۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۳
کد خبر: 82655391
T T
۰ نفر

ديپلماسي نظامي در خدمت ايجاد «منطقه قوي»است

۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۳
کد خبر: 82655391
ديپلماسي نظامي در خدمت ايجاد «منطقه قوي»است

تهران- ايرنا- روزنامه ايران در گفت و گو با دياكو حسيني كارشناس مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري نوشت: «منطقه قوي‌تر به جاي قوي‌ترين كشور»، ايده‌اي است كه دولت دوازدهم ذيل هدف توسعه همگرايي منطقه‌اي از طريق تقويت همكاري و مشاركت در زمينه‌هاي مختلفي چون امنيت، اقتصاد و تشريك ظرفيت‌هاي همه‌جانبه در مسير اهداف و منافع مشترك همه بازيگران منطقه‌اي دنبال مي‌كند.

در ادامه اين گفت وگو مي خوانيم: رويكردي كه به اعتقاد صاحبنظران، لازمه اجرايي شدن آن، طراحي و ارائه الگوهاي جديد تعامل و تشريك مساعي با ابتنا بر قالب‌هاي گوناگوني چون ديپلماسي دفاعي و نظامي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي است. با دياكو حسيني، كارشناس مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري درباره ضرورت درك اين ايده از سوي سياست‌ورزان داخلي و منطقه‌اي و راهكارهاي عملياتي شدن آن گفت‌وگو كرديم. او مي‌گويد: «در مسير دستيابي به هدف ايجاد منطقه قوي‌تر بايد سعي كنيم نگراني‌هاي نظامي و دفاعي همه كشورهاي منطقه را در نظر بگيريم و با كمك مذاكره ساز و كارهايي ايجاد كنيم تا افزون بر اينكه مشكلات موجود منطقه برطرف شود، درك تازه‌اي از نظم‌سازي منطقه‌اي در دوران جديد شكل گيرد.» مشروح اين گفت‌وگو از نظر مي‌گذرد.

** تلاش‌هاي دولت يازدهم با وجود تفكري كه پيش از آن سياست انزواطلبي و درونگرايي را ترويج مي‌كرد، در يافتن روزنه‌هايي براي رهايي از انزوا و گشودن درهاي كشور به روي بازارهاي جهاني بود كه با امضاي برجام به اين هدف نائل شد. هدفي كه در امتداد آن درصدد است رويكرد تنش‌زدايي و گسترش تعاملات جهاني و تبديل شدن به يك بازيگر مؤثر منطقه‌اي را دنبال كند. پيگيري اين رويكرد مبتني بر چه مؤلفه‌هايي است؟
آقاي روحاني در دولت دوازدهم، برنامه رسيدن به «منطقه قوي‌تر» به جاي «قوي‌ترين كشور» را در منطقه هدفگذاري كرده است. اين يك ايده كلي است كه از سوي برخي از منتقدين بد فهميده شده اما در حقيقت تداوم گفتمان مبتني بر عادي‌سازي روابط منطقه‌اي و دست يافتن به يك چارچوب همكاري جديد بر اساس منافع و اهداف مشترك است، آن هم در شرايطي كه روابط موجود منطقه دچار بي‌نظمي شده است. برخي ترجيح مي‌دهند كه نام اين رويكرد را تنش‌زدايي بگذارند اما در واقع تنش‌زدايي يكي از ابزارهاي رسيدن به اين هدف است و در اهميتي بالاتر، مستلزم يك دوران‌شناسي از ژئوپوليتيك نظام جهاني و همين طور يك خودشناسي جديد ملي است.

در اين برخورد، تنش‌زدايي نه به معناي يك رابطه يك طرفه از سوي دولت آقاي روحاني است و نه يك رفتار موردي و سليقه‌اي بلكه تنش‌زدايي در اينجا از طريق اقدام متقابل، هم برخاسته از موازنه‌ها در روابط بين‌الملل است و هم موازنه‌هاي جديدي توليد مي‌كند. مشكلات موجود در منطقه خاورميانه ناشي از نارسايي در تصورات و تفكرات مجموعه‌اي از كشورهاست كه بر مبناي جاه‌طلبي و ارزيابي‌هاي نادرست آنها از وضعيت ژئوپوليتيكي منطقه به وجود آمده و تداوم يافته است. آنچه از سوي رئيس جمهوري براي برنامه دولت دوازدهم در عرصه سياست خارجي مطرح شده است، آن است كه ايران آماده است به ارزيابي‌هاي رايج و نادرست در منطقه كه به بروز نتايج فاجعه‌بار آن از يمن گرفته تا سوريه و عراق انجاميده، پايان بدهد. ايران به همين منظور خواهان به جريان انداختن گفت‌وگو با كشورهاي همسايه است تا افزون بر اينكه مشكلات موجود منطقه برطرف شود، يك درك تازه‌اي از نظم‌سازي منطقه‌اي در دوران جديد شكل گيرد. شايد براي رسيدن به چنين هدفي ضروري باشد تعداد بيشتري از قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي هم وارد فرآيند اين گفت‌وگوهاي منطقه‌اي شوند يا حتي گفت‌وگوها در چارچوب‌هايي از ساز و كارهاي سازمان ملل پيش رود تا ذيل آن اجماع تعداد بيشتري از كشورها در منطقه فراهم شود. بايد ديد كه اقتضائات چگونه ديپلماسي را در اين مسير هدايت مي‌كند.

دولت ايران درباره امريكا هم به صراحت اعلام كرده كه آماده است با آنها درباره موضوعات منطقه‌اي همكاري كند به شرط آنكه اين همكاري در راستاي رسيدن به يك نظم و ثبات منطقه‌اي باشد نه آنچه كه امريكا اولويت‌هاي خودش و بدون ملاحظه منافع ساير كشورهاي منطقه يا واقعيات موجود در منطقه در نظر مي‌گيرد. همين نوع نگاه درباره كشورهاي ديگر از جمله روسيه، كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و قدرت‌هاي شرق و غرب آسيا هم وجود دارد. بنابراين، جمهوري اسلامي ايران نگاهي استثنايي به ايالات متحده ندارد چون اگر بنا بر عملگرايي است، بايد بپذيريم كه ايالات متحده هنوز قدرت عمده‌اي در منطقه غرب آسياست كه بر آينده مسائل اين منطقه از جهان تأثيرگذار است. براي شكل دادن به نظم منطقه‌اي جديد اگر لازم باشد بايد آماده گفت‌وگو با امريكا هم باشيم. يك دليل ديگر هم براي ضرورت گفت‌وگوهاي منطقه‌اي ايران و امريكا وجود دارد. امريكايي‌ها چه در دولت ترامپ و چه قبل او در مقايسه با دهه‌هاي گذشته، تمايل و توانايي كافي براي مديريت بحران در منطقه ندارند. به عبارت ساده‌تر آن‌طور كه معمولاً گفته مي‌شود ايالات متحده در حال افول تدريجي است و اين افول تدريجي منجر به پويش‌هاي تازه‌اي در عرصه بين‌الملل و منطقه مي‌شود. اين امر ممكن است عده‌اي از كشورها را خاصه آنهايي كه امنيت‌شان تا به امروز به حمايت قدرت‌هاي خارجي متكي بود، نسبت به آينده نگران كند تا به دنبال ايجاد تكيه‌گاه‌هاي جديد امنيتي براي خود باشند. ما بايد اين موضوع را درك كنيم و متناسب با اين واقعيت به اين نتيجه برسيم كه مديريت بحران در دوران افول امريكا اقتضائات خاصي دارد كه ممكن است مشابه آن را در دهه‌هاي قبل نديده باشيم و بايد تلاش بيشتري براي اعتمادسازي با همسايه‌ها به خرج دهيم زيرا ممكن است همسايه‌هاي ضعيف‌تر ما فكر كنند كه افول امريكا و بي‌ميلي اين كشور به مداخله در مسائل منطقه، منجر به ظهور خطرات تازه‌اي از جانب ايران مي‌شود. ما بايد به اين كشورها اطمينان دهيم كه قصد نداريم در چنين دوراني، اين كشورها را ببلعيم يا آنطور كه كيسينجر گفته امپراتوري ايراني درست كنيم. دفع اين تصورات غلط و خطرناك مستلزم طراحي‌هاي سياسي تازه‌اي با مشاركت امريكا هم هست. اينها مستلزم ديپلماسي بسيار فشرده‌اي در سطوح مختلف رسمي و غير رسمي است و فكر مي‌كنم دولت ما امروز متوجه اين موضوع است و به سمت اين مسأله و مديريت بحران و استفاده از ابزارهاي چندجانبه پيش مي‌رود.

** پيگيري ديپلماسي از طريق سطوح غيررسمي چگونه امكانپذير است؟ آيا منظور ورود نهادهايي غير از دستگاه دپيلماسي مانند نهادهاي نظامي بر سر ميز مذاكره براي كاستن از تعارضات موجود در منطقه مد نظر است؟
بايد تعريف‌مان را از ديپلماسي وسيع‌تر كنيم. معمولاً به اشتباه تصور مي‌شود كه ديپلماسي روبه‌روي عملكردهاي نظامي قرار مي‌گيرد در حالي كه اين طور نيست. ديپلماسي شامل نيروي نظامي هم هست. ما مفهومي به نام ديپلماسي نظامي هم داريم. منظور ما از اين نوع ديپلماسي آن است كه به جاي استفاده از زور كه معناي واقعي‌اش آغاز جنگ است، با كمك گفت‌وگو و مذاكرات مختلف كه مي‌تواند داراي روح نظامي باشد گفت‌وگو كنيم. يعني ديپلمات‌هايي كه ممكن است لباس نظامي به تن داشته باشند هم بايد وارد پروسه‌هاي ديپلماتيك شوند. چرا فرماندهان عالي‌رتبه نظامي‌مان نبايد با همتايان خود از كشورهايي چون تركيه، عربستان، عراق و اردن بر سر يك ميز بنشينند و درباره مسأله امنيت منطقه صحبت كنند؟ ما تا حالا اين كار را آزمايش هم نكرديم چه برسد به اينكه بخواهيم درباره آن قضاوت كنيم. اخيراً و خوشبختانه سردار باقري، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح در سفر به آنكارا با مقامات ارشد نظامي تركيه درباره مسأله منطقه گفت‌وگو كرد. اين همان مسير درستي است كه بايد با جديت ادامه بدهيم. پيگيري اين رويكرد نيز همان ديپلماسي است. يعني نبايد اين طور باشد كه فقط وزارت خارجه متصدي ديپلماسي باشد. وزارت دفاع هم مي‌تواند يكي از ستون‌هاي ديپلماسي باشد يا به نحوي با هدايت ستاد كل نيروهاي مسلح به نقش آفريني واقعي خود دست يابد. سپاه پاسداران كه امروز در مقياس منطقه فعاليت مي‌كند، طبيعتاً بايد فعاليت‌هاي ديپلماتيك در سطح منطقه هم داشته باشد. امروز سردار سليماني گاهي در مقام ديپلمات هم ظاهر مي‌شود و من شنيده‌ام كه مذاكره كننده خوبي هم هست اما اجازه بدهيد نگاه ظريف‌تري به موضوع بيندازيم. تفاوت عمده‌اي است ميان اينكه يك فرمانده نظامي به اقتضاي شرايط نظامي و به طور اتفاقي دست به مذاكرات ديپلماتيك بزند با وقتي كه يك نهاد نظامي ذاتاً داراي رويكردهاي ديپلماتيك باشد. بدون ترديد لازم است كه گاهي فرماندهان نظامي راساً وارد پروسه‌هاي ديپلماتيك شوند اما مهم‌تر اين است كه رويكردهاي ديپلماتيك در سازمان‌هاي نظامي اصلي كشور، دروني شوند؛ يعني به اين نتيجه عملي برسند كه در جهان پيچيده، عملكردهاي نظامي نمي‌تواند بدون ديپلماسي موفقيت‌آميز باشند. نكته ديگر، راهبري ديپلماسي در شرايطي است كه نهادهاي نظامي و غيرنظامي بايد در ديپلماسي مشاركت داشته باشند. در اينجا هم گاهي لازم است نظامياني كه با شرايط ميداني آشنايي كامل و رهبري آن را برعهده دارند، در رأس مذاكراتي قرار داشته باشند كه قرار است درباره آينده سياسي منازعات با ساير كشورها داشته باشيم اما در وضعيت كلي‌تر، اين ضرورت نبايد موجب شود كه اهميت بالاتر تفكرات غيرنظامي در راهبري ديپلماسي در سايه ملاحظات نظامي قرار بگيرد. چون در تصوير بيروني باعث شكل‌گيري اين تصور نادرست مي‌شود كه سياست‌هاي كلي جمهوري اسلامي ايران ذاتاً داراي ماهيت نظامي است و ديپلماسي به منظور پوششي براي نيات نظامي ايران مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد؛ در حالي كه اگر غيرنظاميان راهبري كلي ديپلماسي را عهده‌دار شوند، تصوير معكوس و درست‌تر ايجاد خواهد شد؛ يعني سياست‌هاي نظامي ما تابعي از ملاحظات سياسي گسترده‌تر ماست. اين مسأله با اين واقعيت تكنيكي هم حمايت مي‌شود كه غيرنظامياني كه نگاهي فراتر از امور نظامي دارند، استراتژيست‌هاي بهتري در مقايسه با نظامياني هستند كه با غرق شدن در جزئيات صحنه‌هاي جنگ، تصوير بزرگ‌تر را از دست مي‌دهند.

** اين تأكيد بر ديپلماسي چگونه مي‌تواند به نظم‌سازي در منطقه‌اي كه تا اين حد گرفتار جنگ و كشمكش‌هاي نظامي است، كمك كند؟
وقتي مي‌گوييم مي‌توانيم با كمك ديپلماسي نظم منطقه‌اي را بسازيم، معنايش اين است كه قصد نداريم با استفاده از زور اين نظم را طراحي كنيم. استفاده از زور براي نظم‌هاي منطقه‌اي ما را به زماني مي‌برد كه كشورها تلاش داشتند با كمك ارتش‌ها ثبات منطقه را تأمين و ديگران را به تابعيت از خود وادار كنند. اين روش حداقل امروز و در منطقه ما جواب نمي‌دهد چون هيچ كشوري آنقدر قوي نيست كه بتواند به تنهايي و صرفاً با كمك زور ديگران را به اطاعت از خود وادار كند. در نتيجه ديپلماسي، تنها راه حلي است كه مي‌تواند ما را در دوره وجود طيف متنوعي از موضوعات به يك توافق نسبي با كشورهاي منطقه برساند. خب اين اعتقاد بنيادين دولت دوازدهم است. بنابراين وقتي مي‌گوييم ديپلماسي راه حل رسيدن به اين توافق است و ثبات و امنيت را در بلندمدت حفظ مي‌كند، معنايش اين است كه ما هم براي ديگران و هم براي خود استفاده از زور را براي رسيدن به اين هدف رد مي‌كنيم.
فكر نمي‌كنم كسي با اين تفسير از ديپلماسي مخالف باشد. اين تفسير به اين معناست كه ما در ديپلماسي با كشورهاي منطقه به دنبال تجديد نظر در ترتيبات تازه نظامي و امنيتي نخواهيم بود. به عبارت ديگر ما بايد سعي كنيم نگراني‌هاي نظامي و دفاعي همه كشورهاي منطقه را در نظر بگيريم و با كمك مذاكره ساز و كارهايي ايجاد كنيم كه بتواند نسبت به اينكه هيچ كشور ديگري در درون اين توافق چندجانبه به دنبال سلطه نظامي بر ديگران نيست، بيشترين حد اطمينان را به كشورهاي مختلف دهد. اين كار شدني است گرچه مي‌تواند خيلي سخت‌تر از مذاكراتي مثل برجام باشد و ممكن است حتي زمان بيشتري را بگيرد. اما اين تنها راه حلي است كه مي‌توانيم مطمئن باشيم نيروهاي نظامي در منطقه كنترل مي‌شوند، نيات كشورها شفاف مي‌شود و رفتارهاي آنها در نهايت به نفع خير جمعي در منطقه تمام خواهد شد. نقطه مقابل اين مسأله طبعاً يكجانبه‌گرايي است كه ممكن است با اقدامات نظامي همراه باشد يا به يك نتايج ناخواسته‌اي منجر شود كه داراي روح نظامي است يعني منظورم برخوردها و جنگ‌هاي ناخواسته است و اين بيش از آنكه باعث ثبات در منطقه شود، باعث بي‌ثباتي و ناامني در منطقه مي‌شود. داعش امروز تا اندازه زيادي عقب رانده شده و به لحاظ سياسي به دستيابي صلح بيش از هر زمان ديگري نزديك هستيم. در طول جنگ با داعش، ما توانايي و تجربه نظامي را به نمايش گذاشتيم كه نتيجه آن تضعيف داعش بود اما امروز زمان آن است كه توانايي‌ها و چشم‌انداز ديپلماتيك ايران را براي آينده منطقه به نمايش بگذاريم. از آنجايي كه پيروزي‌هاي نظامي، نتايج مطلوب سياسي را تضمين نمي‌كند، تفكيك بين اين مهارت‌ها، اهميت بالايي دارد.

** پيگيري اين نوع رويكرد را كه شما اشاره داشتيد ايران مي‌تواند از طريق سطوح رسمي و غيررسمي در دستور كار قرار دهد، مبتني بر چه درك راهبردي از معادله سياست در منطقه با حضور بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي است؟
در اينجا لازم است كه از تابلوي بزرگ‌تر صحبت كنيم؛ چيزي كه معمولاً از دست داده‌ايم. مسأله اول اين است كه در ايران بايد فرا رسيدن عصر پيچيدگي در بين‌الملل بخوبي درك شود. ما در يك دوره‌ گذار جهاني قرار داريم و درك كيفيت اين‌ گذار مهم است. سؤال اين است. آنچه مسلم است، ما از جهان تك‌بعدي به رهبري امريكا كه قرار بود نظم نوين جهاني را طراحي كند، عبور كرده‌ايم و به دوراني رسيده‌ايم كه دقيقاً نمي‌دانيم در آينده چه چيزي در انتظار ماست. ممكن است يك جهان چندقطبي باشد كه خيلي از كشورها آرزوي رسيدن به چنين جهاني را دارند يا ممكن است جهان دوقطبي يا كاملاً غيرقطبي شكل گيرد. در چنين دوراني اين احتمال مي‌رود كه قدرت سياسي و اقتصادي از دستان غرب خارج شود و به سمت شرق آسيا حركت كند. مسأله دوم اين است كه ما يك موضوع مربوط به انتشار قدرت را هم داريم. منظورم اين است كه اقتدار وبري كه ما سراغ داشتيم براي دولت‌ها در حال تضعيف شدن است. در نتيجه يك انتشار قدرتي از دولت‌ها و كشورها به نام بازيگران غيردولتي (non state) وجود دارد. برخي از اينها نيروهاي سازنده‌اي مثل پزشكان بدون مرز و برخي نيروهاي مخالف مثل داعش و القاعده هستند اما سياست بين‌الملل در هيچ سطح منطقه‌اي و جهاني نمي‌تواند بدون ملاحظه اين واقعيت خود را سازگار كند. سومين موضوع، تغييرات جمعيتي در جهان است كه در حال اتفاق افتادن است. بخش عمده‌اي از جهان بسرعت در حال پير شدن است. از اروپا كه عملاً به قاره پير تغيير نام مي‌دهد تا شرق آسيا و در برخي جاها كه هنوز انفجار جمعيت وجود دارد مثل جهان عرب يا آسياي جنوبي. خب اينها واقعياتي است كه وجود دارد. فكر كنيد اگر ما اين سه كلان روند را در كنار هم قرار دهيم و تركيب كنيم چه تغييري از آن حاصل مي‌شود؟
اگر ما اين را لحاظ كنيم كه قدرت از دولت‌ها در حال انتقال به بازيگران غيردولتي است، معناي آن اين است كه حكومت‌ها نمي‌توانند با استفاده از زور و نيروي پليسي شهرونداني كه به‌طور مرتب با شبكه‌هاي مجازي در ارتباط هستند و تعدادشان دائم در حال افزايش هست را مهار كند و به كنترل خود درآورند. همين طور جمعيت جوان در جهان عرب و در آسياي جنوبي كه مطالبات مختلف مثل شغل، آزادي‌هاي سياسي و غيره دارند با حكمراني فرسوده قابل مديريت نيست. افزايش جمعيت در اين كشورهايي كه منجر به كاهش منابع غذايي و آبي مي‌شود مي‌تواند تنش‌هايي را در بلندمدت ايجاد كند. تمام اين پويش‌ها جهان ما را نسبت به گذشته خيلي پوياتر كرده است. فكر مي‌كنم كه ما اين مفهوم‌ گذار را با اين چارچوب گسترده درك مي‌كنيم در عين حال كه طي يك دهه آينده در جهان آينده‌اي كه ما پيش رو داريم، با تعداد نبود قطعيت‌هاي خيلي بيشتري در مقايسه مثلاً درون جنگ سرد و نظام دوقطبي روبه‌رو هستيم. ظهور آسيا، ضمن آنكه شانس تازه‌اي براي ژئوپوليتيك ايران مي‌دهد، خطراتي هم براي ما دارد. فكر مي‌كنم ايران اين موضوع را بخوبي درك كرده و با كمك چنين دركي است كه در مسير ايجاد يك نظم نوين منطقه‌اي حركت مي‌كند.

** آيا برخي از كشورهاي منطقه كه هنوز به معادله قدرت در منطقه نگاه سنتي دارند، به چنين دركي رسيده‌اند؟ به هر حال برخي بازيگران همچنان يكسري ائتلاف‌ها و دسته‌بندي‌هاي زودگذر و مقطعي را به حضور در يك چارچوب و سازوكار مشترك جمعي ترجيح مي‌دهند...
درست است. همه كشورهاي منطقه بايد به اين نتيجه برسند كه ادامه اين وضعيت منجر به بي‌ثباتي براي همه خواهد شد اين نتيجه‌اي است كه دولت ايران هم بايد به آن برسد. فكر مي‌كنم برخي از كشورها تا اندازه زيادي متوجه هزينه‌هاي ناشي از ادامه رقابت‌هاي مخرب موجود هستند و آنها هم كه متوجه نيستند بايد با كمك ساير كشورهايي كه دورانديش‌تر هستند به اين جمع‌بندي هدايت شوند. اين گام اول است؛ در گام بعد ما مي‌توانيم قدرت‌هاي بزرگ از جمله امريكا را هم متقاعد كنيم كه ادامه اين وضعيت به نفع آنها هم نيست چون منجر به آشفتگي‌هايي مي‌شود كه گريبان آنها را نيز مي‌گيرد. نمونه واضح آن شيوع تروريسم در منطقه به كمك نيروهاي افراطي بود كه بيش از آنكه كشورهاي منطقه را هدف قرار دهد، غرب را هدف قرار داده است در نتيجه فكر مي‌كنم بايد بتوانيم با كمك ديپلماسي، كشورهاي مختلف را به سمت اين نتيجه سوق دهيم كه همكاري دسته‌جمعي براي رسيدن به صلح و امنيت و منطقه‌اي جديد ضروري است.

** مسير اين همكاري از چه مجرايي قابليت عملياتي شدن دارد؟
مي‌توان از طريق تشكيل نهادهاي جمعي تازه به طور مجزا درباره طيف زيادي از موضوعات گفت‌وگو كرد. به‌عنوان مثال تشكيل پليس بين‌الملل منطقه‌اي كه بتواند با قاچاقچيان مواد مخدر و نيروهاي افراطي مبارزه كند يا سازمان‌هايي براي مقابله با خطرات نامتقارن تأسيس شود. يا همكاري مشترك درباره موضوعات متعارف‌تري مثل تسليحات عادي و غيرهسته‌اي كه در منطقه انبار شده و در عين حال منابع مالي كشورهاي منطقه را هدر مي‌دهند و جلوي رشد و توسعه آنها را گرفته است. در نتيجه مي‌توانيم روي تمام اين موضوعات گفت‌وگو كنيم و هم خيال كشورهاي منطقه را از نيات ايران راحت كنيم.

** سواي رويكرد سنتي و وابسته برخي از كشورهاي منطقه براي دستيابي به چنين هدفي، تصميم‌گيري‌هاي پرفراز و نشيب واشنگتن در مقطع كنوني چه مانعي مي‌تواند در مسير تحقق ايده منطقه قوي‌تر به وجود آورد؟
من فكر مي‌كنم كه امريكا بزرگ‌ترين مشكل خودش است. به اين دليل كه دولت ترامپ هيچ نوع جهان‌بيني و استراتژي در برابر جهان ندارد. آنها نمي‌دانند الان چه بايد بكنند. با كره شمالي چه كنند؟ رابطه خود را با اتحاديه اروپا چگونه تنظيم كنند؟ درباره ايران هم همين طور است. يك نوع سردرگمي در سياست خارجي اين كشور ديده مي‌شود و اين سردرگمي فقط مربوط به ايران نيست بلكه مربوط به نقش امريكا در جهان است. امريكا در درون خود يك‌ گذار كاملاً متفاوتي را تجربه مي‌كند. يك مباحثه بزرگ داخلي در امريكا جريان دارد مبني بر اينكه استراتژي امريكا درباره جهان چه بايد باشد. آنها هنوز با يكديگر به توافق نرسيده‌اند كه آيا امريكا بايد به دنبال هژموني بر جهان باشد يا سعي كند يك رهبري ليبرال را برعهده بگيرد يا تا جايي كه ممكن است خودش را از مناسبات جهاني بيرون بكشد و در دنياي جزيره‌اي خود زندگي كند. تا زماني كه اين دعوا درون امريكاست، ما نمي‌توانيم كمك زيادي به آنها بكنيم ولي بايد اين را درك كنيم آنها درون خود يك آشفتگي را تجربه مي‌كنند كه از جنگ جهاني دوم به بعد بي‌سابقه است.

** ايران چگونه مي‌تواند از فرصت سردرگمي در واشنگتن براي پيگيري ايده ساز و كار مشترك منطقه‌اي بهره گيرد؟
اگر بتوانيم به اين شكل فكر كنيم كه به جاي اينكه ما از سردرگمي امريكا و افول نسبي اين كشور در موضوعات و مسائل جهاني با كمك يكجانبه‌گرايي بهره ببريم، بايد با چندجانبه‌گرايي از اين فرصت ايجاد شده بهره بگيريم و اعتماد بين ايران و همسايگان را كه تاكنون تابع امريكا بوده‌اند، بازسازي كنيم. اگر بتوانيم چنين اعتمادي را نه بر مبناي شعار بلكه بر مبناي واقعيت و مكانيزم‌هاي قابل آزمايش و نه صرفاً بر اساس گفت‌وگوهاي ديپلماتيكي كه به كلام متكي است ايجاد كنيم، مي‌توانيم اتكا و انگيزه‌هاي آنها را به امريكا از بين ببريم و توجه آنها را به مسائل موجود منطقه متمركز كنيم. بايد نشان دهيم كه ما به دنبال وقت تلف كردن و فريب دادن نيستيم بلكه مي‌خواهيم به نظم منطقه‌اي تازه‌اي برسيم كه مطمئن باشيم امنيت همه در آن به يك اندازه تأمين مي‌شود و منافع ما هم به همين ترتيب پيگيري مي‌شود. اگر بتوانيم بخوبي چنين چشم‌اندازي ترسيم كنيم و بقيه را به اين رويكرد متقاعد كنيم، فكر مي‌كنم انگيزه‌هاي لازم براي مذاكرات را مي‌توانيم در آنها ايجاد كنيم يا حداقل اين راه را آزمايش كنيم.

** با در نظر گرفتن موانع و مخاطرات پيش روي در منطقه چه چشم‌اندازي براي اجراي موفقيت‌آميز اين رويكرد قائليد؟
دولت آقاي روحاني در نخستين قدم بايد به همسايه‌ها اين پيام را بدهد كه دست دوستي ما به سمت شما دراز است. بايد اعلام كند كه نمي‌خواهد وضعيت موجود از اين بدتر شود. نهادهاي مختلف در ايران اگر واقعاً به دنبال آينده‌اي بهتر و باثبات‌تر هستند بايد به اين چشم‌انداز و لوازم آن متعهد باشند. بايد هم در كلام و هم در عمل نشان دهيم كه واقعاً به سمت همسايگان دست دوستي دراز كرده‌ايم و در قدم دوم آنها را به نشست‌هايي در رابطه با گفت‌وگوهاي عمومي درباره موضوعات مورد اختلاف در خليج فارس، شامات و غرب آسيا دعوت كنيم. از درون اين ‌نشست‌هاي جمعي مي‌توان به ساز و كارهاي جزئي‌تر و تخصصي‌تري كه هدف آن، مذاكره درباره موضوعات مختلف در دسته‌بندي‌هاي مختلف است، رسيد. اين كار راحتي نيست و طي يك يا دو سال اجرايي نمي‌شود. ممكن است به فراتر از دوره رياست جمهوري آقاي روحاني كشيده شود. براي اين مرحله بايد خيلي صبور بود و نبايد با كوچك‌ترين اختلافاتي كه ممكن است پيش بيايد و عده‌اي سنگ‌اندازي كنند، نااميد شويم. بلكه بايد سعي كنيم با صبوري اين مرحله را پيش ببريم و بتدريج مقدمات لازم را براي اعتمادسازي و وحدت نشستن بر دور يك ميز فراهم كنيم. اين يكي از برنامه‌هايي است كه ما مي‌توانيم قدرت واقعي ديپلماسي ايران را نشان دهيم و با كمك كشورهاي منطقه، نظم جديد منطقه را ايجاد كنيم.

*منبع: روزنامه ايران؛ 1396،6،14
**گروه اطلاع رساني**1699**2002**انتشاردهنده: فاطمه قنادقرصي
۰ نفر