۲۹ دی ۱۳۸۰، ۰:۰۱
کد خبر: 5622026
T T
۰ نفر
# تهران، ایرنا: 29 دی 1380 برابر با 19 ژانویه 2002 ساعت 23 شامگاه بیست وهشتم دیماه ـ بیمارستان امام خمینی (ره ) ، امشب پذیرای میهمانانی از نوع دیگر است. در "بانک اعضای پیوندی ایران " امشب جنب و جوشی غیر عادی جریان دارد و ده ها پزشک ، دایم در بخش های مختلف این مرکز در حال تردد هستند. همه منتظر هستند تا خانواده ای از راه برسد و اتاق کنفرانس برای آیین نهایی اهدای عضو مهیا است. همه منتظر هستند تا خانواده سیامک آوخ نژاد (نیکزاد) با حضور خود پای برگه پیوند اعضا را امضا کنند. انتظار سر می رسد. چند خودرو در مقابل در "بانک" توقف می کند. اولین کسی که پیاده می شود مردی میانسال است که استواری قدمش نشان از عزمی راسخ برای کاری خارق العاده دارد. محکم قدم بر می دارد و به تندی به سوی مقصد گام برمی دارد. پس از او زنی ، خم شده از رنجی جانکاه با کمک دو نفر دیگر از خودرو خارج می شود،گرچه چشمان کم فروغش خشک به نظر می رسد ولی هر نگاه تیزبینی ، قطره های کوچک اشک را در صورت تکیده او می بیند. زن به کندی به سوی "بانک " حرکت می کند، تو گویی باور اینکه چند لحظه بعد باید آخرین وداع را با جگر گوشه اش صورت دهد، برایش پایان زندگی است . اجازه ای که آغاز زندگی جدید برای پنج نفر است ------------------------------------------ اینجا جلسه "قانونی کردن مرک مغزی" است، نماینده قوه قضاییه و متخصص پزشکی قانونی حضور می یابد. دکتر گلستانی مدیر اجرایی بانک اعضای پیوندی ایران جلسه را آغاز می کند ، سعی دارد حین سخن گفتن ، احساس عمیق تاثر خود را تا حدی کنترل کند. " با عرض تسلیت و تشکر از خانواده محترم نیکزاد که با تصمیم خود آغاز زندگی جدیدی را برای چند انسان نیازمند رقم می زنند. در حال حاضر ویزیت شش پزشک متخصص شامل یک متخصص داخلی از لحاظ وجود مسمومیت ، یک دکتر متخصص بیهوشی که تاییدکننده عدم فعالیت مغز در 24 ساعت گذشته است ، دو متخصص بیماریهای اعصاب ، یک متخصص جراح اعصاب و یک متخصص پزشکی قانونی به پایان رسیده است و از لحاظ پزشکی و قانونی وقوع مرک مغزی احراز شده است." دکتر گلستانی مکثی می کند تا بحث را دنبال کند. او خطاب به پدر و مادر متوفی ادامه می دهد : " تصمیم انساندوستانه شما از این لحظه، معنی پیدا می کند." پس از کمی مکث دوباره، دکتر اینگونه ادامه می دهد: " در درجه اول امید همه ما به این بود که این انسان به زندگی بازگردد و اینکه در این لحظه که همه چیز از لحاظ پزشکی پایان یافته است،امیدواریم واسطه خیری شویم و ..." پدر متوفی وارد بحث می شود، شمرده و محکم سخن می گوید ، گویی باری بزرک را از دوش دکتر گلستانی برمی دارد:" تصمیم ما برای اهدای اعضا قاطع است ، از شما و همه کادر پزشکی برای تلاشی که برای بازگشت فرزندم صورت دادید تشکر می کنم. آماده امضای نهایی فرمهای مربوطه هستم." به هنگام ادای این سخنان محکم ، چهره تکیده مادر در حالیکه قطره اشکی از شدت غلظت در گوشه آن چسبیده است ، به سوی مردش ، برمی گردد. دستان دختر، مادر را در این لحظه تنگتر در آغوش می گیرد و مادر نیز با صدایی که گویی از ته چاهی بیرون می آید، رضایت خود را اعلام می کند. پس از امضای اسناد نهایی، یکی از اعضای کادر پزشکی "بانک " می گوید : اگر مایل هستید برای آخرین بار می توانید فرزندتان را ببینید. گویی همه منتظر این پیشنهاد هستند، به بخش دیگری از بیمارستان در ضلع جنوبی آن حرکت می کنیم. وداعی برای آخرین بار -------------------- حدود 18 تن از بستگان " سیامک آوخ نژاد ( نیکزاد ) " با دو آسانسور به طبقه پنجم ، آی سی یو بیمارستان وارد می شوند. اولین گروه پنج نفره شامل پدر و مادر، خواهر و برادر و خبرنگار ایرنا با پوشیدن لباس استریل بخش، وارد می شوند. سیامک روی تخت به آرامی نفس می کشد، پتوی تمیز روی او به آرامی بالا و پایین می رود. سر او باند پیچی شده است و تا حدی متورم . ده ها سیم و لوله از آویزهای بالای تخت به زیر پتو کشیده شده است. هیچ حرکتی جز حرکت قلب به چشم نمی خورد و دستگاهی ضربان قلب او را نشان می دهد. پدر و پسر بزرگتر،سمت چپ تخت و دختر و مادر، سوی دیگر تخت ایستاده اند.
مادر به آرامی دست را داخل موهای " سیامک " فرو می برد. کمی آن را نوازش می کند و دست را به آرامی و از روی پتو به پایین تر می کشد. صورت ، شانه ها ، دستان و دست آخر پاهای جوانش را لمس می کند و گاهی نیز به نرمی آن را می فشارد، گویی انتظار دارد با این نوازش مادرانه بار دیگر پلکهای چشم پسر، تکانی بخورد. به ناگاه بغضش می ترکد و پهنای صورتش را اشک لبریز می کند ، دختر مادر را در آغوش می گیرد و هر دو از تخت فاصله می گیرند. پدر همچنان استوار و محکم کنار تخت ایستاده است ، ابتدا دستش را آرام به دهان پسر نزدیک می کند، گویی می خواهد برای آخرین بار گرمی بازدم جوهره وجودش را احساس کند. به آرامی به پایینترین قسمت تخت می آید و بوسه ای بر پای پسر می زند. استواریش دوامی ندارد، دستانش به سرعت به سوی چشمانش می رود تا دو قطره اشکی را که با سماجت به بیرون تراوش کرده اند، محو کند. شانه هایش شروع به لرزش می کند و ناگاه کوه استواری در هم می شکند و لرزه ای ، وجودش را فرا - می گیرد. آخرین نگاه های پدر و مادر به فرزندشان ، "دیدن فرزند" و مهر والدین را معنی واقعی می کند. آنها چند روز پیش را به خاطر می آورند ، زمانی که سیامک ، همچون همیشه با لبخندی شادمانه خانه را به مقصد محل کارش ، ترک کرده بود. زندگی سخاوتمندانه، همچون پایان آن ----------------------------------- سیامک آوخ نژاد ( نیکزاد ) ظهر چهارشنبه در مرکز شهر با خودرویی برخورد کرد که از یک خیابانی فرعی قصد داشت وارد خیابان اصلی شود. در لحظه برخورد، راکب و موتور سیکلتی که به تازگی برای کار تهیه شده بود، در هم پیچیدند و سیامک توسط راننده خودرو راهی بیمارستان شد. ضربه و خونریزی شدید مغزی، نشان از پایان یک زندگی در عنفوان جوانی داشت. ادامه دارد.................... 806
۰ نفر