۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۱۸
کد خبر: 82921664
T T
۰ نفر

گلبانو؛ فراموش شده ای در بیرجند

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۱۸
کد خبر: 82921664
گلبانو؛ فراموش شده ای در بیرجند

روزنامه آوای خراسان جنوبی روز دوشنبه 31 اردیبهشت گزارشی را با عنوان «گلبانو؛ فراموش شده ای در بیرجند» از نسرین كاری منتشر كرد.

بارها قصه های مختلفی از گم شدن یكی از اعضای خانواده و رسیدن آنها به هم بعد از چند سال شنیده ایم و این حس و حال برای همه شنیدنی و زیباست. اما قصه واقعی امروز ما مربوط به خانم سالمندی است كه در خانه «سالمندان امید» در موسسه حضرت علی اكبر (ع) بیرجند زندگی می كرد و بعد از دو سال در یك اتفاق جالب فرزندان و خانواده اش را پیدا كرد. گلبانو كه او را با نام خدیجه 54 ساله در موسسه می شناختند حدود دو سال پیش از طریق بهزیستی مشهد به بیرجند آمد.

** به همراهی پسر كوچكم به كربلا رفتم و در آنجا گم شدم
با این خانم كه كمی دچار اختلال در گفتار است به صحبت می نشینیم: اهل سنگسر یكی از توابع سمنان هستم.
می گوید: سال 95 با پسر كوچكم در روزهای اربعین برای زیارت امام حسین (ع) به كربلا رفتم.
از او می پرسم: چند فرزند دارد؟ می گوید: 5 تا، در اینجا مسئول بخش مركز آرام می گوید: به خاطر فراموشی گاهی اشتباه می كند و دارای 9 فرزند است، 5 پسر و 4 دختر دارد.
گلبانو ادامه می دهد: در كربلا از كاروان جدا شدم و بعد مرا به ایران آوردند و به گلبهار مشهد برده و سپس به اینجا آوردند. او با بیان اینكه از مدت ها قبل به آقای ضیایی (مسئول فنی خانه امید) می گفتم، بگذارید پیش خانواده ام بروم، ادامه می دهد: ولی كسی حرف هایم را باور می كرد، گفتم من اولاد و فامیل دارم و دلبسته آنها هستم.
گلبانو یادآور می شود: بالاخره هفته پیش كه به حرم امام رضا (ع) رفتیم آنجا گریه كردم و از او خواستم مرا به خانواده ام برساند او هم به درد دل من مادر رسید و آرزویم برآورده شد و خدا، لطیف را به من رساند.

** لطیف پسر گلبانو لحظه ای او را تنها نمی گذارد
لطیف پسر خدیجه یا همان گلبانو هم در حالی كه اشك در چشمانش جمع شده است و اصلا از روز پیدا شدن مادر او را تنها نگذاشته است، عنوان می كند: 24 سال سن دارم مادر اربعین 95 در كربلا گم شد.
هر كاری برای پیدا كردنش انجام دادیم، ولی جواب نداد حتی خودم شخصا به عراق رفتم و عكس را پخش كردم به امید اینكه مادر را پیدا كنم، ولی ناامید برگشتم.

** همه فكر می كردیم مادر فوت كرده است
لطیف خاطرنشان می كند: همه فامیل در شهرمان جمع شده اند و منتظر آمدن مادر هستند.
او یادآوری می كند: زمانی كه مادر را دیدم، باورم نمی شد او را زنده می بینم، همه ما فكر می كردیم فوت كرده است و تا سر كوچه گریه می كردیم.
او در پاسخ به سوالی كه سرنوشت برادری كه همراه مادر بود چه شد، می گوید: برادر كوچكم كه آن زمان 10 سال داشت همراه كاروان به ایران برگشت و هم اكنون در سنگسر درس می خواند و بی صبرانه مشتاق دیدار مادر است.

** گلبانو كه از آلزایمر رنج می برد در افكار خود داستانسرایی هایی داشت
نازنین صمیمی؛ روانشناس ارشد خانه امید موسسه حضرت علی اكبر (ع) هم عنوان می كند: روزهای اول كه گلبانو را به مركز آوردند اختلالات فراوانی كه ناشی از جدایی از خانواده بود در او بروز می كرد.
او یادآور می شود: گلبانو كه از آلزایمر رنج می برد در افكار خود داستانسرایی هایی داشت و فكر می كرد در جنگ فرزندان و خانواده اش را از دست داده است. به گفته صمیمی این خانم گاهی دچار اضطراب های بدی می شد تا جایی كه یك شب حتی دست به خودكشی می زند كه خوشبختانه هم اتاقی اش به موقع متوجه موضوع می شود و او را نجات می دهد.

** گلبانو تحت درمان قرار می گیرد و روز به روز بهتر می شود
روانشناس مركز خاطرنشان می كند: پس از اینكه چند ماه تحت درمان روان پزشك قرار گرفت و مشاوره ها جواب داد، آن اضطراب ها كاهش یافت و گلبانو كم و بیش خاطراتی پراكنده از زندگی اش می گفت و گاها اسم سنگسر را به زبان می آورد.
او ادامه می دهد: خوشبختانه در ماه های اخیر حال این مادر رو به بهبودی رفت و توانست با اطرافیان ارتباط بیشتری داشته باشد و پیگیری های مداومش كه می گفت من اولاد دارم، دختر عمو و پسر عمو دارم باعث شد همكاران برای پیدا كردن خانواده اش اقدام كنند كه این همت بالاخره جواب داد و یك مادر به فرزندانش رسید.

** گلبانو با یك كاروان مشهدی به ایران برمی گردد
حسینعلی ضیایی؛ مسئول فنی موسسه حضرت علی اكبر (ع) هم بیان می كند: آبان سال 95 با هماهنگی خانه سالمندان خراسان رضوی تعدادی از آنها به بیرجند منتقل شدند.
وی با بیان اینكه این مادر پس از رفتن با كاروان به كربلا در همان ابتدای راه به خاطر شلوغی و آلزایمركوتاه مدتی كه داشته از گروه خود جدا شده و تمامی مداركش را گم می كند، ادامه می دهد: به همراه یك گروه مشهدی به ایران آمده و به بهزیستی معرفی می شود.
وی ادامه می دهد: چند نفر سالمند مجهول الهویه در گلبهار مشهد بوده كه یكی گلبانو ست و فرستادنش بیرجند كه در تاریخ سیزدهم آذر سال 95 در اینجا مقیم شد. تا حدودی فراموشی داشته به همین دلیل در دو مرحله در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد، اكنون هم دارو مصرف می كند.

** ابتدای كار گلبانو با هیچكس ارتباط برقرار نمی كرد
وی تاكید می كند: گلبانو ابتدا هیچ ارتباطی با بقیه برقرار نمی كرد ولی وقتی با همت و مهربانی اعضای خانه امید و كمك روانشناسان و پزشكان رو به بهبود رفت چندین بار در صحبت هایش اعلام كرد مرا به سنگسر ببرید من در سمنان فامیل و آشنا دارم.
ضیایی خاطرنشان می كند: بالاخره در یكی از روزها حاج غلامحسین كریمپورفر رئیس هیئت مدیره مركز طبق روال هر جمعه كه از همه بخش ها بازدید دارند بعد شنیدن صحبت های این مادر گفتند با هزینه شخصی خودم برای دل ایشان هم كه شده پرس و جویی انجام داده و تیمی برای كشف حقیقت به این استان برود.
وی می افزاید: با توجه به افغانی بودن گلبانو با امور اتباع خارجی هماهنگ كردیم ولی هیچ سند و مدركی به دست نیامد از آن طرف هم با بهزیستی استان سمنان هماهنگی هایی شد ولی مدركی دال بر مفقودی چنین شخصی نداشتند.
مسئول فنی مركز حضرت علی اكبر (ع) ادامه می دهد: در آخرین مرحله تصمیم گرفتیم با آقای راعی فرد از بازنشسته های مركز و با همراهی خانم سلیمانی كه مددیار خانه امید هستند برای یافتن خانواده گلبانو به استان سمنان برویم.
وی تاكید می كند: به ما گفته شده به بهزیستی و آگاهی و هر جایی كه فكر می كنید لازم است، بروید و بدون سرنخ برنگردید.
او با بیان اینكه وقتی خدا می خواهد مادری به فرزندش برسد خودش راه را باز می كند، تصریح می كند: در سنگسر تنها چیزی كه گلبانو به یاد داشت امام زاده حسین (ع) بود كه قبلا در آنجا و محرم ها دسته جات برنامه داشته اند، بعد آن یك دفعه گفت در فلان كوچه خانه دختر عمویم است.
لحظه دیدار گلبانو با دختر عمو و سپس فامیل هایش بسیار دیدنی بود. او و دو دختر عمویش دو دقیقه فقط به هم نگاه می كردند و بعد آن بغض ها می تركد و اشك ها سرازیر می شود.
روزی كه قرار شده تا لطیف و مادر به شهرشان برگردند این مادر آرام و قرار ندارد و می خواهد زودتر به جمع فامیل و خانواده برگردد و هر چه مسئولان مركز حضرت علی اكبر (ع) اصرار می كنند چند روز مهمان باشند، قبول نمی كنند و بالاخره روز 26 اردیبهشت به پسرش حكم ترخیص و انتقال داده می شود و با دلی پر از احساس و دلتنگی سوار اتوبوس شده و به سمت سمنان راهی شدند.
او دائم می گفت: دختر و پسرم از قزوین آمده اند و چشم انتظار مادر هستند. حدود 60 نفر از فامیل جمع شده اند و جشن گرفته اند تا بعد دو سال از گم شدن گلبانو او را ببینند.
منبع: روزنامه آوای خراسان جنوبی
7559*3028