۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲
کد خبر: 81668140
T T
۰ نفر

معتادانی با حرف های متفاوت

۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲
کد خبر: 81668140
معتادانی با حرف های متفاوت

كرمان - ایرنا - گاهی نشستن و شنیدن حرف های یك معتاد هم می تواند پنجره های جدیدی را رو به آینده باز كند، معتادی كه اكنون شاید دیگر نامش معتاد نباشد.

معتادانی كه دیروزها در میان سیاهی دود مواد مخدر، آینده خود را به فراموشی سپرده بودند، امروز از لطف خداوند صحبت می كنند، از آینده ای كه در دیروزها حتی تصورش هم برایشان غیر ممكن بود.
معتادانی كه روزی در مسیر تاریك اعتیاد رفته اند، امروز حرف ها دارند؛ از خاطرات آن روزهایشان می گویند و بارها و بارها هم تاكید می كنند كه ما راهی برای زندگی بدون مواد مخدر پیدا كرده ایم و آن را به رایگان در اختیار همگان قرار می دهیم.
معتادان گمنام همان كسانی هستند كه شاید برای لحظه ای در قالب این گزارش بتوان پای صحبت هایشان نشست و درس ها آموخت.
این گزارش روایت حضور در جلسه انجمن معتادان گمنام (na) است؛ انجمنی كه شاید در باورم نبود كه به این میزان شلوغ باشد.
اولین فردی كه پشت میكروفن رفت، گفت: سلام؛ من فریبرز هستم و پنج سال و سه ماه است كه پاكم.
جمیعت در پاسخ گفت: سلام فریبرز.
او گفت: زمانی تمام فكر و ذهن ما در مواد مخدر تعریف شده بود و ما زندگی می كردیم كه مصرف كنیم و مصرف می كردیم كه زندگی كنیم.
وی ادامه داد: و همیشه عاقبتی چون زندان، تیمارستان و مرگ در انتظارمان بود اما امروز نشان دادیم كه می توان داستان را به شكل دیگری به پایان رساند.

***وقتی خدا وارد زندگی علی مراد شد
علی مراد كه از قم آمده بود نیز گفت: حدود 37 سال قبل هیچی بلد نبودم و یادم می آد كه در مدرسه با هیچكس نمی توانستم ارتباط برقرار كنم و در سال اول ابتدایی هیچ دوستی نداشتم و والدینم تنها می خواستند من پسر خوبی باشم.
وی ادامه داد: من نتوانستم اول ابتدایی را طی كنم و سال بعد هم در همان پایه درس خواندم و در حالی كه همیشه در ارتباط با دیگران مشكل داشتم، وقتی بزرگتر شدم تنش در بین دوستان و همسایگان كار همیشگی ام بود.
وی بیان كرد: در همه ارتباطاتم مشكل داشتم و چالش ایجاد می كردم، همیشه از شرایطی كه در آن حضور داشتم ناراحت بودم؛ از دست والدینم ناراحت بودم كه به جای حمایت مرا تنبیه می كردند و توقع خوب بودن را داشتند.
وی اظهار كرد: آنقدر در جامعه و در بین دوستانم احساس تنهایی می كردم كه این موضوع وادارم می كرد هر كاری بكنم تا دیگران مرا دوست داشته باشند و متاسفانه برای رسیدن به این هدف، هر كاری كه می كردم كار ناسالمی بود و باعث می شد ارتباط من و پدر و مادرم هر روز خراب تر شود.
علی مراد تصریح كرد: همیشه به خاطر رفتارهایی كه بیرون انجام می دادم در خانه تنبیه می شدم و این، فاصله من و والدینم را بیشتر و بیشتر و بیشتر می كرد.
وی گفت: والدین كه باید سیم ارتباط بین من و خدا می بودند، نبودند؛ یادم هست كه صبح ها پدرم مرا بیدار می كرد كه نماز بخوانم و بعد مرا مجبور می كرد كه قرآن بخوانم و این در حالی بود كه من می خواستم بخوابم و همیشه بابت بلد نبودن قرآن خواندن كتك می خوردم و اینگونه بود كه سیم ارتباط بین من و خدا قطع شد.
وی با تاكید بر اینكه من نیاز به جایگاه امن داشتم اما نتوانستم آن را پیدا كنم، افزود: در نهایت به كوچه، خیابان و دوستان خود پناه بردم و یواش یواش فرهنگ كوچه و خیابان را یاد گرفتم و برای آنكه زودتر از آن وضعیت خارج شوم، فكر می كردم كه باید بزرگ می شدم و اینگونه بود كه ادای بزرگترها را در می آوردم و همیشه مدادی را كه مشق می نوشتم، مانند سیگار روی لب می گذاشتم و كت روی دوشم می انداختم.
وی تصریح كرد: این اتفاقات یواش یواش ادامه یافت و سن من بالا آمد و با سیگار آشنا شدم و در بیرون همه رفتارهای بزرگترها را تكرار می كردم و پول های پدرم را در مهمانی ها برای دوستانم خرج می كردم و در نهایت روزی متوجه شدم به یك مصرف كننده مواد مخدر تبدیل شده ام.
وی ادامه داد: آنگونه بود كه مواد مخدر مونس و همدرد من شد و همه احساس تنهایی، بی كسی و خلائی را كه داشتم با مواد مخدر پر می كردم تا اینكه بعد از مدتی یواش یواش مواد مخدر هم تاثیرات خود را برایم از دست داد.
وی خاطرنشان كرد: یك زمان متوجه شدم بزرگ شده ام اما از درون تهی و خالی هستم؛ هنوز همان علی كوچولو بودم.
علی مراد گفت: پدر و مادر من برای آنكه بتواند مرا از سر خود باز كنند، چاره كار را در ازدواج من دیدند و اجبارا كسی را برایم انتخاب كردند كه دوستش نداشتم و اینگونه بود كه دختر عمویم، همسر من شد.
وی تاكید كرد: این دختر با دنیایی از رویاهایی كه در سر خود داشت و برای ساختن آینده خود به من پناه آورد و می خواست كه من حامی او باشم و آینده اش را بسازم اما من خودم تهی بودم و نمی توانستم....
وی خاطرنشان كرد: اما پس از سالها مصرف، ترك های زیادی كردم و نتوانستم آنها را ادامه دهم تا اینكه پیام انجمن به من رسید و من وارد برنامه شده و با اصول آن آشنا شدم.
علی مراد بیان كرد: اولین اتفاقی كه در انجمن برای من افتاد این بود كه خدایی را كه در كودكی گم كرده بودم، پیدا كردم و دست كمك به سوی او دراز كردم و خدا وارد زندگی من شد.
وی ادامه داد: آمدن خداوند به عنوان حامی و پشتیبان و كسی كه احساس ترس، یاس و ناامیدی را از من گرفت، باعث شد به قسمت دوم ارتباطات كه ارتباط با خودم بود، وارد شوم.
وی تاكید كرد: امروز دلم نمی خواهد بزرگ شوم، می خواهم كوچك شوم و می خواهم تعادلی بین خود واقعی و سن و سال خودم ایجاد كنم.
علی مراد با اشاره به اینكه من در كودكی خود مانده ام، گفت: توقعات خانواده ام از من یك فرد 45 ساله است در حالی كه من اینقدر بزرگ نیستم و مشكل اصلی ما در خانواده همین موضوع است.
وی یادآور شد: یك روز پدر و مادرم برای من انتخاب می كردند كه چه كنم و چه بپوشم و امروز این تنش را با همسرم در خانه دارم.
وی با صدای بلندتر گفت: بگذارید خودمان باشیم ما برای پیدا كردن خود به یك زمان نیاز داریم و اگر می خواهید به ما كمك كنید باید اجازه دهید خودمان باشیم.
وی عنوان كرد: در دوره مصرف مواد مخدر چهار سال با همسر خود زندگی كرده ام و اكنون 15 سال است كه در دوره بهبودی هستم و هنوز به تعادل نرسیده ایم و مقداری زمان نیاز دارد و این زمان نیاز به صبوری اطرافیان دارد تا بتوانند به واسطه صبوری خود ازما مراقبت كنند.
علی مراد بیان كرد: در جامعه به دلیل مشكلات اخلاقی به همه اطرافیان خود خسارت زده بودم و باید این روابط را اصلاح می كردم و امروز اگر اینجا هستم قسمتی از آن جبران خسارتی است كه به دنیای بیرون از خود زده ام.
وی با تاكید بر اینكه از خداوند سپاسگزارم كه فرصت 15 سال پاك بودن را به من عطا كرد، گفت: امیدوارم هیچ معتادی در خیابان ها نمیرد تا قبل از آنكه با برنامه های ما آشنا شود.
*** فرزندی كه لقمه سگ ها شد
محمدعلی با لهجه شیرین كرمانی هم پشت میكروفن قرار گرفت و گفت: برای مصرف مواد مخدر از گاز پیك نیك استفاده می كردم و روزی كه همسرم تمام وسایل خانه را جمع كرد تا برای همیشه برود، پشت ماشین می دویدم و بارها به زمین خوردم و بلند شدم تا اینكه به ماشین رسیدم.
وی ادامه داد: همسرم كه خیال می كرد به خاطر او دویده ام، گفت كه من حاضر نیستم با تو زندگی كنم اما من آن لحظه فقط به این موضوع فكر می كردم كه گاز پیك نیك را از او بگیرم كه بتوانم مواد مصرف كنم.
وی تاكید كرد: تمام زندگی من داشت می رفت اما من فكر گاز پیك نیك بودم و وقتی به خانه برگشتم آنقدر مواد مصرف كرده بودم كه روی زمین افتادم و نیم ساعت بعد چشمهایم را باز كردم.
وی یادآور شد: قبل از آنكه همسرم خانه را ترك كند، یك روز وارد خانه شدم و او در حالی كه هفت ماهه باردار بود، گفت: من باید بروم دكتر؛ به او گفتم باشه یك ساعت دیگه میام و می رویم.
وی ادامه داد: وقتی بیرون رفتم با خود فكر كردم كه اگر او را دكتر ببرم تمام پولم تمام می شود و اینگونه بود كه تمام پول هایم را مواد مصرف كردم و وقتی به خانه رسیدم دیدم پدرم، همسرم را به بیمارستان برده است.
محمدعلی با گریه گفت: آن روز دكتر به من گفت اگر همسرت را یك ساعت زودتر آورده بودی، می توانستم بچه را نگه دارم؛ من فرزندم را به خاطر مواد مخدر از دست دادم.
وی تاكید كرد: بچه ام را در چاله ای به عمق نیم متر چال كردم و چند وقت بعد كه سراغش رفتم دیدم كه سگ ها، خاك ها را كنار زده اند و جسد فرزندم را خورده اند.
وی خاطرنشان كرد: من آن روز همه احساسم را به خاطر مواد مخدر از دست داده بودم اما امروز كه وارد برنامه های انجمن معتادان گمنام شده ام، بسیار احساساتی ام، به گونه ای كه فیلم می بینم و گریه می كنم.
محمدعلی در بیان گوشه های دیگری از زندگی دوران اعتیاد خود گفت: از خیلی ها پول قرض كردم و هیچ وقت پس ندادنم اما الان هفت سال است كه این كار را نمی كنم و امروز فهمیده ام، آن روز من بیمار بوده ام و مجرم نبوده ام.
وی تاكید كرد: من به خاطر اجبار به مصرف مواد مخدر، دزدی می كردم و امروز هفت سال است كه این كار را نمی كنم.
وی با اشاره به اینكه برای تامین مواد مخدر خود از خانه هم دزدی می كردم، گفت: من عاشق صندوق صدقه بودم.
وی تاكید كرد: یك روز كه به خانه پدرم رفته بودم، پدر و مادرم در حال نماز خواندن بودم، در چشم به هم زدنی صندوق صدقه را خالی كردم كه ناگهان مادرم فریاد زد ' علی! علی! و پدرم گفت: صندوق را زد والضالین...
محمدعلی كه سخنان دردناكش از دل برآمده بود و بر دل می نشست گفت: دیشب آنقدر استرس داشتم كه خوابم نمی آمد؛ نزدیك صبح خواب رفتم و امروز كه بیدارم شدم، مادرم می گفت: دیشب در خواب چی می گفتی؟ همش می گفتی محمدعلی ام! یك معتاد.
وی با اشاره به اینكه امروز در جمع شما اصلا استرس ندارم، گفت: راه درست زندگی كردن را معتادان گمنام به من یاد داد و اكنون جامعه مرا پذیرفته و خانواده مرا قبول كرده اند.
محمدعلی گفت: آرزو دارم دوستانی كه امروز مواد مصرف كرده اند، سال آینده تولد یك سالگی خود را در همین روز برگزار كنند.

*** آغاز دوباره ای كه از زندان شروع شد
جوان دیگری كه قرار است از زندگی دیروز و امروزش سخن بگوید، سعید است كه در ابتدا تاكید می كند ما می توانیم ابزاری باشیم برای نجات زندگی یك معتاد و از این طریق امید به یك زندگی بهتر و بدون وسوسه مواد مخدر را برای همدردانی كه بیرون از سالن هستند، ایجاد كنیم.
وی ادامه داد: نبود احساس امنیت در خانواده باعث ایجاد شكاف در بین ما شده بود و خیال می كردم كه كانون خانواده جای امنی برای من نیست، پس در نهایت كوچه وخیابان را انتخاب كردم به آنها پناه بردم و برای آنكه با احساس ناامنی و نپذیرفته شدن و مورد توجه قرار نگرفتن روبرو نشوم سعی كردم دست به هر كاری بزنم تا پذیرفته شوم.
وی بیان كرد: دوستانی كه در كوچه وخیابان با آنها آشنا شده بودم بدون انكه بپرسند چند سال داری؟ اهل كجایی؟ چه كاره ای؟ پول داری یا نداری؟ و تنها به صرف اینكه تمایل داشتم مانند آنها باشم با من دوست شدند و سپس در جمع خودشان مواد را در اختیار من گذاشتند و اینگونه چرخه زندگی من و اعتیاد آغاز شد.
وی تصریح كرد: پس از آشنایی با مواد مخدر ترك تحصیل كردم و بارها به دلیل اعتیاد به زندان رفتم و در زندان بود كه با برنامه های انجمن معتادان گمنام آشنا شدم.
سعید ادامه داد: در اولین مرتبه برای گذراندن وقت به جلسه انجمن معتادان گمنام رفته بودم تا دوران محكومیتم كه به دلیل مصرف مواد بود، تمام شود.
وی اظهار كرد: پس از آزادی از زندان دوباره وارد جامعه شدم و با تمام انگیزه ای كه برای ترك داشتم دوباره در چرخه مصرف قرار گرفتم و در همان دوران با دوستانی كه در جلسات حضور داشتند برای اولین بار در جلسات انجمن معتادان گمنام در بیرون از زندان حضور یافتم.
وی بیان كرد: در آنجا دیدم همان دوستانی كه در زمان فرار از خانه بدون هیچ پرسشی مواد را به من هدیه كرده بودند امروز در یك اتاق جمع شده بودند و با همان نگاه بدون توجه به سن، اعتقادات و با آغوش باز من را به گروه خود پذیرفتند تا مواد مخدر را ترك كنم.
سعید گفت: در روزهایی كه بی پولی و نداشتن مواد را تجربه می كردم، همیشه از خودم سوال می كردم كه اگر قرار بود از بین فرزندان پدرم یك نفر معتاد شود و یا اگر قرار بود از بین همكلاسی های مدرسه ام یك نفر معتاد باشد، چرا آن یك نفر من بودم و ناامید از جواب همیشه به این موضوع فكر می كردم كه چه كنم و اینجا مرحله ای بود كه من اعتیاد را پذیرفته بودم اما راهی برای ترك نمی دانستم.
اما امروز وجود 234 گروه از معتادان گمنام كه 219 گروه مردان و 15 گروه خانم ها هستند فرصتی است كه معتادان، با اراده خود برای ترك اقدام كنند.
انجمن معتادان گمنام، تشكیلاتی غیرانتفاعی، بین المللی و برخاسته از بطن اجتماع است كه با هدف بهبودی معتادان در 108 كشور فعالیت دارد و اعضای این انجمن چگونگی زندگی كردن بدون مواد مخدر را از یكدیگر یاد گرفته و از عوارض اعتیاد در زندگی خود بهبود می یابند.
هر كسی كه بخواهد مصرف مواد مخدر را قطع كند، می تواند عضوی از انجمن معتادان گمنام باشد.
یادمان باشد كه در بسیاری از جوامع نام انجمن معتادان گمنام در دفتر تلفن فهرست شده است و شماره تلفن ها و آدرس های جلسات بسیاری در سایت WWW.NAIRAN.ORG یافت می شوند.
گزارش از: سمیه حسن شاهی
7440/1860
۰ نفر