پیغمبر فاطمه را با امر به شادمانی و شعرخوانی به خانه همسر فرستاد

تهران-ایرنا- پیغمبر دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه به خانه علی (ع) روند و در راه شادمانی نمایند و شعرهائی که نماینده این شادی است بخوانند، لیکن سخنانی نباشد که خدا را خوش نیاید.

دختر پیغمبر خواستگارانی داشت، لیکن پدرش از میان همه، پسر عموی خود علی ابی طالب را برای شوهری او برگزید و به دخترش گفت تُرا به کسی می دهم که از همه نیکوخوتر و در مسلمانی پیش قدم تر است.

ابن سعد می‌نویسد: چون ابوبکر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق نشنیدند علی را گفتند تو به خواستگاری او برو! و هم او نویسد: تنی چند از انصار علی را گفتند: فاطمه را خواستگاری کن! وی به خانه پیغمبر رفت و نزد او نشست، پیغمبر پرسید:

- پسر ابوطالب برای چه آمده است؟ - برای خواستگاری فاطمه! مرحبا واهلا! و جز این جمله چیزی نفرمود . چون علی نزد آن چند تن آمد پرسیدند: - چه شد؟ - در پاسخ من گفت، مرحباً و أهلا .

- همین جمله بس است. به تو اهل و رحب بخشید. گویا این اختصاص که نصیب علی (ع) گردید و امتیاز قبول که در خواستگاری فاطمه یافت بر تنی چند گران افتاده است.

مجلسی به نقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است:

پیغمبر(ص) علی (ع) را گفت مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم. این کار به اراده خدا بوده است. کسی جز علی شایستگی همسری فاطمه را نداشت.

مجلسی به نقل از امالی شیخ طوسی چنین می‌نویسد: علی (ع) گفت، ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمی‌کنی؟ من نزد پیغمبر رفتم. چون مرا دید خندان شد. پرسید ابوالحسن، برای چه آمده ای؟ من پیوندم را با او و سبقت خود را در اسلام و جهادم را در راه دین بر شمردم. فرمود راست میگوئی! تو فاضلتر از آنی که بر می شماری! گفتم برای خواستگاری فاطمه آمده ام. گفت علی! پیش از تو کسانی به خواستگاری او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وی چه می‌گوید. سپس به خانه رفت و به دخترش گفت علی تو را از من خواستگاری کرده است. تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی. 

زهرا(س) بی آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پیغمبر چون آثار خشنودی در آن دید گفت الله اکبر. خاموشی او علامت رضای اوست. شیخ طوسی در امالی آورده: «چون پیغمبر به زناشوئی علی و فاطمه رضایت داد، فاطمه (ع) گریان شد پیغمبر گفت به خدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود تو را به او می‌دادم».

و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسی نوشته است: علی (ع) به پیغمبر گفت:

- پدر و مادرم فدای تو باد تو میدانی که مرا در کودکی از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی و درسایۀ تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدی. تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته من هستی اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است، می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام. آیا دخترت را به من خواهی داد؟.

ام سلمه گوید چهره رسول خدا از شادمانی برافروخت و در روی علی خندید و گفت آیا چیزی داری که مهریه دخترم باشد علی گفت: حال من بر تو پنهان نیست. جز شمشیر و شتری آبکش چیزی ندارم. پیغمبر گفت: شمشیر را برای جهاد، و شتر را برای آب دادن خرمابُن خود و بارکشی در سفر می‌خواهی همان زره را مهر قرار می دهم. (البته اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او در این هنگام زن پیغمبر(ص) نبوده است).

زبیر بکار که کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمی به شمار میرود از گفته علی (ع) چنین آورده است:

- نزد رسول خدا رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم . چرا که حشمت و حرمت او را کسی نداشت. چون خاموشی مرا دید پرسید:

ابولحسن! چه می خواهی؟ من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر فرمود. سپس گفت:

- گویا فاطمه را می خواهی؟ - آری! - آن زره که به تو دادم چه شد؟ - دارم! - همان زره را کابین فاطمه قرار بده.

در بعض روایات ابن سعد، بجای زره پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته است.

و بعضی گویند که علی (ع) شتر خود را فروخت و بهای آنرا کابین قرار داد. بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟ حِمیری مؤلف قُرب الاسناد آن را سی درهم نوشته است و دیگران تا چهار صد و هشتاد درهم نوشته اند: ابن سعد در یکی از روایات خود بهای زره را چهار درهم نوشته است.

باری کابین دختر پیغمبر چهارصد درهم با اندکی بیشتر و یا کمتر بود همین و همین و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید. پیوندی مقدس که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند.

زره، پوست گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است، به فروش رسید و بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند. رسول خدا بی آنکه آنرا بشمارد، اندکی از پول را به بلال داد و گفت با این پول برای دخترم بوی خوش بخر! سپس مانده را به ابوبکر داد و گفت با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز. عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابوبکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده سازند. فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته چنین است:

پیراهنی به بهای هفت درهم. چارقدی به بهای چهار درهم . قطیفۀ مشکی بافت خیبر، تخت خوابی بافته از برگ خرما. دو گستردنی (تشک) که رویه های آن کتان ستبر بود یکی را از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند. چهار بالش از چرم طائف که از بوریا پر شده بود. پرده ای از پشم. یک تخته بوریای بافت هجرة (مرکز بحرین یا دهی در نزدیکی مدینه) ، آسیای دستی ، لگنی از مس، مَشکی از چرم، قدحی چوبین، کاسه ای گود برای دوشیدن شیر درآن، مَشکی برای آب، مطهره ای (آبدستان) اندوده به زفت، سبوئی سبز، چند کوزه گلی.

چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آن را بررسی کرد و گفت: خدا به اهل بیت برکت دهد.

هنگام خواندن خطبه زناشوئی رسید. ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسی در بحار و جمعی از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارت های مختلف و بصورت های گوناگون نوشته اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط کرده اند، انتخاب شد. کسی که تفضیل بیشتری بخواهد باید به بحارالانوار رجوع کند: سپاس خدائی که او را به نعمتش ستایش کنند و به قدرتش پرستش، حکومتش را گوش به فرمان اند، و از عقوبتش ترسان  و عطایی را که نزد اوست خواهان و فرمان او در زمین و آسمان روان.

خدائی که آفریدگان را به قدرت خود بیافرید و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او می دید و بر دین خود ارجمند ساخت پیغمبرش محمد گرامی فرمود و بنواخت. خدای تعالی زناشوئی را پیوندی دیگر کرد و آن را واجب فرمود. بدین پیوند خویشاوندی را در هم پیوست و این سنت را در گردن مردمان بست. چه می فرماید، «اوست که آفرید از آب بشری را، پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست» الفرقان/38. همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را به زنی به علی بدهم و من او را به چهار صد مثقال نقره بدو بزنی دادم.

- علی! راضی هستی. - آری یا رسول الله.

خطبۀ زناشوئی خوانده شد و زهرا(ع) از آنِ علی گردید. جهاز عروسی نیز بدان صورت که نوشتیم آماده گشت. اما مدتی طول کشید تا دختر پیغمبر از خانه پدر به خانه شوهر رفت. مجلسی در روایت خود این مدت را یکماه نوشته است در حالیکه بعضی آنرا تا یکسال و بیشتر هم نوشته اند.

جستجو و تحقیق در این جزئیات چندان مهم بنظر نمی رسد. یکماه یا یکسال یا هر مدت گذشت، سرانجام روزی عقیل به خانه پیغمبر رفت و از او خواست فاطمه را به خانه علی (ع) بفرستد. بعضی زنان پیغمبر نیز با وی همداستان گشتند و سرانجام شبی عروس را جمعی زنان به خانه علی (ع) بردند. شاعران شیعی قرن اول و دوم هجری چون کمیت، سید اسماعیل حمیری و نیز دیک الجن که در آغاز قرن سوم هجری در گذشته است، در باب خواستگاری از دختر پیغمبر و زناشویی او با علی (ع) و عروسی و مقدار مهریه دختر پیغمبر قصیده های غرائی سروده اند که در کتاب های تذکره و ترجمه موجود است.

شبی که می‌خواستند عروس را به خانه شوی برند پیغمبر فرمود:

علی! عروسی بی مهمانی نمی شود. - سعد گفت: من گوسفندی دارم. دسته ای از انصار هم چند صاع(حدود 3 کیلوگرم) ذرت فراهم آوردند.

زبیر بکار از طریق عبدالله بن ابی بکر از علی (ع) چنین آورده است: چون خواستم با فاطمه (ع) عروسی کنم پیغمبر  (ص) به من آوندی (پرده) زرین داد و گفت به بهای این آوند برای مهمانی عروسی خود طعامی بخر. من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهای آن آوند به من طعامی دهد. او هم پذیرفت، سپس از من پرسید:

- کیستی؟ - علی بن ابی طالب. - پسرعموی پیغمبر؟

- آری! - این طعام را برای چه می‌خواهی؟ - برای مهمانی عروسی! که را به زنی گرفته ای؟ دختر پیغمبر را؟ این طعام و این آوند زرین از آن تو!

پیغمبر درباره زن و شوهر دعا کرد. خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان! خدایا فرزندان خوبی نصیب آنان فرما !

ابن سعد در روایتی دیگر می‌نویسد:

علی زره خود را نزد یهودیی به گرو گذاشت و از او اندکی جو گرفت و این بهترین مهمانی آن روزگار بود.

ابن شهر آشوب از ابن بابویه چنین روایت کرده است: پیغمبر دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه به خانه علی (ع) روند و در راه شادمانی نمایند. شعرهائی که نماینده این شادی است بخوانند، لیکن سخنانی نباشدکه خدا را خوش نیاید.آنان فاطمه را بر استری که شهباء نام داشت (یا بر شتری) نشاندند. سلمان فارسی زمام دار استر بود. حمزه و عقیل و جعفر و دیگر بنی هاشم در پس آن می رفتند. زنان پیغمبر پیشاپیش عروس بودند و چنین می خواندند.

ام سلمه :

بروید ای هوو های(یا همسایه‌های) من به یاری خدای متعال

و سپاس گوئید خدا را در هر حال / و به یاد آرید که خدای بزرگ بر ما منت نهاد / و از بلاها و آفت ها نجات داد / کافر بودیم راهنمائیمان نمود/ فرسوده بودیم توانامان فرمود/ و بروید! همراه بهترین زنان/ که فدای او باد همه خویشان و کسان/ ای دختر آنکه خدای جهان برتری داد او را بر دیگران!/ به پیمبری و وحی از آسمان!

و عایشه می گفت:

ای زنان! خود را پوشیده بدارید؟/ وجز سخنان نیکو بر زبان میارید؟/ به زبان آرید نام پروردگار جهان/

که به دین خود، گرامی داشت ما را وهمه بندگان / سپاس خدای بخشنده را/ پروردگار بزرگ و تواننده را/ ببرید این دختر را که خدایش کرده محبوب!/ به داشتن شوی پاکیزه و خوب

و حفصه می سرود:

تو فاطمه! ای بهترین زنان/ که رخساری داری چون ماه تابان/ خدایت برتری داد بر جهانیان / با پدری که مخصوص ساخت او را به آیت های قرآن/ شوی تو ساخت رادمردی را جوان/ علی که بهتر است از همگان/ هووهای من ببرید او را/ که بزرگوار است و از خاندان بزرگان

تلخیص و گردآوری از کتاب «زندگانی فاطمه زهرا (س)» سید جعفر شهیدی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha