۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶
کد خبرنگار: 834
کد خبر: 83464447
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

نقشه راهی وجود ندارد؟

۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶
کد خبر: 83464447
نقشه راهی وجود ندارد؟

تهران- ایرنا- «مشکل ما نهادسازی است»؛ سال‌ها است که نبود نهادهای کارآمد و زیرساخت‌های سیاسی مدرن در کشور ما از مهم‌ترین معضلات و مصائب خوانده می‌شود. حاتم قادری، استاد علوم سیاسی‌ نیز مشکل اساسی سیاست ایران را نهادسازی می‌داند و معتقد است ما هنوز دولت مدرن نداریم و شیوه مدیریت مسلط، آمیزه‌ای است از شیوه‌های مدرن و هیاتی.

روزنامه شرق در گفت و گو با حاتم قادری، استاد دانشگاه، ‌آورده است: او معتقد است عدم نهادسازی در کشور با نقشه راه سیاسی ارتباط دارد. نقشه راه ایدئولوژیک، ثابت و برای همه زمان‌هاست و پیش‌رفتن امورات با چنین چیزی بعید است. ‌ از موضوعات دیگری که در این گفت‌وگو مطرح شده، مسئله انتخابات و سازوکار آن در کشور ماست. حاتم قادری معتقد است انتخابات در ایران اغلب سلبی است تا ایجابی؛ «انتخابات یعنی اینکه مردم بتوانند در جای‌جای فرایند انتخابات حضور واقعی داشته باشند نه حضور تشریفاتی. باید بگویید برنامه دارم و برنامه‌ نقد شود. آزادی مطبوعات و رسانه‌ها در انتخابات فوق‌العاده مهم است. یکسری افراد را به عنوان کاندیدا معرفی کرده و می‌گویند رأی دهید. معتقدم در ایران رأی ما اغلب سلبی است نه ایجابی». این استاد علوم سیاسی، می‌گوید راه‌حل من از دوران اصلاحات تاکنون این بوده است که مردم باید مشارکت انتقادی داشته باشند؛ یعنی مشارکت‌های صرفا سلبی باید کنار گذاشته شود.  


‌این استنباط که در سال‌های اخیر در نوعی انزوای خودخواسته و دور از دسترس رسانه‌ها بوده‌اید، درست است یا همچنان فعال هستید؟
بستگی دارد انزوا را چه تعریف کنید. درست است که من فعال سیاسی- اجتماعی نیستم، اما با برخی رسانه‌ها و دوستان در ارتباط بوده‌ام. با بی‌بی‌سی درخصوص روابط ایران و آمریکا صحبت کردم. گفت‌وگوهای دانشجویی هم دارم، اما در مجموع خیلی رسانه‌ای نیستم.


‌سمینارهایتان غالبا بحث‌برانگیز می‌شد. به یاد دارم درباره شریعتی با آقای آقاجری بحث می‌کردید یا در سخنرانی‌تان در مورد «راه طی‌شده بازرگان» معتقد بودید که نقشه راهی در ورودش به دولت موقت وجود نداشته.

نه. منظورم این نبود. اما از حدود دهه ۲۰ که آقای بازرگان و دهه ۴۰ که آل‌احمد و شریعتی آمدند، تصور این بود که دین به ما نقشه راهی می‌دهد و می‌گوید که در حوزه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با جهان جدید چگونه باید مواجهه کنیم.  

من نام آن را نقشه راه گذاشتم، اما در دوران بازرگان و در مواجهه با کمونیست‌ها، غرب و استبداد داخلی نقشه راهی به نظر می‌آمد باشد چیزی که گروه‌های چریکی مثل مجاهدین هم دنبال‌ آن بودند. راه طی‌شده بازرگان نقطه شروع فعالیت‌های روشنفکری دینی بود. آغازی که بتواند نقشه دینی‌ای طراحی کند که نشان دهد نقشه راه ما با غرب چه وضعیتی دارد و این بود که به شعار معروف «راه انبیا راه بشر» رسید و یکی از کتاب‌های مجاهدین هم شد. شریعتی هم می‌گفت نقشه راهی هست؛ باید پیدایش کنیم، امروزی‌اش کنیم و بر اساس آن رفتار کنیم. چند نوبت با آقای آقاجری مجادله دوستانه و  نیمه‌دوستانه داشتیم. نظر من خاص آقای بازرگان و دولت موقت نبود.
‌ گرامشی معتقد است «ایدئولوژی‌ها می‌توانند مثل بتن ساختار حکومت یا نظام سیاسی را حفظ کنند و بعد از این که ساختار مستحکم شد، شاید بتوان نقشه راهی پیدا کرد.» من متوجه فرضیه شما نمی‌شوم، منظورتان از اینکه نقشه راهی وجود ندارد چیست؟ اسلام که نقشه راه نداده و دستوراتش کلی است. شریعتی هم نقشه راهی به آن معنا نداشته که باید چه کنیم یا از چه مسیرهایی برویم. یک چیز کلی منظورشان بوده و می‌گفتند باید نقشه راهی پیدا کرد، نه اینکه نقشه راهی است.

بازرگان هم فکر می‌کرد با درک شرایط می‌توان راهکارهایی پیدا کرد. به نظر می‌رسد شما کارکردی برای ایدئولوژی قائل نیستید.
قائل هستم. در عالم خارج، ایدئولوژی‌ها کارکرد خودشان را دارند. ایدئولوژی می‌گوید نقشه‌ای دارم از فهم و تقرر انسان در جهان، از مناسبات انسان با طبیعت و مناسبات اجتماعی درهم‌تنیده که می‌تواند متضمن سعادت بشر برای بلندمدت و حتی ابدیت باشد. گرامشی می‌گوید: «فلسفه تاریخ مارکسیسم یعنی نقشه راه. یعنی من نقشه راهی دارم که از اول شروع شده و مراحلی طی کرده و از اینجا به بعد باید این کار انجام شود». مارکس می‌گوید: «مهم کلیات است نه برای این که جزئیات قابل اکتشاف نیست بلکه هنوز به آن نرسیده‌ایم و در حال علم‌شدن است». یعنی طراحی می‌کنم که در خیلی حوزه‌ها به ما بگوید چه مناسباتی داشته باشد. مثلا با کار، سرمایه، تاریخ، جنسیت که همه متضمن نوعی نقشه راه است. حرف من این است که نقشه راه یا ایدئولوژی نمی‌تواند اهداف بلندمدت را برآورده کند و در بهترین حالت اهداف کوتاه‌مدت را برآورده می‌کند چون تغییرات در خلقت انسان یا به تعبیری تقرر انسان پیچیده و متغیر است که هرگونه نقشه راه را خنثی می‌کند.

در فلسفه، قدیمی‌ترین اقدام مهم، همان جمهور افلاطون بود که می‌خواست بگوید نقشه راه دارم. هنوز هم علاقه‌مندانی دارد. من افلاطون را بیش از 20 سال است در سطح دکتری تدریس می‌کنم ولی نقشه راه بلندمدت و فراگیر را انکار می‌کنم. همه استراتژی شریعتی این بود که اگر این نکات را از دین دربیاوریم و امروزی کنیم از دلش نقشه راه درمی‌آید. فرق دارد شما اعتقاد به نوعی نقشه راه داشته باشید (چه آشکار یا مکتوم در جایی) که با تلاش استخراج کرده و بر اساس آن رفتار کنید.

بازرگان هم نمی‌گفت نقشه‌ها را در اختیار داریم بلکه می‌گفت نقشه راه در احادیث و روایات و سیره ما نهفته است و باید با نوزایی دینی به آن برسیم. مارکسیست‌ها هم این کار را کردند. از حزب توده گرفته تا چریک‌های فدایی، تقریبا همه جنبش‌های ایدئولوژیک که از دهه 20 در ایران فعال بودند وجود نقشه راه را قبول داشتند. نقشه راه تئوریک و انضمامی. یعنی این که چه بسا در خلقت نقشه راه بلندمدتی تنیده نشده باشد؛ اما نقشه راه موفق هم عمرش کوتاه‌مدت است. حتی این که با اجتهاد و رویکرد اجتهادی به کلیات می‌توانیم آن را به‌روز کنیم هم اشتباه است. همان چیزی که ما به ویژه از دهه 40 درگیرش شده‌ایم. نقشه راه در کتاب‌های شریعتی، بازرگان و آل‌احمد به ویژه در رقابت با مارکسیست خیلی قوی بوده چون آنها می‌گفتند ما نقشه راه داریم. کافی است به شوروی نگاه کنید و مائوییست‌ها می‌گفتند به چین نگاه کنید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha