۶ فروردین ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳
کد خبر: 82474290
T T
۰ نفر

سناريوهاي پيش روي دنياي جديد

۶ فروردین ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳
کد خبر: 82474290
سناريوهاي پيش روي دنياي جديد

تهران-ايرنا- ديپلماسي ايراني در يادداشتي آورده است: براي سرپا نگه داشتن چرخه هاي مختلف حيات در سراسر كره خاكي، نظريه هاي رئاليستي نشان از عبور جهان ازشرايط تك قطبي پس از جنگ سرد به سمت چند قطبي و رقابتي شدن بيشتر فضا، دارد.

حسين زمانلو، كارشناس ارشد علوم سياسي در يادداشت خود در ديپلماسي ايراني آورده است: به نظر مي رسد تئوري هاي نظم نوين جهاني (متمايل به تئوري هاي توطئه) بعد از جنگ سرد، بيش از اين كه با آمدن ترامپ ابداع و آغاز شود، با نقش آفريني داعش پس از بحران جهاني سال 2009 محقق شد.
بدون ايجاد توالي منطقي در تئوري هاي مختلف سياسي و ظهور مكاتب اقتصادي از يك طرف و نظريه هاي روابط بين الملل و تاريخ معاصر نمي توان تحليل نسبتا جامعي از شرايط جديد جهان داشت. با گسترش حوزه نفوذ شبكه هاي مختلف مجازي در همه جاي جهان، افزايش ميزان استفاده از فناوري، كاهش تقاضاي انرژي هاي فسيلي، كاهش استفاده از نيروي انساني، عبور شركت هاي مختلف فرا مليتي به لحاظ مديريتي از دولت هاي ملي در سرتاسر جهان و ورود به فضاي مديريتي فرا ملي، پاسخگو نبودن نظريه هاي كلاسيك در عرصه علم سياسي و به خصوص اقتصاد سياسي به تحولات اجتماعي به لحاظ جامعه شناسي سياسي، امكان ايجاد و مديريت شبكه هاي مختلف مافيايي در سرتاسر جهان به لحاظ تنوع و رويكرد هاي متنوع همه جانبه، ناتواني سازمان هاي بين المللي در پاسخگويي به بحران هاي مختلف جهاني، رويش نگاه چند قطبي با روسيه و چين و افزايش نقش تاثير گذار دو كشور در مناطق مختلف جهان، مواجهه آمريكا با محدوديت هاي مختلف اقتصادي ناشي از رقابت تنگاتنگ با چندين جبهه (در جبهه خودي، با آلمان و فرانسه و بريتانيا و آمريكاي لاتين، و در جبههِ ديگر با روسيه وچين و كشور هاي عضو بريك)، مقاومت برخي حوزه هاي تمدني با جهاني سازي افراطي و تطبيق نداشتن اين حوزه ها با تمامي فاكتور هاي موردنياز جهاني شدن(بخوانيد خواسته هاي آمريكا) و....مواردي است كه قبل از هر تحليل بايد آنها را مد نظر قرار داد.

موارد بالا نشان از يك گسست عميق در نظريه هاي كلاسيك روابط بين الملل دارد. صحنه آرايي هاي مختلف سياسي در سرتاسر جهان نشان از جنگ هاي نامنظم رواني مبتني بر نبردهاي الكترونيكي و به خصوص رقابت كارتل هاي جديد اقتصادي حول محور فناوري هاي پيشرفته است.
داده هاي بزرگي از انواع اطلاعات در سپهر جهاني كه در اختيار بزرگترين شركتهاي آمريكايي و چند مليتي قرار دارد به لحاظ علمي امكان هاي زيادي را در جهت سوق دهي به اذهان و روحيات جمعي جوامع و نقش آفريني در فعاليت هاي مختلف اقتصادي و سياسي در اختيار صاحبان آن مي گذارد و گذاشته است.

شرايط فعلي پس از آمدن ترامپ و رفتار هاي غير متعارف او در نسبت با سياست جهاني و حتي داخلي و سناريو هاي مختلف ممكن و قابل پيش بيني و همچنين عدم دسترسي به اطلاعات حجيم در مقولات مختلف، پيچيدگي تحليل را صد چندان مي كند. به نظر مي رسد عرصه تحليل روابط بين الملل به صورت صرفا كلاسيك كه شامل تحليل داده هاي مختلف و مكتسب از كانال هاي مشخص اطلاعاتي و مراكز توليد محتواي استراتژيك و پيش بيني هاي سياسي ايدئولوژيك است، خالي از فهم هاي نزديك به واقع شده است.
اين مساله به خصوص در كشورهايي كه در مواجه با علوم انساني از علوم جديد استفاده نمي كنند به وضوح ديده مي شود. بدون استفاده از ابر كامپيوترها و نرم افزارهاي خاصي كه بايستي در اختيار سياست گزاران دولت هاي مختلف قرار گيرد، نمي توان به پيش بيني و تحليل هاي نسبتا درست دست يافت. هر چند اين مهم با حضور تحليل گران تيز و جامع بين،تا حدودي شايد جبران شده است. بدين علت نگارنده نيز با توجه به سرعت تحولات و دسترسي نداشتن به امكان هاي موجودِ داده پردازي، آگاهي به محدودبودن اشراف بينشي و اطلاعاتي، قائل به چندين سناريوي غير قطعي و كل نگر است.

الف) سناريوي اول، ايجاد جهانِ روابط بين الملل جديد حول سه قطبي نوينِ چين، روسيه و آمريكا:

با فرض تداوم اقتدار دولت-ملتها و تداوم حاكميت هاي ملي به صورت كلاسيك در عرصه جهان، مي توان اين سناريو را تحليل كرد. بعد از بحران جهاني اقتصاد در 2009 شاهدِ حركت هژموني آمريكا در عرصه اقتصاد جهان به سمت كاهش اقتدار بوده ايم. همه سعي و تلاش سياست گزاران سياسي-اقتصادي آمريكا در جهت سرپا نگه داشتن دلار به عنوان تنها ارز جهاني و مقتدر، بوده است، منتها در شرايطي كه در اوايل هزاره سوم، سياست هاي ارزي فِدرال رزرو باعث كاهش قيمت طلا و تنظيم بازار هاي مختلف مي شد، شاهديم طي دوسال گذشته قيمت طلا با هر تصميم فدرال رزرو كاهش نيافته كه رو به افزايش گذاشته است.
در همين حين نيز چين كه از اواخر دهه نود خود را براي هزاره سوم آماده مي كرد وضعيت روبه جلويي داشته است، هر چند سياست چين حتي پس از پانزده سال رشد بالاي اقتصادي، هميشه حركت با چراغ خاموش و استفاده از نفوذ اقتصادي بوده است. بانك توسعه اقتصادي آسيايي كه توسط چين راه اندازي شده، به نوعي هدايت تحولات مهم جهاني به سمتِ مركز زدايي از سياست واحد اقتصادي به مديريت امريكا و كم رنگ شدن نقش دلار قلمداد مي شود.
خرس اورآسيا نيز پس از فروپاشي، با ايدئولوژي هاي ناسيوناليستي و مبتني بر ظهور رهبراني كاريزماتيك دوباره سعي در ورود به حوزهاي نفوذ خود در اروپاي شرقي و آسيا دارد. آمار ها و كاركرد هاي سياسي-اقتصادي ژاپن، آلمان، فرانسه،ايتاليا، بريتانيا نشان از ايستادن اين كشورها به عنوان كشور هاي توسعه يافته در وضعيت مياني(بين ابر قدرت ها و قدرت هاي در حال توسعه) دارد. برخي كشورهاي عضو بريك نيز به صورت پراگماتيسي مجبور به ورود به بازي ها وقراردادهاي چند جانبه با قدرتهاي مختلف شده اند. هند، برزيل ،آفريقاي جنوبي، مكزيك، كره جنوبي، تركيه و .. هر كدام به نحوي سعي در حفظ وضعيت رو به توسعه خويش در ميان اين فضاي تنش آميز داشته اند. بعد از اين سه گروه در رده چهارم از قدرت مانور و كنش گري در عرصه جهاني، كشورهايي وجود دارند كه يا رويكرد نسبتا مستقل به مقولات مختلف جهاني دارند(ايران،...) و يا در حالت وابستگي چند جانبه به اين قدرت ها به سر مي برند(عربستان، قطر، اسرائيل و ..) و در صحنه كنشگري نيز به صورت منطقه اي عامل اند و در بازي هاي جهاني مي توانند نقش متغير كليدي را برعهده بگيرند.

اين وضعيت نشان از نياز به ايجاد وستفالياي نوين در حوزه روابط بين الملل است. حال اين مهم با تغيير رويكرد اتحاديه ها از همكاري هاي منطقه اي به بين المللي و بالعكس و تشكيل اتحاديه هاي نوين مهيا مي شود. وضعيت شكننده اتحاديه اروپا(برگزيت و رشد ملي گرايي واگرايانه از اروپا ..)، افزايش قدرت سازمان شانگ هاي، تغييرات رويكردي در برخي از اعضاي بريك، ايجاد اتحاديه هاي جديد همچون اورآسيا، از اروپاي شرقي تا منطقه آسياي ميانه و خاورميانه با حضور ايران، تركيه و روسيه با محوريت روسيه، ظهور اندونزي در جنوب شرق آسيا، گسترش نفوذ چين در آفريقا و ... همه نشان از تحولات سريع در حوزه سياست بين الملل است.

براي سرپا نگه داشتن چرخه هاي مختلف حيات در سراسر كره خاكي، نظريه هاي رئاليستي نشان از عبور جهان ازشرايط تك قطبي پس از جنگ سرد به سمت چند قطبي و رقابتي شدن بيشتر فضا، دارد. همه اين تغييرات و تحولات را مي توان با استفاده از نظريه هاي كلاسيك تحليل و بررسي نمود. در واقع مي توان ادامه اين تحولات را با نظريه هاي نئورئاليستي و كمتر ليبراليستي در بستر هاي قدرت نرم و سخت نيز تحليل كرد.

ب) سناريوي دوم، فروپاشي نظمِ كلاسيك و عدم امكان ايجاد نظمي جديد:

با فرض اين كه اقتدار سابق دولت-ملت ها، با افزايش قدرت شركت هاي مختلف و شبكه هايي از مافياهاي اقتصادي و حتي نظامي ، نمي تواند در شرايط فعلي تداوم يابد، مي توان سناريوي بي نظمي نوين در عرصه جهاني را تحليل كرد.

امروز شاهد صف آرايي شركت هاي مختلف فناوري در همه جهان هستيم. به خصوص گوگل، مايكرو سافت، توئيتر، فيس بوك و .. در عرصه تحليل داده هاي عظيم در راستاي رسيدن به نتايج مختلف براي تحليل، پيش بيني و حتي مهندسي انواع رخدادهاي اقتصادي و سياسي، بسيار پيشرو تر عمل مي كنند. جنگ اطلاعاتي بين كشور هاي قدرتمند بيش از پيش عيان شده است. شدت اين جنگ ها با هر چه فناوري شدن اقتدار دولت ها و سازمان ها، بسيار مشهود خواهد شد؛ هر چند خطرات احتمالي اين نبرد ها و رقابت ها براي عرصه هاي عمومي تر نيز بسيار زياد برآورد مي شود.
فراموش نكنيم سنت شكني ترامپ را در عرصه رسانه هم قبل از پيروزي و هم بعد از پيروزي او، چرا كه رويكرد توئيتري او ارزش سهام اين شركت را افزايش داد. ميزان داده هاي عظيمي كه اين شركت مي تواند در اختيار تيم جديد ترامپ بگذارد، بسيار گسترده است. تصور كنيد كه تيم ترامپ چگونه با اين ميزان داده از سطح جهان مي تواند به راحتي مهندسي اجتماعي-سياسي مد نظر خويش را اعمال كند. هر چند اين امكان از طرفي براي صاحبانِ صنايع تكنولوژيك و نوآوران عرصه ديجيتال نيز ممكن شده است.
گزارشاتي مبني بر قصد ورود مدير عامل فيس بوك به عرصه انتخابات هاي آينده در آمريكا نيز نشان از اين تحولات عميق و اساسي دارد. بي نظمي نوين در واقع نوعي نظم جديدي است كه تمايلي به برخورد هاي كلاسيك رقابت قدرت در عرصه عمومي نداشته، بيشتر تمايل به بازي با عاملِ جنگ هاي نيابتي دارد.
نقش تركيه و ايران در اين تيپ جديد از رقابت به روشني و وضوح ديده مي شود. مساله سوريه يكي از نقاط عطف ورود جهان به سمت اينگونه رقابت ها مي باشد. ظهور داعش همانگونه كه خلا قدرت در عراق و سوريه را پوشش داد به همان اندازه نيز توانست برخي دولت ها را به سمت افزايش اقتدار و مشروعيت سوق دهد.
بي نظمي نوين به لحاظ سياسي و جامعه شناختي حاوي سرعت عمل و عدم پيش بيني سياسي است. تحولات در اين وضعيت به صورت كلاسيك نمي تواند پيش بيني و مهار شوند. در اين سناريو ما شاهد عبور نا مشخص جهان سياست و جهان اجتماعي به سمت آنتروپي فزاينده هستيم. مهاجرين و پناهندگان در جهان از نمونه هاي بارز اين بحران هستند.
اين وضعيت به لحاظ علم اجتماعي نيز از پست مدرنيزم تغذيه مي كند. البته پست مدرنيزيمي كه امروزه به عرصه سياست نيز كشيده است. سياست كلاسيك صحنه منطقي و مدرني بود كه به صورت آريستوكراتيك اداره شده بود. امروز اين صحنه در حال تغيير است. بازيگران جديد و اتفاقات جديد به سرعت همه جهان را تحت تاثير خود قرار مي دهند. شايد ضعف سيستم اقتصاد سرمايه داري در مديريت بحران هاي پيش رو، آن رابه سمت انتقال بحران به همه جاي جهان، سوق داده است.

ج) سناريوي سوم: بازي بزرگ:

با فرض حفظ اقتدار سابق نظم پسا جنگ سرد در عرصه جهاني توسط عاملين اين نظم، مي توان سناريوي بازي بزرگ را تحليل كرد. عاملين اين نظم شركت هاي فرامليتي و سازمانِ دولت-ملت هاي مختلف در سطح جهان، به خصوص آمريكا هستند.

جنگ اطلاعاتي كه طي چهار سال گذشته و با خروج ادوارد اسنودن ازسازمان اطلاعات مركزي آمريكا شروع شده، نشان از ويژگي پيچيده و بيشتر مبتني بر رقابت هاي سازمان هاي اطلاعاتي ابر قدرت ها در شرايط بازي بزرگ را دارد. خروج يكي از مامورين و متخصصين ارشد سازمان سيا يعني ادوارد اسنودن از آن سازمان در اوج حضور كم رنگ آمريكا در مناطق خاورميانه و اروپاي شرقي و حضورش در روسيه و حمايت تيم پوتين از او، از طرفي، علاوه بر اينكه نشان از ضعف سيستم اطلاعاتي آمريكا داشته و دارد، از طرفي ديگر احتمال اينكه سناريويي از پيش طراحي شده توسط هسته اصلي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا براي مديريت رفتارهاي آتي روسيه انجام شده،را نيز مطرح مي كند. چرا كه آمريكا نيز نيك مي داند رقابت در چند جبهه، توانايي ادامه راه را براي ابر قدرت جهان كاهش خواهد داد.
بهتر است با مديريت غير مستقيم رفتار هاي روسيه، به چين، رقيب جدي تر و داراي سيستم بسته تر از روسيه بپردازد. تيمِ روسيه شناسِ ترامپ (هر سه عضو كليدي تيم ترامپ در روسيه حضور و با اقتصاد آن كشور روابط مختلف تجاري داشته اند) نيز مي تواند دليلي بر برنامه مهار روسيه باشد. هر چند ترامپ به عنوان شخصيتي تجاري و تبليغاتي بهتر مي تواند اين فضا را مديريت كند و سعي بر داشتن توازن در روابط با روسيه خواهد داشت. اما به هر حال اتفاقات در عرصهِ پنهان سازمان دولت در آمريكا و مهندسي آرايي كه به كمك دادهاي حجيم شركت هاي مختلف انجام يافت و منجر به حضور ترامپ در عرصه تصميم گيري كلان آمريكا شد، ادامه رقابت را به لحاظ تبليغاتي براي آمريكا آسان كرده و به لحاظ رويكرد نرم ترامپ به روسيه و پوتين، امكان ايجاد اعتماد به نفس (كاذب) در سردمداران روسيه را فراهم كرده و خواهد كرد.
هر چند به لحاظ فاكتور هاي اقتصادي، به دليل تحريم هاي مختلف وضع شده و عقب ماندگي زماني نسبت به غرب، روسيه در وضعيت رقابت با آمريكا (و برخي كشور هاي اروپايي) نمي تواند قرار بگيرد، اما روسيه مي تواند توازن رقابت در مناطق خاصي از جهان را با آمريكا برقرار كند.
نكته اين بازي اما اينگونه مي تواند ارزش گزاري شود كه، طراح اين بازي در هر حال آمريكا بوده است. حضور اسنودن در روسيه و افشاي بسياري از اطلاعات درهم تنيده از سرتاسر جهان،امكان استفاده از اين اطلاعات در حالت هاي مختلف براي آمريكا (فراموش نكنيم اين محتوا خيلي قبل تر در اختيار سازمان دولت در آمريكا بوده است)، شروع و افزايش تنش ها در سوريه و عراق با افزايش اقتدار داعش (در نظر بگيريم همه تاكتيك هاي تبليغاتي داعش الگو گرفته از هاليوود است)، شبه كودتا و شبه جنبش هاي اجتماعي در خاورميانه و اروپاي شرقي(گولن در امريكا حضور دارد و شبكه وي كودتايي بر عليه دولت تركيه طراحي كردند، جنبش اوكراين كه با حمايت غرب ايجاد و قدرت يافت، نيز به حضور روسيه در آنجا انجاميد)، همه اين اتفاقات به نوعي سوق دادن روسيه به سمت ورود به بازي هايي است كه آمريكا زمين و بستر آن بازيها را بسيار قبل تر و بهتر از روسيه آماده كرده و به آنها اشراف داشته است.
در نهايت چين خارج از اين بازي قرار خواهد گرفت و آمريكا همه نيروي خود را به سمت كنترل چين صرف خواهد كرد. چين نيز به طور سنتي و با محافظه كاري فرهنگي كه ذات فرهنگ چين است حتي در عرصه اقتصاد نيز سبك خاصي از توسعه اقتصادي را در پيش گرفته كه به لحاظ سياسي ضربه پذيري اش را تداوم بخشيده و محافظت مي كند.

هر چند اين سناريوها محتمل هستند و حتي به لحاظِ عملي بودن بر بستر جامعي از داده هاي علمي طراحي نشده اند، اما به اعتقاد نگارنده همه اين سناريو ها به طور هم زمان نيز مي توانند امكان تحقق داشته باشند و در واقع هر كدام به نسبتي در جهان رقابت حقيقي، مي توانند رخ دهند.
شرايط جهان آبستن رخدادهايي خواهد بود كه تنها جوامع جامع نگر، پيچيده بين و با رويكرد علمي مي توانند نقشي در بازي هاي آن داشته باشند. آرمانگرايي بدون تكيه بر واقعيت هاي ملموس جهان چند بعدي و عدم توجه به فاكتور هاي مختلف اقتدار، به خصوص اقتدار جامعه محور كه مبتني بر مردمي آگاه، آزاد و توانا است، در جوامعي با رويكرد هاي نسبتا مستقل، كافي نبوده و پاسخگوي سياستگزاري هاي مختلف در عرصه روابط بين الملل براي ادامه راه اين جوامع نخواهد بود.

*منبع:ديپلماسي ايراني/5 فروردين 96
*اول*انتشاردهنده:عليرضا فرجي
۰ نفر