۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۵:۵۵
کد خبر: 81486604
T T
۰ نفر
«سيد يونس رودباري» نخستين شهيد نهضت امام خميني(ره)

رشت - ايرنا - سيد يونس حسيني رودباري نخستين شهيد نهضت امام خميني (ره) است كه با حق طلبي و باور به حقيقت قيام بنيانگذار كبير انقلاب، نهال انقلاب را آبياري كرد.

سي و ششمين دهه فجر انقلاب اسلامي بهانه اي براي بازخواني دوباره مجاهدت هاي اين شهيد بزرگوار است كه با خون خويش، درخت تنومند انقلاب را بارور كرد.

سيد يونس حسيني آغوزبني وقتي كه امام خميني در سال 1342 از او به عنوان سيد يونس رودباري ياد كرد، از آن تاريخ به سيد يونس رودباري معروف شد.

روستاي آغوزبن در شش كيلومتري شرق شهرستان رودبار در جنوب استان گيلان واقع شده و اغلب مردم اين روستا، حسيني و سادات هستند. روستاي آغوزبن در شيب تندي بر بالاي دره سفيدرود در منتهي اليه شهر رودبار بطرف رشت قرار دارد و مي توان اين روستا را طبقه بالاي روستاي گلورز دانست.

وقتي خودرو از خليل آباد جاده اصلي را به سوي زادگاه و آرامگاه نخستين شهيد نهضت امام خميني (ره) ترك مي كند و از سربالايي گلديان بالا مي رود، همچون هواپيما اوج مي گيرد و پس از 20 دقيقه در لبه پرتگاهي قرار مي گيرد كه رودخانه سفيدرود چون رشته باريك و كوچك زير پا نمايان مي شود و شايد اين مسير را بتوان مرتفع ترين ارتفاع از قعر رودخانه سفيدرود در طول مسير اين رودخانه به حساب آورد.

در ابتداي روستاي زيبا و با مناظر طبيعي و چشم اندازهاي فوق العاده آغوزبن، دو گنبد و زيارتگاه يكي امام زاده حسين معروف به شازده حسين و ديگري آرامگاه سيد يونس رودباري خودنمايي مي كنند؛ امام زاده حسين از ديرباز جايگاه والايي بين اهالي دارد و از زيارتگاه هاي مردمان اين منطقه محسوب مي شد، آرامگاه سيد يونس نيز به آن اضافه شده است.

اين روستا در شيب تندي در بخش انتهايي شرقي جنگل هاي هيركاني واقع شده؛ جنگل هايي كه در مسير حركت به دشت قزوين و مركز ايران در پشت سر شما جا مي مانند و دره ها و تپه هاي خشك و تفتيده كويري جايگزين چشم اندازهاي مه آلود و سبز مي شوند.

اين روستا از يك سو، روي به نمناك شمال و از سوي ديگر روي به خشكي مركز ايران دارد؛ از اين روستا رودخانه كوچكي جريان دارد كه شتابان و لغزان شيب تند و صخره هاي پايين دست را مي پيمايد تا خود را به سفيدرود برساند و در درياي خزر آرام گيرد.

بخش شمالي اين روستا نيز با روستاي نسفي همسايه است، روستايي كه آثار تمدني مارليك در دره گوهررود در سال 1340 كشف شد و هنوز رازهاي سر به مهر زيادي را در خود پنهان دارد.

به رغم چشم اندازهاي زيباي دره سفيدرود و قله هاي كله قندي اطراف آغوزبن، گويي همه چيز در اين سراشيبي ميل به سقوط به پايين و پيوستن به سفيدرود دارند.

سيد يونس در اين روستا به دنيا آمد و در ميان رنج و محروميت هاي مردمان خونگرم و مهربان اين روستا، بزرگ شد؛ مردماني كه داشتن گاو و گوسفند و كشت گندم و جو كار اصلي آنان محسوب مي شود.

در فرهنگ اين روستاييان، تنبلي و بيكاري جايي ندارد؛ كار و تلاش براي امرار معاش بين آنها عبادت محسوب مي شود و كار در اين روستا، كوچك و بزرگ نمي شناسد؛ همه بايد از سحرگاهان تا بامدادان تلاش كنند.

در روستاي سيد يونس، برخي كارها بين اعضاي خانواده مشترك است و به طور سنتي تقسيم مي شود و هيچ كس قادر نيست از هنجارها تخطي كند؛ فصل درو و برداشت محصول گندم و يا جو همه اعم از زن و مرد، كودك و جوان دوش به دوش هم و در دست هم، شب و روز نمي شناسند.

سيد يونس در اين روستايي رشد يافت، در ميان چنين مردماني ساده و صميمي كه بن مايه و باورهاي مذهبي و سنتي در آنها قوي است، روزگار كودكي و نوجواني را طي كرد.

همه سعي و تلاش ها براي لقمه اي نان جو بود و به رغم تلاش هاي طاقت فرسا، محصولات و توليدات روستا ارزشي نداشت و مردم با كمترين درآمد روزگار مي گذراندند.

سيديونس ناچار بود كه دوره كودكي را پا به پاي بزرگترها كار كند، در دروي گندم شركت كند و دام ها را به جنگل ببرد، هيزم بياورد و در كوبيدن خرمن به ياري پدر و مادر بشتابد.

وقتي او بزرگتر شد، روستا كوچك بود و براي تامين كمك خرج خانواده بايد از آن هجرت مي كرد و در شهرهاي اطراف به كارگري مي پرداخت و در فصل پاييز براي زيتون چيني به شهر رودبار مي رفت.

انجام كارهاي سخت در روزگار كودكي و نوجواني و تحمل رنج و فقر از سيد يونس، فردي چابك و پرجنب و جوش و با اراده اي آهنين ساخته بود؛ جثه اي لاغر ولي بسيار فعال و پر انرژي او همگان را شگفت زده مي كرد.

وجود امام زاده و سيد بودن اهالي روستاي آغوزبن، ساكنان آن را پرهيزكار بار آورده بود و حس پاكيزه زيستن و پاك بودن، باور اعتقادي آنان را تشكيل مي داد.

روستاييان روستاي آغوزبن رودبار خاطره هاي خوشي از سيد يونس دارند و آنها به ياد دارند او شامگاهان و سحرگاهان ماه رمضان، بر تپه بلند محل مي ايستاد و به سبك موذن زاده اردبيلي اذان مي گفت.

پژواك اذان زمان كودكي سيديونس و طنين نوحه هاي خوش نوجواني و جواني او، هنوز در گوش اين روستاييان طنين انداز است؛ صداي خوش او هنوز در سينه پير مردان و پير زنان روستا خاطره انگيز است.

«سيد هاني حسيني» پسر عموي سيد يونس كه هفت سال از او كوچكتر است، از زماني كودكي خود با سيديونس مي گويد؛ اويي كه حتي از دست سيد يونس تنبيه شده است.

او به ياد مي آورد كه سيد يونس صداي بسيار خوشي داشت و در محرم نوحه خواني مي كرد. هنگام تعريف خاطره بغض گلوي اين پيرمرد 75ساله را مي فشارد و گريه امانش نمي دهد كه به حرف هايش ادامه دهد.

او و ديگر اهالي از پامنبري هاي سيد يونس حرف هاي زيادي در سينه دارند، آنها در آن زمان به سيد يونس دلبسته بودند و تمام اميدها و آرزوهاي خود را در او مي جستند.

سيد يونس در زمان كودكي در روستاي محل به مكتب خانه رفت و با قرآن آشنا شد؛ استعداد و هوش سرشار او اعجاب همگان بويژه روحاني كه در دهه محرم از قزوين به اين روستا مي آمد را برانگيخت.

اين روحاني از پدر سيد يونس خواست كه او را براي فراگيري علوم ديني و حوزوي به قزوين بفرستد اما پدر توان مالي تامين هزينه هاي تحصيل فرزندش را نداشت و نتوانست توصيه هاي روحاني را قبول كند و اين روحاني مبلغ، خود هزينه هاي تحصيل سيد يونس را تقبل كرد و او را براي ادامه تحصيل علوم ديني به قزوين برد و سيد يونس چندسالي در حوزه علميه قزوين تلمذ كرد و پس از مدتي با يك طلبه ديگر از هم ولايتي هاي خود، براي فراگيري علوم ديني به حوزه علميه مشهد عزيمت كرد و دو سال در آن شهر درس خواند و با مسايل روز آشنا شد.

در اين زمان بود كه بلوغ فكري و جواني، اين سيد پرشور را وارد فعاليت در عرصه هاي سياسي و اجتماعي كرد و در اين شهر تحت تعقيب ساواك قرار گرفت، دستگير و شكنجه شد.

در مراجعاتي كه براي درمان به پزشك داشت و در پاسخ به توصيه او مبني بر دست برداشتن از مخالفت با رژيم پهلوي گفت: اين حكومت است كه با ما كار دارد و قرآن به ما دستور داده كه در برابر ظلم و ستم ساكت ننشينيم و مبارزه كنيم.

با اين وجود، ساواك دست از اين سيد جوان بر نمي دارد و او را رها نمي كند و پس از اين مدتي او را به چابهار تبعيد مي كنند.

سيديونس پس از تبعيد به زادگاهش بر مي گردد و از آنجا نيز به حوزه علميه قم مي رود و مدت هفت سال در قم تحصيل مي كند و در كلاس هاي علماي بزرگ از جمله امام خميني (ره ) شركت مي كند و تحت تاثير مبارزات و دم مسيحايي آن بزرگمرد تاريخ قرار مي گيرد و عملاً به صفوف پيشتازان مبارزه با رژيم پهلوي مي پيوندد.

اين پيشتاز نهضت امام خميني(ره) بار ديگر توسط ساواك شناسايي، دستگير، زنداني و شكنجه مي شود؛ سر انجام اين سيد جوان در يورش دوم فروردين ماه سال 42 دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه قم با ساير طلبه ها مورد ضرب و شتم ماموران قرار مي گيرد و بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت مي رسد.

امام خميني (ره) پس از شهادت سيد يونس رودباري در ملاقات با پدر و مادر اين اولين شهيد نهضت اسلامي و فيضيه مي فرمايد: «من اين سيد را از فرزندم بيشتر دوست دارم.»

همچنين امام در اطلاعيه اي كه به مناسبت چهلمين روز گراميداشت شهداي حوزه علميه قم صادر مي كند، مي نويسد: ديروز پدر قد خميده مرحوم سيديونس رودباري كه آثار عظمت مصيبت چهره اش را در هم شكسته بود، به ملاقات من آمد، با چه زباني مي شود، مادرهاي فرزند مرده و پدرهاي غمديده را تسليت داد.

آري داغ سيديونس براي روستاييان و خانواده اش سنگين بود؛ مادر سيد يونس سيده گلزار حسيني شش ماه پس از شهادت فرزندش و پدرش مير محمدعلي پيش از اولين سالگرد فرزند دار فاني را وداع گفتند.

به گفته اهالي روستاي آغوزبن؛ پس از مدتي خانه پدري سيد يونس دچار آتش سوزي مي شود و تمامي مدارك و يادداشت هاي او نيز در حريق خاكستر مي شود از اين رو، مدارك و مستندات زيادي از اين شهيد انقلاب اسلامي بر جاي نمانده است.

پس از سيد يونس رودباري، روستاي آغوزبن نيز سرنوشت خوبي نداشت؛ اين روستا با اين كه به بركت وجود نخستين شهيد نهضت اسلامي از جاده برخوردار شده و مزار سيد يونس در كنار امام زاده شهرت ويژه اي به اين روستا بخشيده اما جمعيت آن از 150 خانوار قبلي هم اكنون به 70 خانوار كاهش يافته است.

گرچه در اين روستا ساختمان مدرسه وجود دارد و قبل از زلزله مهيب 31 خرداد 1369 رودبار، تعداد 137 دانش آموز در آن درس مي خواندند ولي اكنون دانش آموزان اين روستا مسافت زيادي را طي مي كنند و براي تحصيل به شهرهاي رودبار و منجيل مي روند.

«سيد محرمعلي شادمهر (حسيني)» معلم بازنشسته آغوزبني كه تلاش هاي زيادي براي شناسايي و تجليل از اين شهيد گرانقدر انقلاب اسلامي انجام داده، مي گويد: آغوزبن از 50 متري لوله گازي كه از زمان رژيم گذشته از كنار اين روستا عبور داده شده، قرار دارد ولي هنوز از نعمت گاز محروم است.

وي افزود: زلزله دلخراش رودبار طومار اين روستا را در هم پيچيد و آن را كاملا تخريب كرد به گونه اي كه حدود 250 نفر از اقوام نزديك سيد يونس رودباري در اين زلزله جان باختند و در كنار مزار او دفن شدند.

گرچه سيد يونس رفت، ولي راه و قيام او تداوم يافت؛ دوم فروردين تبديل به 15 خرداد شد و 15 سال بعد، مردم غيور ايران در سال 57 به خروش و خيزش سراسري درآمدند و از هر قطره خون گرم اين شهيد پيشگام، هزاران مبارز روييدند.

بذري را كه سيد يونس و همفكران او در دفاع از آرمان هاي حق طلبانه امام (ره) پاشيدند، هزاران سيد يونس را از دل روستاهاي محروم اين سرزمين پروراند و سرانجام در 22 بهمن سال 1357 پيروزي از آن يونس و ياران حق باور او شد.

* منابع نقل قول از بيان گوهربار امام خميني (ره) در مورد شهيد سيد يونس رودباري - كتاب بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، تاليف و نگارش: سيد حميد روحاني (زيارتي)، ناشر: انتشارات راه امام ، سال چاپ 1360

گزارش از: فرهاد نظرپور

619/695/ 2025
۰ نفر