۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹
کد خبر: 82565870
T T
۰ نفر

فرشته هايي در آغوش امن يك خانه

۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹
کد خبر: 82565870
فرشته هايي در آغوش امن يك خانه

روزنامه خراسان جنوبي روز پنجشنبه 25 خرداد 96 در مطلبي با عنوان، ساعتي در خانه دختران بي سرپرست و بد سرپرست بيرجند « فرشته هايي در آغوش امن يك خانه » را منتشر كرد.

در ادامه اين مطلب آمده است: اين خانه نزديك است همين جا، ديوار به ديوار نگاه من و تو، خانه اي كه هر روز و شبش در سناريوي تلخ زندگي دختراني مي گذرد كه جزر زندگي را بيشتر از مدش تجربه كرده اند.
نگاه هاي معصومشان گاهي به در بسته اي دوخته مي شود كه انگار والدينشان سال هاست كليدش را گم كرده اند كابوس هاي شبانه و تكرار جمله به كدامين گناه در زمان گذشته و حال متوقفشان كرده است و به آينده نمي نگرند.
اهمال كاري والدين كانون گرم خانواده را به سرزميني قطبي نزديك كرد و هر يك قنديلي شدند، يخ زدند و بعد هم سقوط، پاياني براي رشته سست زندگيشان بود.
شايد اگر امروز را مي ديدند هرگز به اختلافات و اهمال كاري هايشان دامن نمي زدند تا فرزندانشان از خرمن پر بار زندگي چون دانه اي با وزش باد بي اعتنايي دور و دورتر شوند.
نگاههايشان آرام، اما پر از سوال است گاهي اوقات از خودشان مي پرسند ما اينجا چه مي كنيم و دست هايشان به تمناي داشتن خانواده، مربي هايشان را در آغوش مي كشد و ابراز علاقه اي كه بايد به والدين مي كردند را به آنها مي كنند.
در آغوش سرد ندانم كاري والدينشان قد مي كشند و گاهي گريه امانشان را مي برد و گاهي ازخنده هاي كودكانه شان پيداست مي خواهند براي لحظاتي هم كه شده دوران سخت گذشته را فراموش كنند.
معناي واقعي پدر و مادر را در دوراني كه بايد بهترين دوران زندگي شان باشد درك نكرده اند اما تنهايي را با تمام وجود درك كرده و سختي ها را به آغوش كشيده اند. گاهي دمل چركي سر باز مي كند و گذشته را ورق مي زنند و ابرها ميهمان چشم هاي زيبايشان مي شود و بعد باران است كه پهناي صورت ظريفشان را مي گيرد.
مربي هايشان از اشك هايي مي گويند كه پا به پاي آنها بابت جدايي از مادر ريخته اند و بند دلشان را گره مي زنند به اندوه آنها تا شايد بتوانند با دستهاي پر مهرشان گرهي باز كنند آنها حتي در خانه هم به فكر اين بچه ها هستند اما دلشان مي خواهد اگر كمكي هست فقط در ماه مبارك رمضان نباشد واگر دست خيري از آستيني بيرون آمده براي همه سال همت كند.
13دختر 6 تا 12سال، هر كدام با قد و قامت و چهره اي خاص يك كتاب خواندني هستند كه با خواندن هر ورقش دريايي اشك ميهمان چشمانت مي شود و دستت براي ياري رساندن و مرهم گذاشتن بر زخم هاي ريز و درشت آنها كه هجي كردن درد مناسب سنشان نيست به تكاپو مي افتد.

ويرانه يك زندگي
8 سال بيشتر ندارد چشم هاي خواب آلودش را مي مالد با بي ميلي پاسخ سوالاتم را مي دهد انگار نمي خواهد دوباره آتش زير خاكستر رنج و سختي هايش شعله ور شود.
غم در نگاهش موج مي زند هنوز نمي داند او كه بزرگش كرده مادر واقعي اش نيست كه اگر بفهمد همه آنچه از او در ذهنش ساخته ويران مي شود هويت واقعي اش مشخص نيست و مادرفعلي اش سرپرستي او را بعد از مرگ همسرش از خانواده اي برعهده گرفته است چون از داشتن فرزند محروم بوده است و اين مادر به بيماري نادري دچار شده كه هيچ كسي را در خانه نمي بيند بيماري كه به اغراق مشهور است (هيپومانيا) . بوي تعفن از خانه به مشام همسايه ها مي رسد و وقتي به خانه شان مراجعه مي كنند با وضع عجيبي روبرو مي شوند خانه اي كثيف و آلوده با مادري ژوليده و در هم و دخترك هنوز به ياد دارد كه موش ها در خانه شان جولان مي دادند.
رفت وآمد غريبه ها هم همسايه ها را عاصي كرده بود به همين دليل دخترك يك بار ديگر بي خانمان و6ماه پيش به خانه دختران بد سرپرست سپرده شد.
مادر گاهي اوقات به ديدنش مي آيد اما هرگز براي برگشتش به خانه كه خواسته اصلي او است حرفي نمي زند. آرزويش سلامت مربيانش است چون كانون گرم خانواده را اينجا تجربه كرده است.
10روز بازگشت به خانه آن هم در ايام تعطيلات نوروزچيزي به دنبال نداشته و شب ادراري ماحصل همه رنج هايي است كه اين سال ها در قلب كوچكش تلنبار شده و دچار اضطراب و انزوايش كرده است طوري كه اوايل ورودش به خانه جديد نمي توانست حتي حرف بزند.

پنجه درپنجه اعتياد
10 بهار از زندگي خزان زده اش مي گذرد وقتي والدينش در چنگال اعتياد اسير بودند او را مسئول خريد مواد كردند در حالي كه 3سال بيشتر نداشت بايد اسباب نشئگي مادر و پدرش را فراهم مي كرد اما يك روز پشت شيشه سوپر ماركت محله وسوسه شد تا براي دل كودكانه اش پول مواد را خرج كند و آن روز كتك هاي پدر سخت بدن نحيفش را آزرد طوري كه هنوز هم كابوس تلخ كتك خوردن هر شب روياي كوكانه اش را به هم مي زند.
اما اين آغاز راه بود تا پدر چاره اي براي بيچارگي اش كند تا دوباره پول مواد مخدر خرج آنچه دلخواه فرزند بود نشود اول سيگار به دست كودكش داد و بعد مواد مخدر صنعتي دخترك را به بند كشيد.
دغدغه بازي هاي كودكانه اش تبديل به دغدغه تامين مواد شد تا درد نكشد و در خماري فرو نرود و اگر پولي نبود گدايي و دزدي چاره ساز شود.
تالارها محلي براي دزدي اوبود و وقتي خماري، خواب به چشمانش مي آورد زمين زير انداز و آسمان رو اندازش بود. اما توان از كف داده بود بايد مي رفت اگر چه 7سال بيشتر نداشت اما زير صندلي اتوبوسي قايم شد تا فرار كند ازهمه بندهايي كه والدين به پاهايش بسته بودند اما گرفتارشد و بعد آنقدر نرده هاي تخت ترك اعتياد را به دندان گزيد و فريادهاي كودكانه اش در اتاق پيچيد تا دوباره در هواي سالم زندگي مهلت نفس كشيدن يافت.
بعد ازمدتي پدر متواري شد و مادر تصميم به ترك و بعد هم ازدواج گرفت و در اين زندگي جايي براي فرزندش باز نكرد. بيش فعال شدنش را بايد پاي مصرف مواد مخدر صنعتي و غفلت والدينش گذاشت كه گاهي مربي ها و مسئولان مركز با او در اين مورد مدارا مي كنند كه همين موضوع او را آزار مي دهد و آرزويش اين است كه آرامش داشته باشد.
گرفتن مدرك دكتراي مامايي روياي كودكانه اش است تا هيچ كودكي دنياي سرد و بي روح گذشته او را تجربه نكند و هر كودكي كه به دنيا مي آيد در آغوش مادر آرام بگيرد.
ترس بازگشت به روزهاي قبل از ترك آزارش مي دهد نمي خواهد دوباره آواره كوچه و خيابان ها شود و درد در مغز استخوان هايش بپيچد.
اگر چه لحظه ترك از شدت درد حس تنفر در وجودش شكل مي گرفت اما از خانه اي مي گويد كه براي مادر در قلب كوچكش ساخته است.

بازگشت به خانه
داستان بعدي را كه بشنوي كمي اميدوار مي شوي. به كم حرفي و انزوا در خانه مي شناسندش اما مرگ پدر، مادر را به جنون كشيد و او را از خانه، خواهرو برادرش دور كرد آنها در مراكز ديگر بهزيستي هستند و او اينجا ساكن است و مادر جايي ديگر بستري.
برادرش براي آنكه نان حلالي به دست بياورد لباس عروسكي مي پوشد و حقوقي دريافت مي كند حالا در شرف ازدواج است و تصميم بزرگي براي خواهر هايش گرفته تا آنها را پيش خودش ببرد و دوباره خانواده اي را دور هم جمع كند هر چند شمع وجود پدر ديگر روشن نيست. اوعاشق خانواده اش است و اميد به بازگشت را لابلاي تقويم روزهايش ورق مي زند و آرزويش اين است مادر هرچه آرزو دارد برآورده شود.
اينجا را مانند خانه اي طراحي كرده اند تا حس كنند آنها هم خانه اي دارند امن وآرام كه مي توانند بازي كنند، درس بخوانند و به دوراز دغدغه هاي زندگي گذشته لحظه اي آرامش واقعي را تجربه كنند اما هيچ كجا خانه اي نمي شود كه پدري داشته باشد كه با روي گشاده و دست پر از در وارد شود و آغوش به روي دختر كوچكش بگشايد و هيچ بوي غذا و نوازشي جاي غذا و نوازش هاي مادر را نخواهد گرفت كه اگر مي دانستند سرنوشت طفل شان اين نبود.
لمس اين دردها توسط مسئول فني اين مركز اورا به شكر گزاري داشتن خانواده اي خوب و مناسب وا مي دارد. داستان هاي پيچيده اين بچه ها را لابلاي پرونده ها خوانده است و دلش به درد مي آيد از اينكه خانه اي با اين عنوان وجود دارد «دختران بد سرپرست و بي سرپرست»، كه كاش نبود اين خانه و بچه ها در كانون گرم خانواده قد مي كشيدند نه در پيله غم و اندوه خودشان.
دلش مي خواهد اين دختران گذشته را فراموش كنند و در حال زندگي كنند و به فكر اهدافشان در آينده باشند، برگزاري برنامه هاي مختلف و شاد جاي والدين و خانواده را برايشان در اين خانه نمي گيرد و شايد لحظاتي لبخند روي لبهايشان بياورد اما خلا ناشي از نبود كانون گرم خانواده آنها را در زمان حال متوقف مي كند. و حالا اين خانه چشم انتظار دست هايي است كه دلشان را با آسمان پيوند زده اند تا لبخند بر لب هاي اين چهره هاي معصوم بنشانند بي توقع و بي تكلف ودر ماه مهرباني به يمن سفره پهن آسمان ديگران را ميهمان سفره شان كنند دست نوازش بر سرشان بكشند و چون امام مهرباني به نان و خرمايي هم كه شده مهمانشان كنند تا حس تنهايي و غربت از وجودشان رخت بر بندد.
سايت ايرنا خراسان جنوبي www.irna.ir/skhorasan
كانال اطلاع رساني : http://telegram.me/birjand
7557* 6054* خبرنگار- رقيه محمدي* انتشار دهنده- مريم پنجابي

سرخط اخبار استان‌ها