادبی است. به مدرسهتان تلفن میزنم و به مدیرتان میگویم.»
«نه. این برای آن پروژه نیست. این برای ما... برای کلکسیون املاک بابام است. ما... یعنی بابام... واقعا قصد دارد این خانه را بخرد.»
«خب، پس خودش کجاست؟»
«گفت بدون خودش شروع کنیم.»
«بدون خودش شروع کنیم؟ چطور میتوانیم بدون خودش شروع کنیم؟ چطور میتوانیم خانهای را به کسی نشان بدهیم که اینجا نیست؟»
آنتونی دوربین دیجیتال خود را بیرون آورد و گفت: «گفته با این چندتا عکس برایش بگیرم تا بعدا ببیند.»
خانم نگاهی به ساعتش انداخت و در را باز کرد و گفت:« به هر حال من باید بروم دستشویی. شما هم بیایید تو.»
آنتونی از او پرسید که به نظرش ارزش آن خانه حفظ میشود یا نه.
از توی دستشویی فریاد زد:«ببخشید، من توی دستشوییام»
در مدتی که منتظرش بودیم تا از آنجا بیرون بیاید، رفتم نگاهی به جکوزی بیندازم. بعد از صدای سیفون، صدای فریاد را شنییم:«زود باشید. بیرون. هردو. زود باشید» و در را باز نگه داشت تا بیرون باییم.
آنتونی گفت:«پیشنهاد ما ۲۱۰ هزار تا نقده. البته بیشرط و شروط. نظر شما چیست؟ قبوله؟»
او قبلا برایم توضیح داده بود که مرم برای پول نقد حاضر به انجام هر کاری هستند. به همین دلیل، انتظار داشتم خانم بگوید:«آه. خیلی متشکرم. نهایت لطف شما است.» اما نگفت. به آنتونی خیره شد و گفت:«تو از آن بیادبهایی بچه.» و سوار ماشین نیسان مایکروی خود شد و رفت.
دخالت الهی تنها دلیل این ماجرا است.
نظر شما