به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری ایرنا، ۱۶ آذر یکی از روزهای مهم و اساسی در حیات دانشگاهی ایران است که میتواند نقطه عطفی برای رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی دانشجو، دانشگاه و به تبع آن بلوغ جامعه باشد. اما این مطلب زمانی صحت مییابد که دانشجو و دانشگاه در یک فضای باز و آزاد سیاسی، گفتمانی را با دولت و جامعه به پیش برده و هر دو طرف از این گفتمان منتفع شوند. در چنین حالتی است که فضای مفاهمه ارتقا یافته، هزینههای زیادی از دوش دولت و جامعه برداشته شده و کلیت نظام اجتماعی در یک فضای منطقی و عقلانی راه خود را مییابند.
یا این رویکرد اگر دولت بخواهد به شیوهای کاملاً دستوری از بالا به پایین و با ابلاغ دستورالعملهایی قاطع در صدد آنچه که خود میخواهد بوده و صدایی برای نقد و شنیدن خواستههای جامعه دانشگاهی نگذارد، با زوالی قابل تامل روبرو شده و فضای علمی و اجتماعی دانشگاه را به فضایی مخالف و صرفاً حاشیهای بدل میکند. فضایی که نه تنها علمی نیست، بلکه مستعد هرگونه شورش و مخالفت سیاسی در درون خود خواهد بود. این نوع مخالفت از جانب دانشگاه «حوزه عمومی» را منزوی و مشروعیت دولت را از حیز انتفاع در اذهان جامعه دانشگاهی، ساقط میکند. ابلاغ دستورالعمل ۱۳گانه به تشکلهای دانشجویی برای برگزاری مراسم روز دانشجو، هر اندازه مهم و مفید باشد، از این حیث که «استقلال تشکلهای دانشجویی» را با چالشی جدی روبرو میکند قابل بررسی است.
دخالت در حوزه عمومی، چالش مشروعیت
به تعبیر هابرماس، جامعهشناس معاصر، زمانیکه فضای گفتگو بین جامعه و دولت شکل بگیرد، حوزه عمومی نیز به همان شیوه شکل گرفته و تشکیل حوزه عمومی راه را برای توسعه جامعه و رفاه اجتماعی فراهم میآورد. با این رویکرد میتوان گفت حوزه عمومی یک فضای آزاد و یا قلمرویی است که در آن افراد به منظور مشارکت در مباحث باز، علنی و همگانی گرد هم میآیند. بنابراین حوزه عمومی به معنای فضای بازی است که در آن ارتباط و کنش آزاد شکل میگیرد و محصول آن «افکارعمومی» است. در این فضای آزاد است که تمام رفتارهای دولت در معرض نقد قرار گرفته و مردم از تصمیمات دولت و جریانهای پشت پرده آن آگاهی مییابند. در این حالت میتوان گفت که حوزه عمومی به معنای «عقلانی کردن دولت» هم است.
باید در نظر داشت یکی از مهمترین فعالیتهای مربوط به دانشگاه در روز دانشجو، ایجاد فضای انتقادی و نقد به دولت و به تعبیری ایجاد فضای گفتگو میان دولت و دانشگاهیان است. هرچند از سال ۱۳۳۲ تا به امروز اتفاق محسوسی در عرصه سیاسی و دانشگاهی که بر گرفته از این روز باشد مشاهده نمیشود، اما باید در نظر داشت که شکل گرفتن فضای گفتگو در حوزه عمومی مستلزم گذشت زمان است، و در صورتی که دخالتی در این حوزه صورت نگیرد اجتنابناپذیر خواهد بود. هرگونه دخالتی در این حوزه چه از جانب مسئولان و چه از جانب سایر گروههای غیر مرتبط با دانشگاه، نه تنها فضای گفتگو و تعادل را با چالش روبرو میکند، بلکه مشروعیت، مطلوبیت و افکار عمومی را نیز با این اقدامات مختل میکند.
خشونت نمادین و سکون دانشگاه
با زوال حوزه عمومی و چالش مشروعیت، دانشگاه به عنوان حلقه واسط میان جامعه و دولت نیز به محاق خواهد رفت. چرا که استقلال دانشگاه و تشکلهای دانشجویی را با مانع روبرو میکند. استقلال و خودگردانی و آزادی علمی و آکادمیک که یکی از سنتهای دیرینه مراکز علمی کشورهای توسعه یافته در دو سده گذشته محسوب میشود، با اقدامات مداخله جویانه با مشکلی جدی روبرو خواهد بود. گرچه این مداخله از نوع خشونت فیزیکی نیست، اما به تعبیر «پیر بوردیو»، جامعهشناس معاصر، این به نوعی «خشونت نمادین» است که در پس دستورالعملها و ابلاغیهها پنهان شده و روند منطقی و علمی دانشگاهها را مختل میکند. تغییر عادتوارههای فکری و علمی در محیط دانشگاه که مبنای عمل دانشجویان و دانشگاهیان به شمار میرود، از طریق همین خشونت نمادین محقق شده و دانشگاه را که محل علم و تحصیل و به طور کل پویایی و شکوفایی استعدادهای علمی است به تهدیدی برای آن بدل میکند.
سلب اختیار از دانشگاه با دستوراتی از بالا به پایین، دانشگاه را به تعبیر صاحبنظران به گورستان سکوت و سکونی بدل میکند که نتیجه آن بیتفاوتی دانشگاه در قبال مسائل جامعه، گسترش فساد علمی، مالی و اخلاقی، سلب مسئولیت اجتماعی از دانشگاه میانجامد.
سکون دانشگاه از بزرگترین آسیبهایی است که میتوان برای این نهاد علمی در نظر گرفت، بهویژه اگر این خشونت نمادین از درون خود آن برخیزد، که در این صورت زیان دو چندانی خواهد داشت. چرا که به خودی خود آبستن آسیبهایی نظیر اضطراب، بیانگیزگی، خودکشی و ... خواهد بود. در چنین وضعیتی دانشگاه نه تنها محلی برای رجوع جامعه جهت حل مسائل نخواهد شد، بلکه در انظار عمومی هم از اعتبار ساقط میشود.
هرگونه تغییر در روند استقلال علمی و فرهنگی دانشگاه و یا بخشی از آن میتواند کارکرد دانشگاه را در زمینه فرهنگ گفتگو و تبادل فکر و تجربه در جهت پیشرفت و توسعه کشور مردد کند. با این رویکرد میتوان گفت که مضمون دستورالعمل ابلاغی از جانب معاونت فرهنگی وزارت علوم حائز اهمیت نیست، بلکه نفس این کار که دانشگاه را از مسئولیت اصلی خویش باز میدارد، از اهمیت برخوردار است. سلب استقلال از تشکلهای دانشجویی به معنای زوال علمی و اخلاقی است که در چشمانداز بلند مدت، بزرگترین آسیب بر پیکر جامعه مدنی از این حیث که چند صدایی و تکثر را که به مثابه ایجاد فضای تسامح، گفتگو، عقلانیت، آرامش و رفاه عمومی است، وارد کرده و دانشگاه را نه تنها از استقلال خود باز میدارد بلکه به سوی تک قطبی شدن سوق میدهد. باید درنظر داشت دانشگاه زمانی به رسالت اصلی خود دست خواهد یافت که بتواند چند صدایی را در پرتو استقلال درونی خود ایجاد کند.
نظر شما