پایههای مفهومی و نظری کنشگر مرزی که مطرح کردید چیست؟ آیا در سنت جهانی، چنین تعریفی داشتهایم؟
نظریه آمادهای وجود نداشت. من به مباحث نظری، خیلی علاقهمند هستم. اساساً و به طور کلی به مباحث نظریی جهانی علاقه دارم. اما در این حوزه واقعاً نظریه آماده، که قبلاً وجود داشته باشد و نقطه عزیمت بنده باشد، وجود نداشت. من از طریق استقرایی، از مطالعات تاریخی، بهویژه زمانی که تاریخ معاصر را در طول 7-8 سال گذشته مطالعه میکردم، متوجه شدم. با درگیری که بر مسأله ایران داشتم، چون یکی از درگیریهای اصلی من، مسأله ایران است. با مسائل مختلف ایران به عنوان یک دانش آموز و مطالعه کننده درگیر بودم. از طریق انباشت دادهها و شواهد تاریخ و چلنج فکری که با این مسألهها داشتم و دنبال راهحلهایی بودم، حالتی بود که چند سال پیش برای اولین بار با مطالعه غلامحسین صدیقی، پدر جامعه شناسی ایران بود که به عملکرد مرزی در او رسیدم. به تدریج علی اکبر سیاسی را خواندم. همین نوع مطالعات تاریخی سبب شد که یک جهش و خلاقیت و فرصتی برای من ایجاد شود که بتوانم به مفهوم کنشگر مرزی و عملکرد مرزی برسم. بعد از این مفهوم سازی از طریق دانش ملی و شواهد بومی، سرزمینی و تاریخی بود که در جغرافیای معرفت در سطح جهانی، مفاهیمی را پیدا کردم که خیلی قابل قیاس و قابل مقایسه است، یافته ملی و بومی و سرزمینی من، مفهومی که به عنوان عملکرد مرزی پرداخته بودم، آن را با برخی نظریات مقایسه کردم.
مرزهای فرهنگی بارت
بعضی از آنها را خیلی سریع عرض میکنم. بارت را دیدم که انسان شناس مشهور نروژی است. ایشان مرزهای میان فرهنگ را مطرح کرده است. سوشیال گروپز باندری، مرزهای میان فرهنگهای مختلف. میگوید مرز، در عین حال که تمایز دو فرهنگ را تعریف میکند، امکان مراوده این دو را هم فراهم میآورد. مثلاً ایران و ژاپن، مرزی دارند که این ایران و این ژپن است، مرز فرهنگی دارند. در عین حال، مرز میان ایران و ژاپن که هر دو آسیایی هستند، هر دو ویژگیهای خاصی دارند، میتوانند با هم گفتوگو کنند. آقای آبه که به ایران آمده بود، همهاش میگفتم کاش از ظرفیت میانفرهنگی که میان ایران و ژاپن وجود دارد برای حل معماهای فرو بسته دیپلماسی استفاده شود.
کنشگری مرزی و فضای آستانهای
مثلاً هومی بابا جزو نظریه پردازهای پسا استعماری است. ایشان فضای آستانهای مطرح کرده است. بعد از این که به کنشگر مرزی رسیدم، وقتی تفحص میکردم و در متون و نظریات مرور میکردم، دیدم که هومی بابا، فضای آستانهای که میگوید، منظورش فضایی است که در آن فضا دیگر ذات باور نیستیم. میان من مخالف و دولت، دولت دیگر یک ذات تمام شده نیست. بلکه روایتی است که میتوانم روایت دیگری از دولت را تعریف کنم. در حالی که وقتی عملکرد مرزی ندارم، نمیتوانم. همینطور یک دولتمرد هم میتواند روایت دیگری از مخالفان خود تعریف کند. تا به حال مخالفان، کلا تهدید بودهاند. هر کسی مخالفت میکرد، تصور میکردند که او کلاً تهدید است. اما در یک فضای آستانهای، میتواند فرد مخالف را شخص مناسبی برای اصلاحات در دولت بداند، برای پیشگیری از برخی عواقب بسیار غیر قابل جبران.
نخبگان شناور
همینطور که مرور میکردم، در مباحث علوم سیاسی میدانید که عنوان نخبگان شناور وجود دارد. این واژه به چیزی که عرض میکنم، خیلی نزدیک است. نخبگان شناور، کسانی هستند که تسهیل کننده و شناور میان دولت و گروههای خارج از دولت هستند. تعامل، تسهیل و گفتوگو ایجاد میکنند. مثلاً آقای علی ربیعی، فردی است که از اول در دولت بوده است، الان هم در دولت است. گاهی عملکرد مرزی از خودش نشان میدهد. مثال عرض کنم. ایشان تسهیل کرد که جامعه شناسان بتوانند با رئیس جمهور خیلی صریح گفتوگو کنند. تا جایی که میدانم، ایشان بود که تدارک آن را دیده بود. این نوعی عملکرد مرزی است که به دلیل اینکه آقای ربیعی در فضای آستانهای قرار میگیرد میتواند جامعه شناس را هم بفهمد. بداند جامعه شناس هم میتواند چیزهایی به رئیس جمهور بگوید. میداند که رئیس جمهور هم میتواند محدودیتهایش را خیلی دقیقتر با جامعه شناس درمیان بگذارد.
باومن و مسأله سیالیت
همچنین باومن دوگانهای به نام سالید و لیکوئید دارد. سفت و سخت در مقابل سیال. این هم به نظریه من خیلی نزدیک است. ایشان میگوید اگر سیستمی سالید، متصلب و سفت و سخت شود، دود میشود و به هوا میرود ولی اگر سیستم لیکوئید و سیال شود، سیال بودن سبب میشود که نقدها را جذب کند. اتفاقاً ایشان، بازار سرمایه داری مصرفی را مثال میزند و میگوید وضعیت لیکوئید دارد، مشتری نق زن را هم میپذیرد. میگوید مردم به بازار بیایند، هر چه بد و بیراه هم به بازار میگویند، قابل قبول است. همین که در مکان بازار حضور پیدا میکنند، او میگوید سبب ماندگار شدن بازار میشود. البته ایشان، انتقادی میگوید. ولی به هر حال مفهومش همین است.
مثال دیگر این است که سیستمهای سیال چطور بهوجود میآیند؟ یکی از چیزهایی که سبب میشود سیستمها سیال شوند، مراکز پژوهش سیستمهاست. سیستمهایی که اتاقهای فکر و مراکز پژوهشی دارند، اگر یک کارمند ولو ارشد و مدیر عالی رتبه یک دستگاه دولتی باشید، تحرک و قدرت مانور ندارید. اما اگر محققی باشید که شما را دعوت کنند، به عنوان مشاوره به یک اتاق فکر بروید، عضو علمی یک مرکز پژوهشی باشید، کارشناس باشید، عملاً وضعیت لیکوئید بهوجود میآید. شما حالت سیالیت دارید چون میگویید یافتهام و نتایج مطالعه من این است. واقعاً، صمیمانه و صادقانه میگویید یافته من این است. مثال من، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری است. خود نهاد ریاست جمهوری میتواند خیلی سالید، سفت و صلب شود. اما در نهاد ریاست جمهوری، مرکز بررسیهای استراتژیک اصلاً به دلیل طبیعت بررسیها و مطالعاتی که دارد، از ابتدا میدانید که طی سالهای گذشته، این مرکز، محلی برای حضور برخی محققان، افراد و کارشناسانی بود که به نحوی مطالعاتی داشتند و آن را در اختیار دولت قرار دهند. از این طریق، مثلاً آقای حسام الدین آشنا الان هستند، ایشان چون در مرکز بررسیهای استراتژیک است، عملاً نمیتواند به راحتی حاشا کند، همکاری که آنجا دعوت کرده، تحقیق کرده و گزارشی از مشکل اجتماعی را با تحقیقش نتیجه گرفته است. در نتیجه میبینید که زبان حسام الدین آشنا مقداری متفاوت میشود، به دلیل این که در مرکزی حضور دارند که آنجا نوعی سیالیت وجود دارد. نمیگویم به طور کامل استفاده شده است. اجازه دهید بگویم متاسفانه خیلی هم استفاده نکردیم از این فضاها. اما به هر حال این، طبیعت قضیه است.
عمل فضایی لوفور
مثلاً لوفور در مطالعات فضا وقتی از عمل فضایی میگوید همان چیزی است که درک ناچیز من از علمکرد مرزی است. این که فردی میتواند یک فضای رسمی را تبدیل به فضای دوی اقتضایی کند. تبدیل یک فضای رسمی دولتی به فضای اقتضایی، گفتوگو درک مشکلات جامعه و نقد پذیری، بررسی بیشتر آن، چنین حالتی است. مثال دیگرم، آقای آذری جهرمی است که یک وزیر است. او داخل دولت است و درگیر مسائل قدرت، دولت و رسمیت است. اما چون جوان است، از طرفی هم تخصصی دارد، به نظرم البته، در نتیجه در فیلترینگ همانطور که یک فرد دولتی دیگر صحبت نمیکند. ایشان به دلایل خاصی، نوعی عمل فضایی میکند. با کاربران مثلاً حوزه اینترنتی یا تلگرام، میتواند فهم بیشتر داشته باشد. در نتیجه نوعی عمل فضایی، به اقتضای شرایط دنیای اطلاعات و ارتباط امروزی صحبت میکند. در نتیجه آنطور راحت نمیتواند ممنوعیتهایی که در حوزه آی سی تی وجود دارد، زبانش بچرخد و ممنوعیتها را خیلی راحت بگوید. احساس میکند که مشکلاتی در اینجا وجود دارد. در نتیجه میتواند ارتباط بهتری با کاربران تا حدی برقرار کند.
با مفهوم پراکسیس که در سنت مارکسیستی است هم ارتباطی دارد؟
بله، نسبتش با پراکسیس خیلی بیشتر است. پراکسیس، نوعی علکرد مرزی انتقادی است. اتفاقا چیزی است که در ایران کم داریم. کنشگری که بتواند از طریق پراکسیس، درگیری عملیتری با مسائل داشته باشد و خصیصه انتقادی خود را هم حفظ کند.
اما ذیل یک سنت خاص اندیشهای نیست.
سنت آماده نظری اگر وجود داشت، همان نظریه را میگفتم. مثلاً لیکوئید یا فضای آستانهای. شیوه من، استقرایی بوده است. از دادههای سرزمینی و تاریخ خود ایران، از جز به کل رفتم.
چرا در تاریخ و جامعه ایران به کنشگر مرزی رسیدید؟
نکته خیلی مهمی است. یکی از مسائل آن، شکاف ملت و دولت بود که من را واقعاً گرفتار میکرد. احساس میکردم مسأله مزمنی است که همیشه میان حاکمیت و مردم شکاف بهوجود میآید. وقتی این شکاف وجود دارد، عملکرد مرزی، اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد. یا تصلب ساختارها، ساختارهای سیاسی، اداری، حکومتی در ایران نوعاً متصلب هستند. گاهی حتی انسداد دارند. این من را کلافه میکرد. یکی از چیزهایی که گفتم شاید این را باز یا شل کند، عملکرد مرزی بود. حوزه عمومی در ایران ضعیف است. این درک من است. شاید این حوزه تخصصی شما باشد. حوزه عمومی و نهادهای مدنی در ایران ضعیف هستند. ساختارهای میانی در ایران ضعیف هستند. به دلیل همین، عملکرد مرزی برای من خیلی مهم و جذاب بود که چطور میشود این ضعف را جبران کرد. اصلاً خود کنش در ایران ضعیف است.
ضعف کنشها در ایران
متاسفانه چون نتوانستهایم عملکردهای موفقی داشته باشیم، عملاً خوداثربخشی و خودکارآمدی در نخبگان ما پایین آمده است. معمولاً احاله میکنیم به ساختارها و جبر تاریخ. در نتیجه مسئولیت را از خودمان سلب میکنیم. عملاً کنش در ایران ضعیف است. چون کنش در ایران ضعیف است، کنشگر مرزی برای من میتوانست تا حدی این را جبران کند، برای حل مسأله ایران و شکستن طلسمها. چیز دیگری که در ایران احساس میکردم، مخصوصاً در سالهای اخیر و دوره جاری، این که تغییراتی در ایران اتفاق میافتد که نامتناجس است. مثلاً تحصیلات بالا میرود. مردمی که در سال 57 به طور متوسط دو کلاس و نیم درس خوانده بودند، مثلاً الان نه کلاس یا هشت یا 10 کلاس درست خواندهاند. یعنی تحصیلات در ایران بالا رفته است. تغییرات اجتماعی دیگر رخ داده است. میانگین سنی جمعیت در ایران 20 سال بوده است، الان 30 سال شده است. یعنی سن جمعیت بیشتر شده، عقلش بیشتر میتواند کار کند. میتواند جوانب قضیه را مقداری بیشتر بسنجد. پس تغییرات در ایران وجود دارد اما تغییرات متناجس نیست. در مقابل تغییرات خوب، تغییرات ناجوری هم وجود دارد. در نتیجه تغییرات همگرا و همافزا نیست. مثال میزنم.
مردم ایران میل به موفقیت دارند
طبق تحقیقات گلوب که یک پیمایش بین المللی است، پرفورمنس اورینتیشن در ایران، نسبتاً خوب است. مردم میخواهند موفق شوند. طبق پیمایشهای جهانی در ایران، یک ویژگی وجود دارد که نامش میل به موفقیت و جهت گیری معطوف به عملکرد، موفقیت از طریق عملکرد است. مردم ایران میخواهند موفق شوند. یعنی زندگی در این سرزمین، همچنان جاری است. مردم میخواهند زندگی کنند، پیشرفت کنند. این تغییر خوبی است. اما خودمداری در ایران هم در حال رشد است. چطور میشود ملتی هم میخواهد موفق شود، هم بین آنها فردمحوری و خودمداری، روز به روز در اثر سیاستهای نادرست، زمینههای اجتماعی نامساعد بیشتر میشود؛ هر کس میخواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. در نتیجه میل به موفقیت که در جامعه است، میبینید که در قالب سطح محدوده خانوادهها و فردی بروز پیدا میکند. هر کس میخواهد موفق شود، تنهایی. به همین دلیل، هیچ کس نمیتواند موفق شود. این موفقیت پایدار نمیماند. در اثر این مشکلات بود که مسأله ما پیچیده است. حتی تغییرات خوبی هم که گاهی در متن جامعه به دلیل سابقه تمدنی و ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی که در جامعه ایران وجود دارد، جامعه ایران از پای نمینشیند. همچنان اصرار به ماندن و پیشرفت و موفقیت دارد. از سوی دیگر، ریسک پذیری آن کم است.
کنشگری مرزی در غیاب حوزه عمومی
جمع گرایی درون گروهی آن نیز کم است. برای این که این معضلات و طلسم تغییرات در جامعه ایران را بتوانیم حل کنیم، چون حوزه مدنی هم ضعیف است، نهادهای حوزه عمومی هم ضعیف است، آزادی ضعیف است و ساختارها متصلب است، از این طریق به مفهوم کنشگر مرزی رسیدم. کنشگران مرزی، نوعی کاتالیست هستند. گفتید چرا اهمیت دارد؟ برای این که فردی لازم است در این وضعیت وانفسا، این قفلها را باز کند. چفت و بندها را شل کند. ارتباطها را ایجاد کند. مخصوصاً راه انداز، مفهومی به نام تریگر. خیلی وقتها چیزی در کشوی مدیران، در قفسهها میماند و تبدیل به بسته اجرایی و سیاستی نمیشود. لازم است کسانی باشند که کاتالیست و تسهیلگر شوند. کسانی که باب گفتوگوها را باز کنند. کسانی که اعتماد ایجاد کنند. گفتوگو بر سر مشکل ایران را توسعه دهند. کسانی که راه انداز باشند. سیاستهای گشایندهای برای حل مسائل این سرزمین راه بیاندازند. اینجا بود که مسائل مختلف سبب شد به ضرورت اهمیت مفهوم کنشگر مرزی رسیدم.
در بحث کارویژههای کنشگر مرزی، اگر علاوه بر اینها مطلبی هست بفرمایید.
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، مهمترین کارویژههای کنشگر مرزی، دریچه گشایی است. دریچههای سیاست در ایران، خیلی نسبت به روی جامعه بسته است. سیستمهای سیاست گذاری بسته هستند. اطلاعات واقعی جامعه، وارد سیستمهای سیاست گذاری جامعه نمیشود. مقداری هم ایدئولوژیک است. ایدئولوژی هم سبب بسته شدن این داستان میشود. در نتیجه به نظرم مهمترین کارویژه کنشگر مرزی، پاگشایی است. پای مردم را به درون سیستمها میگشاید. دریچه گشایی و تسهیلگری است. چند مثال را خیلی سریع عرض کنم. مجلس وکلای تجار چه زمانی درست شد؟ قبل از مشروطه، محمدحسین امین الضرب، مجلس وکلای تجار را ایجاد کرد که همان اتاق بازرگانی شد. این نوعی فضای مرزی بود که میان فعالیتهای تجارت و اقتصادی، خلاقیتهایی که باید میان بازار رقابتی در جامعه باشد، میان آن و سیستمهای سیاست گذاری ایجاد میکند. این کارویژهای است که اتاق بازرگانی میتواند داشته باشد اما نتوانسته از این کارویژه در تاریخ ما خیلی خوب استفاده کند.
نگاه پراگماتیسی در کنشگری مرزی
یکی از کارویژههای کنشگر مرزی نوعی الگوی پراگماتیستی است. معمولاً کنشگران مرزی به اداره کشور، مقداری مصلحت گرایانه فکر میکنند. جای اصول جزمی، به ویژه چیزهایی که به شکل جزمی در ذهنها وجود دارد، جای دگمها، واقعیتهای جامعه، مصالح واقعی، نوعی رویکرد پراگماتیستی را در میان کنشگران مرزی میبینیم. مثال میزنم. مائو که مرد، بعد از او نخبگان چینی متوجه شدند که جمعیت بزرگ چین را چهکار کنیم؟ جمعیت بزرگی که دست آنها مانده بود. نمیدانستند که نان این جمعیت از کجا باید درآید. مردم از کجا نان بخورند؟ چطور زندگی کنند. این جمعیت بزرگ را چه میتوان کرد؟ اینجا بود که نوعی عملکرد اقتضایی و پراگماتیستی در چین شروع شد. تا امروز که میبینید رشدی کرده و توانسته وارد بازارهای جهانی شود، جادههای ابریشم ایجاد کند. تلاشی کند تا با جمعیت بزرگش، بتواند حداقل نیازهای اولیه آنها را فراهم آورد، حتی بیشتر از آن. به نظرم کنشگران مرزی در چین بعد از مائو بودند که چین را به این مسیر اقتضایی انداختند. اقتضای جمعیت چین، مقداری از واقعیتها ایجاب میکرد که اینها جور دیگر فکر کنند.
ایجاد دستور زبان سیاسی جدید
یا یکی از کارویژههای عملکرد مرزی، ایجاد فرم تازهای از زبان سیاسی است. دستور زبان سیاسی جدید ایجاد میکنند. به عنوان مثال، زبان دیپلماسی ایجاد میکنند. بنده مثلاً یک سمت حکومتی دارم. شما هم دارید. شما به دلیل این که زبان دپیلماسی را بلد هستید و اساساً ضرورت دیپلماسی در دنیا را متوجه هستید، گرامر تازه و زبان دیگری دارید که تا زمانی که آن زبان در دستگاههای رسمی کشور، کاربرد نداشته باشند، بسیاری از معضلات و مسائل متشنج خودمان را نمیتوانیم با دنیا حل کنیم. خیلی از چیزها اتفاق میافتد و ما میدانیم که ساختاری وجود دارد که باید اصلاح شود. تا زمانی که آن طلسم ساختاری حل نشود، شکسته نشود، کارویژه کنشگر مرزی این است که آن را بفهمد. میداند قفلی وجود دارد که باید آن قفل حقوقی، قفل ساختاری، برطرف شود و اصلاح ساختاری انجام گیرد. این کار کنشگر مرزی است.
جامعه در حال تغییر است
یکی دیگر از کارویژههای کنشگر مرزی، پژوهشهاست که تا حدی به آن اشاره کرد. پژوهشهایی که به آن اشاره کردم نشان میدهد جامعه در تغییر است. چند روز قبل در جایی بودم، فضای بسیار مهمی بود که مدیران زیادی آنجا بودند تا بحث من را بشنوند. در یک ساعت بحث، فقط تلاش کردم بگویم جامعه ایران در تغییر است. تلاش کردم به مدیران ارشد در یک استان بگویم آقایان و خانمها، که البته بیشتر آقایان بودند، جامعه ایران، جامعه پنج سال قبل، 10 سال قبل، 20 سال قبل یا 40 سال قبل نیست. جامعه ایران، صفات جمعیتی تازهای دارد. جامعه ایران تغییر میکند. اگر فهمی از تغییرات اجتماعی نداشته باشید، نمیتوانید اساساً این جامعه را اداره کنید. همینطور فضاهای گفتوگویی. اجازه دهید این بحث را با مثالی تمام کنم. مرحوم حسین عظیمی در دهه 60، رئیس موسسه پژوهش و آموزش مدیریت و برنامه ریزی، پشت کاخ نیاوران، موسسه سازمان برنامه و بودجه بود. ایشان رئیس آنجا بود. ایشان و همکارانش، گزارش در سال 1360 تولید و منتشر کردند. عنوان گزارش این بود: رشد جمعیت و نیازهای ناشی از آن. یعنی آقای عظیمی و همکاران میخواستند به سیاستمداران و سیاست گذاران آن دوره بگویند جمعیتی که در ایران وجود دارد، مقتضیاتی لازم دارد. این، نوعی کارویژه عملکرد مرزی است. البته خیلی توجه نشد، خیلی شنیده نشد.
بهرهوری نظری در ایران پایین است
متاسفانه چیزی که وجود دارد این است که کنشگران مرزی نتوانستند خیلی موفق شوند. متاسفانه نتوانستند قفلها را باز کنند، نتوانستند طلسمها را بشکنند. این واقعاً امر تراژیکی است که بنده به عنوان یک دانش آموز مطالعه کردهام. به عنوان یک راه حل به کنشگران مرزی رسیدم، حتی از طریق عملکردهای مرزی هم دیدم که مشکلات جامعه ایران متاسفانه رفع و رجوع نمیشود. چون موانعی وجود دارد که میتوانم بگویم تا حدی، شکست کنشگران مرزی هم هست، البته نه به طور مطلق. میتوانند همچنان موفقیتهایی داشته باشند. اما از کنشگران مرزی حداقل بهرهوری وجود ندارد. همینجا بگویم که اساساً بهره وری نظری هم در کشور ما پایین است. حتی اگر بهترین نظریات را در این جامعه ارائه دهید، دستگاهها و سیستمهای رسمی نمیتوانند از این نظریهها و ظرفیت دانشی در جهت حل بحرانها و گشودن بن بستها استفاده کنند. جامعه ایران، جامعهای است که متاسفانه از اکتشافها، از افقها، از بصیرتها و یافتههای نظری هم خیلی نمیتواند استفاده کند، به دلیل قفل و بستهای عجیبی که به لحاظ ساختاری و حقوقی در کشور در سیستمهای رسمی ما وجود دارد.
ادامه دارد...
نظر شما