از دوهزار كشته روز 22 بهمن، تا پیشنهاد شهرداری تهران به رجوی

تهران – ایرناپلاس: پرسش‌هایی كه نسل سوم انقلاب نسبت به ریشه‌های حوادث تلخ دهه شصت در ذهن دارد، موضوعی است كه ریشه در بازخوانی تاریخ دو دهه مبارزه در ایران دارد.

محمد عطریانفر نماد جوانانی بود كه هویت خود را از امام(ره) می‌گرفتند و لطف‌الله میثمی از نسل پیشتازانی كه روش، منش و بینش‌شان متأثر از اسلام انقلابی شریعتی و نوگرایی دینی بازرگان بود. با گذار از سال‌های دهه پرآشوب شصت، یكی از نقاط مشترك در دیدگاه هر دو میهمان حذف نیروها و بالطبع كاهش ظرفیت منابع انسانی در بدنه پیش‌برنده كشور بود. موضوعی كه امروز در قالب یك بحران قابل صورت‌بندی است.

بخش اول میزگرد ایرناپلاس با حضور لطف‌الله میثمی و محمد عطریانفر به واكاوی تأثیر حوادث دوره مبارزه علیه رژیم پهلوی بر مناقشات دهه اول انقلاب می‌پردازد.

ایرنا: موضوع بحث ما بررسی كارنامه نظام جمهوری اسلامی در برخورد با مخالفان و منتقدان با محوریت دهه شصت است. به‌هرحال، در فضای غیررسمی در این زمینه پرسش‌هایی مطرح است و ما سعی داریم با دعوت از افرادی كه در این حوزه صاحب‌نظر هستند، یا آن دوره را درك كرده‌اند، فضای غیررسمی را به فضای رسمی نزدیك كنیم.
یكی از مهم‌ترین اتفاقاتی كه در ابتدای پیروزی انقلاب رخ داد، مجموعه تحولاتی بود كه به حادثه 30 خرداد سال 60 ختم شد. اما پیش از اینكه وارد این دوره شویم، به‌ نظر می‌رسد یكی از نكات مغفول در شناخت حوادث پس از انقلاب، نوع آرایش نیروهای سیاسی در زندان‌های رژیم پهلوی است. بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 54، عملاً بین نیروهای مبارز كه عمدتاً هم با ایدئولوژی اسلامی فعال بودند، شاهد شكل‌گیری صف‌بندی و آرایش جدیدی هستیم. اگر اجازه دهید ابتدا یك توصیف كلی از آرایش این نیروها در داخل زندان‌، وجه تمایز و ماهیت آن‌ها، و همچنین وزن آن‌ها در زندان داشته باشیم.

میثمی: به‌هر حال، سر بزرگ اختلافات در زندان، یا به‌قولی زیر لحاف زندان است. رویه ما‌ این بود كه هر كسی خط‌مشی‌های مخصوص خود را دارد. یكی اهل كار سیاسی است، یكی مسلحانه كار است و... . تازه مسلحانه‌كارها هم اختلاف‌های زیادی داشتند. از نظر ما ملاك، مقاومت وی در بازجویی‌ بود. اینكه در زندان به بقیه روحیه می‌دهد یا نه. مثلاً مؤمن یعنی امنیت‌بخش و آرامش‌بخش. كسی كه تحلیل‌های مثبت بدهد، به نظافت زندان بپردازد، به غذا و درد دیگران توجه كند. یكی پول ندارد، یكی مشكل دارد، یكی می‌خواهد دفاعیه بنویسد. بیشتر ملاك‌های‌مان این موارد بود تا جنبه‌های فكری. همه هم متحد بودند. از سال 51 تا 54 همه با هم غذا می‌خوردند. صبحانه، ناهار، شام، ورزش و این‌ها مشترك بود. هركس شهید می‌شد در زندان یك ساعت سكوت بود. دیگر آن روز ورزش نمی‌كردند.
این روال ادامه داشت تا اینكه در سال 54 گروه شهرام و بهرام و به‌اصطلاح مترقی‌نماها، روی اصول مبارزه پا گذاشتند و آن اتحادی كه همه علیه ساواك و امپریالیسم داشتیم، به‌اتهام اینكه یك ‌عده مذهبی‌ها خرده‌بورژوازی چپ هستند از بین رفت. همچنین پس از برادركشی‌هایی كه در مجاهدین شد، بسیاری از ماركسیست‌ها ابتدا محكوم نكردند. بعضی فدایی‌ها، گروه فلسطین و توده‌ای‌ها محكوم می‌كردند، اما بقیه اقتدا نكردند و حتی بعضی‌ها گفتند كه ویژگی جامعه ایران دیگر ماركسیستی شده است. چون آخرین گروه مذهبی هم تغییر ایدئولوژی دادند. این‌ها بازتابش در زندان خیلی بد بود.

**ماجرای فتوا
بعد از سال 55 سنگ بنای حذف، اتفاقی بود كه به ماجرای فتوا معروف شد. فتوای هفت نفره علما كه حالا، هم آقای منتظری و هم آقای طالقانی می‌گویند چیزی ننوشتیم. آقای معادی‌خواه هم می‌گوید اگر آن روز دیدگاه فعلی‌مان را داشتیم، آن برخوردها را نمی‌كردیم. به رساله امام خمینی و تحریرالوسیله استناد می‌كردند كه هركس خدا را قبول ندارد، نجس است و باید به استناد آن، سفره‌ها را جدا كنند و دیگر همه چیز در زندان بهم ریخت. حتی یك نفر می‌گفت من اگر مسلسل داشتم ماركسیست‌ها را به رگبار می‌بستم. ساواك هم اینجا خیلی به اختلاف بین مسلمانان و ماركسیست‌ها دامن ‌زد. یكی از رادیو آمد و گفت كه خط‌مشی ما سه مرحله دارد: یكی اینكه اول ما مسلمان‌ها را از ماركسیست‌ها جدا كنیم، بعد بین ماركسیست‌ها اختلاف بیاندازیم، بعد هم بین مسلمان‌ها. بنابراین سنگ بنای حذف از سال 55 در زندان‌ها شروع شد. سنگ بنای حذف از آنجا شروع شد كه هركس خدا را قبول ندارد باید حذف شود. هر كس دین را قبول ندارد حذف شود. هر كس بی‌ایمان است حذف شود. این به بیرون زندان و بعد از انقلاب سرایت كرد و بعد هم به گروه‌های اسلامی سرایت كرد.

**تكذیب آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری

ایرنا: یعنی به نظر شما ریشه‌اش همان ماجرای فتواست؟
میثمی: من فتوا را قبول ندارم. دامن زدن ساواك بود كه نیروهای مختلف حساب‌شده‌ای را در اوین جمع می‌كرد. ما فتوایی كه مكتوب شده باشد و امضا شده باشد به هیچ وجه ندیدیم. آقای طالقانی و منتظری هم كه می‌گویند ما اصلاً چیزی امضا نكردیم. هم خاطرات آقای منتظری هست و آقای طالقانی هم همین نكته را اشاره كرده بود.

**گسست عمیق فضای داخل و خارج زندان

ایرنا: آقای مهندس عطریانفر، شاید یكی از مهم‌ترین آسیب‌هایی كه بر بدنه پیش‌برنده گفتمان انقلاب اسلامی وارد آمده متأثر از حذف نیروهاست. به باور بسیاری از پژوهشگران حوادث و ناآرامی‌های دهه شصت كه منجر به نابودی بخش مهمی از ظرفیت‌های انسانی كشور شد، ریشه در اختلافات دوران مبارزه – چه در زندان و چه در خارج از كشور- داشت. به نظر شما آیا اساساً امكان حل این تضادها و نزاع‌ها وجود داشت یا درگیری نظامی سرنوشت محتوم وضعیت اوایل انقلاب بود؟

عطریانفر: آنچه آقای مهندس میثمی اشاره كردند، تصویری از واقعیت موجود است. زندان فضای بسته‌ای است كه باید در مقام تحلیل، برخی از اتفاقاتی كه در آن محیط بسته رخ داده را به بحث بگذاریم. جواب شفاف سؤال شما این هست كه نه! بعید به‌نظر می‌رسید كه ما می‌توانستیم این مسئله را جمع كنیم. به دلایلش اشاره خواهم كرد. فكر می‌كنم در یك دسته‌بندی كلی، در زندان پنج دسته چهره‌های مبارز و فعال سیاسی داشتیم كه تحت تأثیر روند مقابله‌جویانه‌ای توسط ساواك و یا كمیته مشترك ضدخرابكاری، به‌عنوان خرابكار و یا مخالف یا برانداز به زندان می‌افتادند و این گروه‌‌ها هركدام از منشأ ذهنی و فكری متأثر از جایی بودند. حالا ترتیب دسته‌بندی‌ها مهم نیست، اما مشخصاً یك جریان «روحانیت»، درون زندان داریم كه فصل ممیزشان با دیگر روحانیون سیاست و حكومت و مبارزه و ستم‌ستیزی بود. گروه دومی وجود داشتند كه تحت عنوان «بازاریان» از آن‌ها نام می‌بریم. وقتی در این رابطه نام بازاریان را روی این‌ها می‌گذاریم، به این معنا نیست كه الزاماً در بازار كار می‌كردند. این افراد بیشتر در طبقات متوسط شهری و فارغ از برخی وابستگی‌ها به اقشار دیگر به‌صورت آزاد به مبارزه فكر می‌كردند و آن‌ها هم تحت تأثیر منشأیی كه از آن نام خواهیم برد، درون زندان بخشی از این فعالیت‌ها را نمایندگی می‌كردند. گروه سوم «دانشجویان» هستند. دانشجویان جماعت گسترده، صادق و بی‌مسئله‌ای بودند كه با آن حس جوانی خودشان و درك ضرورت مبارزه با ظلم و ستم، به‌عنوان منشأ مؤثر در دانشگاه‌ها از طریق سركوب ساواك، گاهی به زندان می‌افتادند. دو گروه دیگری را هم نام می‌برم كه ردیف‌های چهارم و پنجم این دسته‌بندی را تشكیل می‌دهند.
مجاهدین خلق با ریشه مذهبی كه از خلال تحولات دوران نهضت ملی نفت و در ادامه‌اش حركت 15 خرداد امام خمینی(ره) شكل گرفت، جمع‌بندی‌شان این بود كه روند مبارزات پارلمانتاریستی به جایی نمی‌رسد. آن‌ها میل و سیرشان به سمت مبارزه مسلحانه، جهت پیدا كرد. محیط زندان مجموعه‌ای از این نیروها را درون خود جا داده بود. این چهار گروه به‌استثنای فدائیان خلق ضمن اعتقاد به‌ضرورت مبارزه با رژیم سلطنتی و اربابان امپریالیستی‌، مشخصاً تلقی واحدشان در حوزه جهان‌بینی از منظر اسلام بود. اگرچه در بین دانشجویان كسانی هم بودند كه تمایلاتی به ماركسیست‌ها داشتند، ولی وجه غالب و وزن غالب متعلق به بچه‌های مسلمانی بود كه با احساسات پاك‌شان در مبارزات دانشجویی به زندان ‌می‌افتادند. البته در داخل زندان یك دسته‌بندی دیگری هم شكل گرفت كه آقای مهندس میثمی هم به آن اشاره كردند.

جریان روحانیت و جریان بازار كه به مؤلفه‌هایش اشاره شد، مثل حزب ملل اسلامی یا مؤتلفه‌ای‌ها عملاً در یك جبهه متحد قرار می‌گرفتند، نماد مبارزان مسلمانی بودند كه پیشوا و پیش‌كسوت‌شان امام خمینی(ره) بود.
من فكر می‌كنم ابتدا باید به این نكته توجه داشته باشید كه از منظر آسیب‌شناسی درون زندان، چه شد كه این‌چنین شد و بعد در بیرون زندان نتوانستیم اختلافات را به یك توافق قابل‌قبولی برسانیم. فكر می‌كنم روند مبارزاتی كه مجاهدین خلق نماد و نماینده آن بودند و مصائبش را هم تحمل كردند، با آن چیزی كه بیرون در جریان بود، كه نهایتاً به سال 57 و انقلاب مردمی امام ختم شد متفاوت بود و گسست غیرقابل باوری بین این‌ گروه‌ها وجود داشت. فی‌الواقع آن پیوند مستمر و مداومی كه باید بین فضای مبارزاتی بیرون و درون زندان برقرار باشد پل ارتباطی داشته باشند، چنین پلی وجود نداشت. خانواده‌های زندانیان ما در حد ملاقات‌هایی كه با عزیزان‌شان در زندان داشتند، برخی اوقات پیام‌هایی را به بیرون منتقل می‌كردند و درون مجموعه بسته خودشان این پیام‌ها منتقل می‌شد و بعضا معطوف به نتیجه‌ای می‌شد. اما آن چیزی كه بتوانیم به‌عنوان پیوند مستحكم از آن نام ببریم، به اعتقاد بنده این پیوند، بین درون زندان و بیرون زندان برقرار نبود، آثار و تبعات این گسست از منظر آسیب‌شناسی این شد كه درون زندان كه یك دنیای بسیار كوچكی بود، و موضوعات بسیار حقیری آنجا جریان پیدا می‌كرد، نزد مبارزان ما عمده می‌شد. موضوع فتوایی كه در بحث نجاست و پاكی اشاره شد، از جمله مصادیق این كوچك‌نگری و نگاه محدودی بود كه مبارزین ما اسیرش می‌شدند و البته در دسته‌بندی‌های داخل زندان هم مهم بود. برای شما جوانان عزیزی كه شاید تجربه و طعم تلخ زندان را نچشیده باشید، شاید این نكته خیلی قابل‌توجه باشد كه مثلاً اینكه فلانی سلول جمعی را امروز شهردار باشد، خودش می‌توانست منشأ یك اختلاف باشد. یا مثلاً چرا فلانی با فلانی صحبت می‌كند یا نمی‌كند. اگر شما در این روند حركت می‌كنی چرا با من در هواخوری راه نمی‌آیی و با دیگری می‌روی.

میثمی: چون بیست‌وچهار ساعته چشم در چشم هم هستند.

عطریانفر: بله، چشم در چشم هم بودند. این‌ها هر كدام منشأ اختلاف یا ائتلاف می‌شد. در این داستان، این گرفتاری‌ها را داشتیم. ریشه این كوچك‌نگری ناشی از این بود كه مسائل داخل زندان نسبتی با بیرون برقرار نمی‌كرد، و اگر برقرار می‌كرد شاید بخش بزرگی از این اختلافات با كمترین تدبیر قابل‌رفع بود و به هرحال، مسائلش قابل‌ حل بود. خاطرم هست مرحوم حاج احمدآقا می‌گفت كه ما به پاریس رفتیم، شب اول به یك هتل رفتیم تا منزلی فراهم بشود. همه دوستان همراه می‌گفتند با مسائل مربوط به نجاست و طهارت چه كنیم؟ درحالی‌كه ما دغدغه نجسی و پاكی داشتیم، امام به‌راحتی رفتند از سرویس بهداشتی استفاده كردند و بعد هم همان حوله آنجا را برداشتند و خودشان را خشك كردند. گفت بخش بزرگی از دغدغه‌های ما حل شد. تلقی این حضرات این بود كه این‌ها نجس هستند، دستشویی‌شان نجس است، حوله‌شان نجس است، دیوارشان نجس است، دست‌دادنشان نجس است، غذای‌شان نجس است، از این قسم مسائل. ببینید این پیام‌ها را ما به‌راحتی از منظر اعتقادی و فقهی می‌توانستیم برای كسانی كه اتفاقاً با تكیه‌بر همین سیره و رفتار دینی كه مثلاً گفتند مراد و پیشوای ما امام خمینی(ره) دارند، منتقل كنیم.

این گسستی كه ما شاهدش بودیم، بعد از اینكه حرمان تاریخی به سر آمده و انقلاب 57 محقق شد و انقلابیون از زندان درآمدند، مجموعه دلخوری‌ها، دل‌نگرانی‌ها، گلایه‌ها، صف‌بندی‌ها، خط چپ و راست، نجس و پاكی، طرفدار روحانیت و ضد روحانیت و از این‌جور مسائل، عیناً به بیرون منتقل شد و این‌ها مبدأ اختلاف شد. جریان مسعود رجوی سرمنشأ بسیاری از این گرفتاری‌های درون زندان بود و بعد هم دامنه اختلافات را در بیرون بزرگ و بزرگ‌تر كرد، طرف مقابل هم نگاهی كاملاً مقابله‌جویانه و مهاجمانه‌ای نسبت به این‌ها داشت. همین دو پدیده در فضای بزرگ‌تر و در سطح جامعه دوقطبی ایجاد كرد. با این نگاه اگر به گذشته برگردیم، به نظر نمی‌آید كه می‌توانستیم روندی را پیش بگیریم كه این اختلاف‌ها به رفتار آنتاگونیستی و برخورد قهرآمیز ختم نشود. علی‌رغم مخالفت سنگین و سرسختانه امثال مرحوم آقای سید اسداله لاجوردی كه نماینده خشمگین آن تفكر در برابر مجاهدین خلق بود، ما شاهد ملاقاتی هستیم بین تعدادی از سران مجاهدین خلق، كه خودشان را نماینده حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان و ناصر صادق می‌دانستند و از ظرفیت همراهی و همدلی و پیوند با مرحوم آیت‌الهش طالقانی برخوردار بودند و در همین ارتباط با امام خمینی(ره) ملاقاتی می‌كنند.

**رجوی به امام گفت شما پدر مجاهدین هستید

ایرنا: در اردیبهشت سال 58؟

عطریانفر: بله، كمتر از سه چهار ماه پس از انقلاب، این ملاقات صورت می‌گیرد و این‌ها از باب تواضع نسبت به امام مواضع فروتنانه‌ای می‌گیرند. رجوی خطاب به امام گفته بود كه شما پدر مجاهد ما هستید و قس علی هذا. امام هم با رویكرد كاملاً شفاف، صادقانه و مردمی آن‌ها را به اینكه به دریای مردم بپیوندید و بروید در مجموعه نظام خدمت كنید، دعوت می‌كند. نگاه امام به این معناست كه جاده‌ای را برای شما باز می‌كنیم، گذشته را هم كاری نداریم. امامی كه از مبدأ در حوزه دیدگاه‌های اعتقادی، مرزبندی خودش را با این‌ها نشان داده بود. امام از همان موقع، بیش از هفت-هشت سال پیش‌تر، مرزبندی خود را نشان داده بود. در برابر اصرار بزرگان و دوستانی از حواریون، موضع می‌گیرد. نمونه‌اش آقای دعایی عزیزمان و دیگرانی مثل مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی كه گاهی پیام رد و بدل می‌كردند، امام محكم گاردش بسته بود و مجاهدین را به مفهوم اعتقادی به رسمیت نمی‌شناسد.

ایرنا: یعنی در واقع می‌خواستند نظر امام را جلب كنند.

عطریانفر: رفته بودند كه دیدگاه خود را توضیح دهند و تأیید عمومی امام را همراه خودشان داشته باشند. امام هم پیام غیرمستقیم منتقل می‌كند كه این‌قدر فاصله است و آقایان دارند تند می‌روند. می‌خواهم عرض كنم امامی كه چنان مرزبندی را دارد، در این نقطه تاریخی و عطف انقلابی ایران، میدان را برای آن‌ها باز می‌كند. بنابراین بستر الفت و بازخوانی مجدد روابط و تجدید دوستی فراهم بود. این موضوع فقط به امام هم مختص نبود. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی به‌عنوان عضو مؤثر و مهم شورای انقلاب و نزدیك به امام تلاش مؤثری داشت، شورای انقلاب هم علی‌القاعده در این رابطه با او همراه بود كه مثلاً مسعود رجوی دست از سرسختی بردارد و به‌عنوان شهردار تهران مسئولیت بگیرد.

** توجه امام به تفسیر پرتوی از قرآن طالقانی

ایرنا: موضع و نگاه امام نسبت به جریان‌های مبارزه مسلحانه در ابتدا و ادامه شكل‌گیری به چه ترتیب بود؟
میثمی: خوب است چند نكته را جدا از هم بررسی كنیم. یكی نظر مرحوم امام نسبت به مبارزین است. مثلاً آقای دعایی می‌گویند وقتی حاج‌آقا مصطفی می‌خواستند تفسیر بنویسند، مرحوم امام به ایشان به‌طور مطلق می‌گویند كه تا تفسیر پرتویی از قرآن را مطالعه نكردی، به این كار دست نزن. ما هم شاگرد مسجد هدایت و پرتوی از قرآن بودیم. اصلاً جلد اول پرتو را من از زندان از ایشان می‌گرفتم و با تراب به چاپخانه می‌بردم و چاپ و توزیع كردیم.
مورد دیگر اینكه هنگام تشكیل دادگاه نهضت آزادی و طالقانی، مرحوم امام نامه‌ای دادند كه اگر من حمایت می‌كردم ممكن بود جرم‌تان را زیاد كنند. این موضوع هم به‌نوعی حمایت از آن‌ها تلقی می‌شد. همچنین سال 50 كه ما در زندان بودیم، مرحوم امام برای حمایت از خانواده شهدا و زندانیان نامه‌ای دادند كه مذهبی و غیرمذهبی نكرده بودند. یك نفر از چپ‌ها در زندان اوین می‌گفت كه خانمم به ملاقات آمده و به من گفت كه وضع من بهتر از وقتی است كه تو بیرون بودی.

** تراب حق‌شناس با آقای دعایی هم‌حجره بود

ایرنا: در خلال مذاكرات اعضای سازمان مجاهدین خلق در اوایل دهه پنجاه، موضع امام نسبت به متون ایدئولوژیك آن‌ها به چه ترتیب بود؟

میثمی: تراب حق‌شناس و حسین روحانی در سال 51 با امام ملاقات داشتند. ما از این ملاقات در داخل خبر نداشتیم. این‌ها می‌نشینند و دیدگاه‌ها را برای امام تشریح می‌كنند. مرحوم امام می‌گویند كه از این كتاب «راه انبیاء، راه بشر» و «شناخت» معاد در نمی‌آید. بعد این‌ها می‌گویند ما همان محتوای «راه طی شده» مهندس بازرگان را بیان كرده‌ایم. مرحوم امام می‌گویند كه آن كتاب را بیاورید. یعنی یكی دو هفته وقت گذاشتند. آن كتاب را می‌آورند و مرحوم امام كتاب را می‌خوانند و می‌گویند از این‌ها معاد در نمی‌آید. من می‌خواهم بگویم كه ما در این دوران بعد از 42 تا 50 رشد قرآنی‌مان خیلی خوب بود. مثلاً ما كوه می‌رفتیم و قرآن حفظ می‌كردیم. حسین روحانی خیلی از قرآن را حفظ بود. اصلاً تراب حق‌شناس با آقای دعایی هم‌حجره بود. عربی‌اش خیلی خوب بود. واقعاً كاری كه روی نهج‌البلاغه و قرآن شد، بی‌نظیر بود. واقعاً شهادت می‌دهم و حاضر هستم كدهایش را هم بگویم. بعد همین‌طور كه مهندس گفتند، خیلی‌ها به امام فشار می‌آورند كه مجاهدین را تأیید كنند؛ از جمله آقای مطهری، آقای دعایی، آقای رفسنجانی، آقای منتظری. این‌ها همه تا سال 54 فشار می‌آوردند. سال 54 آقای هاشمی به نجف می‌رود كه بعد هم به انگلستان، منزل آقای رئیسی می‌رود. مرحوم امام می‌گویند كه من تا حالا مقاومت كردم و این‌ها را تأیید نكردم، ولی حالا می‌خواهم تأیید كنم.

آقای هاشمی می‌گوید كه بهتر است كه نه تأیید و نه تكذیب‌تان را ادامه دهید. چون مسائل فكری در سازمان زیاد شده‌ بود. از آنجا كه همه، مجاهدین را از نظر مالی حمایت می‌كردند، بعضاً از تغییر ایدئولوژی اطلاع پیدا كرده بودند و با افرادی مثل بهرام آرام ملاقات داشتند. بعد امام متوقف می‌كنند و این مطالب را آقای هاشمی در انگلستان به آقای رئیسی می‌گوید. در جریان انقلاب وقتی پدر رضایی‌ها، آقای رئیسی و آقای رفیعی به پاریس می‌روند و با امام ملاقات می‌كنند، امام می‌گویند كه من حمایت می‌كنم. حتی به پدر رضایی‌ها هم می‌گوید روی وزرا فكر كنید و نظرتان را به من بگویید. یعنی تا این حد حمایت می‌كردند. امام گفت كه علیه شما خیلی صحبت می‌كنند، ولی من بنایم بر حمایت است. حتی در خاطرات آقای یزدی كه بعد از انقلاب چاپ شد، آقای یزدی می‌گوید ما امام را خانه خودمان دعوت كردیم، آقای سیدمنیر هم بودند و به ایشان گفتیم كه این‌ها از منافقین صدر اسلام هم بدتر هستند. امام گفت كه من كتاب‌های این‌ها را خواندم. آنان را می‌شناسم. هر وقت لازم شد خودم موضع می‌گیرم. یعنی در برابر فشار آن‌ها امام حاضر نبود با مجاهدین درگیر شود. مثلاً در قضیه استقبال از امام، آقای مهندس توسلی می‌گفت به مجاهدین گفتیم شما هم بیایید مشاركت كنید. گفتند یا كل حفاظت باید دست ما باشد، یا ما نمی‌آییم. یعنی خیلی تمامیت‌خواه بودند.

** رجوی در زمین چمن دانشگاه تهران مرا به‌عنوان تجدیدنظرطلب كوبید

ایرنا: به نظر شما این نگاهی كه در امام وجود داشت، در میان سایر بزرگان انقلاب هم دیده می‌شد؟
میثمی: آقای طالقانی می‌گفت كه به این برادرها بگویید این نگاه‌های محدود و تنگ‌نظری كه در زندان و محیط بسته داشتید را كنار بگذارید. مردم انقلاب كردند و دریای مواجی شدند. شما هم در مردم بیایید. من هم پیام آقای طالقانی را به پرویز یعقوبی گفتم. متأسفانه اثر بدی داشت. اولین كاری كه رجوی كرد این بود كه در زمین چمن دانشگاه من را به‌عنوان تجدیدنظرطلب كوبید. آقای طالقانی به آن‌ها می‌گفت چرا توپ و تانك نگاه داشتید، یك انقلابی است و رهبری دارد و بیایید به انقلاب بپیوندید. این را رسماً خود آقای طالقانی به آن‌ها گفته بود.

** گفتند میثمی پایگاه طبقاتی پیدا كرده و باید تسویه شود

ایرنا: نظر شما در مورد راهبرد مجاهدین در آن شرایط چه بود؟

میثمی: بهترین كاری كه مجاهدین می‌توانستند انجام دهند این بود كه بعد از ضربه 54 و تغییر ایدئولوژی، بنشینند و فكر كنند به اینكه مشكل ما چه بود كه 90 درصد كادرها چپ شدند. حتماً در آموزش‌های ما اشكالی وجود داشته است. این چیزی است كه ما به آن رسیدیم، این وضعیت صرفاً یك كودتای بیرونی نبود. آموزش‌های ما هم یك اشكالاتی داشت كه به‌طور تدریجی به این سمت رفتیم. من با بهرام آرام و جوهری زیر یك لحاف می‌خوابیدیم. بالاخره باید در خودم ریشه‌یابی كنم كه چرا آن دو نفر تغییر ایدئولوژی دادند و من ماندم. آقای رجایی به من گفت كه چرا در جریان انقلاب نمی‌آیی فعال شوی و مسئولیت بگیری. گفتم آقای رجایی من هنوز نتوانستم سرم را جلوی ملت بلند كنم. چه چیزی به آن‌ها بگویم؟ یك چنین سازمان به این بزرگی به این صورت درآمد. آن موقع شما پشت جبهه ما بودید، حالا ما پشت جبهه شما هستیم. واقعاً جایگاه خودم این بود كه پشت جبهه انقلاب بودم. اگر مجاهدین این كار را می‌كردند واقعاً هم به نفع خودشان و هم به نفع انقلاب بود. مسعود رجوی دو ویژگی داشت: یكی اینكه تمام رهبران سازمان و مركزیت سازمان قبل از 50 به این نتیجه رسیده بودند كه غرور او ضربه می‌زند. یعنی غرورش را كشف كرده بودند. حتی من با او كشتی می‌گرفتم و او را به زمین می‌زدم، تكان نمی‌توانست بخورد، اما اصلاً باور نمی‌كرد به زمین خورده است. در لبنان كه رفته بود، آنجا به غرورش ضربه زد. خیلی خطرناك بود. این غرور خیلی مهم است. دوم اینكه روحیه پیشتازی داشت. می‌گفت كه ما پیشتازترین پیشتازها هستیم. از نظر ایدئولوژیك، هیچ ایدئولوژی بالاتر از ما نیست. خب این خیلی دیگر راه اسلام را می‌بندد. وقتی حركت امام شروع شده بود و در پاریس عكس من در كلیسا، كنار عكس مهندس سحابی و طالقانی و سیدمهدی هاشمی و این‌ها منتشر شده‌ بود، این عكس در روزنامه اطلاعات چاپ شد و به زندان آمد. این‌ها گفتند كه چون میثمی پایگاه طبقاتی پیدا كرده، باید تسویه شود. یعنی خرده‌بورژوازی شد. اصلاً این جریان را خرده‌بورژوازی می‌دانستند و بعد كه دامن انقلاب گسترده شد، این‌ها گفتند كه امام كاریزماست. یك شخصیت كاریزماتیك است و ما هم باید برای اینكه جلوی امام بایستیم، شخصیت‌سازی كنیم. شروع كردند روی مسعود رجوی شخصیت‌سازی كه می‌خواهند در زندان او را بكشند، آزادش نكنند. وقتی می‌خواهد به حمام برود، چند نفر بروند حمام را تمیز كنند. از اینكه در زندان به سلول من می‌آید، سلولم را تمیز كنم. خیلی از این كارها كردند. می‌گفتند خمینی یك شمشیر دامكلس است. دیر یا زود روی سر ما پایین می‌آید. ما باید خودمان را آماده كنیم. این دیدگاه‌ها درست نبود. همین عزت‌شاهی با اینكه با مجاهدین درگیر بود، می‌گفت با توجه به اینكه این‌ها در زندان برخوردهای‌شان خوب نبود و با توجه به اینكه مذهبی بودند و بعد از ضربه 54 خودشان را بازسازی كردند و شهید داده بودند. اگر دست به اسلحه نمی‌بردند به‌طور طبیعی حاكم می‌شدند. این را عزت‌شاهی می‌گوید. یعنی ببینید این‌ها چقدر محاسبه‌ دو دو تا چهارتا را هم بلد نبودند. اصلاً به فرض كه شما و مسعود رجوی عالی‌ترین مكتب را دارید و به فرض كه مرحوم امام نعوذبالله بدترین ایدئولوژی را دارد. اصلاً در معادله نیروها، محاسبه نیروها، استراتژی درگیری با این جریان حماقت است. این را هم متوجه نشدند. تا مملكت را به این صورت به این حال انداختند. دیدگاه امام در «الحمد» این است كه همه انسان‌ها خداجو هستند. حتی دزد سرگردنه، حتی كارتر. كارتر را هم می‌گوید. اصلاً در قرآن بی‌خدایی معنی ندارد، شیطان هم خدا را قبول دارد. شیطان علاوه بر ذات خدا، صفات خدا را هم قبول دارد و به صفات خدا قسم می‌خورد.

من همین سه هفته پیش با آقای بادامچیان رفتم گفت‌وگویی كنم. گفتیم بالاخره اصولگراها و اصلاح‌طلبان هر دو قانون اساسی را قبول دارند و باید باهم كنار بیایند. گفت آقاجان كسی كه خدا را قبول ندارد، با منی كه خدا را قبول دارم اصلاً نمی‌توانیم گفت‌وگو كنیم. ببینید هنوز این قضیه باخدا و بی‌خدا بعد از چهل سال كه از انقلاب می‌گذرد مطرح است.

** 2200 نفر در 21 و 22 بهمن كشته شد

ایرنا: از سال 57 تا سال 60 یعنی از فردای انقلاب تا روز 30 خرداد سال 60 در مجموع، تعداد افرادی كه چه از رژیم شاه و چه در درگیری‌های تركمن‌صحرا و كردستان كشته شدند در حدود كمتر از 400 نفر است. در مقابل، در زمان رژیم شاه حدود 3200 نفر تا پیروزی انقلاب آمار رسمی كشته‌ها است. یعنی نسبت افرادی كه در زمان شاه، در مبارزه كشته شدند نسبت به اعدام‌ها و تسویه‌هایی كه از فردای انقلاب تا 30 خرداد 60 وجود دارد، تقریباً هشت برابر است. در كنار این، از 30 خرداد 60 تا سال 67 نزدیك به 30 هزار نفر از مجموع دو طرف؛ یعنی نیروهای طرفدار انقلاب و نیروهای مخالف انقلاب، كشته شدند. این آمار نشان می‌دهد كه سال 60 یك نقطه عزیمت است، یعنی یك نقطه تحولی است كه ما از یك انقلابی كه خیلی تسویه جدی ندارد با وضعیتی مواجه می‌شویم كه 30 هزار نفر از بهترین نیروهای كشور و خیلی از مسئولین بلندپایه كشور از بین می‌روند. تحلیل شما از این آمار چیست؟

عطریانفر: من آمار شما را ابتدا بررسی مجدد می‌كنم. در سؤال‌تان مطرح كردید سه هزار نفر، كشته‌های انقلابیون است. عددتان تقریباً درست است. اما این تبصره مهم است كه از این سه هزار كشته، بالای دو هزار و دویست نفر متعلق به بیست و یكم و بیست و دوم بهمن است. فی‌الواقع از باب واقع‌طلبی‌ شما عرض می‌كنم این حجم از شهدا نباید به حساب رژیم سلطنت نوشته شود. حدود چهارصد نفر متعلق به سال 56 و 57 است. درست بعد از 19 دی 56، ما یك چهلم‌هایی داریم كه در آن، درگیری‌های خیابانی به‌صورت دومینو اتفاق افتاد. چهلم‌ها به‌صورت متناوب به هم پیوند می‌خورد و اوج آن هم داستان حادثه 17 شهریور است. ده پانزده تا از این درگیری‌ها داریم كه طی آن حدود 400 نفر كشته شدند. این را هم به‌صورت تبصره‌ای ذیل تقابل و رویارویی تمام‌عیار دو جبهه باید تلقی كنیم. سهم كشته‌های شهدای ما در مواجهه رژیم پهلوی از 29 اسفند 1304 كه رضاخان سركار آمد تا سال 56، سیصد نفر بود. كه در آن واقعه خرداد 42، كشته‌های زندان اوین، واقعه سی تیر هست. همه این داستان‌ها را كه جمع كنیم سیصد نفر می‌شود.


**روحیه ملت ما، محبت و رحمت دوری از خشونت است

ایرنا: چند نفر از سربازها و گارد رژیم پهلوی كشته شدند؟
عطریانفر: تا سال 57 عدد محدود است، خیلی اندك است، به پنجاه نفر نمی‌رسد و عمدتاً ترورهایی است كه توسط مجاهدین خلق، فدائیان خلق یا گروه نواب صفوی اتفاق افتاد. این‌ها را كه جمع كنید عدد اندكی است. من نمی‌خواهم رژیم پهلوی را تطهیر كنم. می‌خواهم یك نتیجه‌گیری كنم كه برای شما جوان‌ها مهم است و آن اینكه ملت ایران و ایرانیت ما و البته اسلامیت ما، و روح شرقی ما، روح عاطفه و محبت و رحمت است و خشونت در آن اندك است. شما وقتی با اتفاقاتی كه در شوروی افتاد مقایسه می‌كنید، اتفاقاتی كه صدام بغل گوش ما صورت داده، اتفاقاتی كه در درگیری‌های الجزایر و فرانسه... مقایسه می‌كنید، دشمنان ما هم نجابت‌ داشتند. باز در مقام تطهیر نیستیم، محمدرضا سال 57 كه دعوت می‌شود به اینكه ارتش را به خیابان بریزد، این آمادگی را پیدا نمی‌كند كه ارتش با مردم رو در رو شود. حاضر می‌شود از كشور خارج شود تا به شكل‌ دیگر مجدداً به قدرت برگردد.


**چرا 88 چوبه‌های اعدام برپا نشد؟

ایرنا: با این وجود، جنس واكنش‌ نیروها در دوره بعد از سی خرداد را چطور باید ارزیابی كرد؟
عطریانفر: آنجایی كه یك مقدار رفتارها خشن شده باید به‌عنوان امر عارضی تلقی‌ شود. در واقع امر پایدار نیست. من به‌عنوان قربانی حوادث سال 88 به شما عرض می‌كنم، با تمام نقدی كه به برخورد با خودمان داریم، من این‌گونه به شما عرض می‌كنم كه اگر ما در یك محیط دیگری غیر از ایران بودیم، اصلاً مهم نبود چه كسی حق است و چه كسی باطل، چه كسی درست است و چه كسی اشتباه می‌كند، چوبه‌های اعدام برپا می‌شد. می‌گفتند این‌ها را فعلاً به‌عنوان سرمنشأ فتنه و توطئه بزنید تا بعد. ببینید در همان‌جا هم احتیاطات لازم صورت گرفت. این‌ها خیلی مهم است كه ما در این قضایا بدانیم كه مثلاً حوادثی از جنس وقایع سال 67 كه برخی از وابستگان مجاهدین خلق در زندان‌ها اعدام شدند یا درگیری‌هایی كه در همان سال 60 و سی خرداد به بعد رخ داد، این‌ها هركدام دلایل خاص اضطراری خودش را دارد كه باید به این قضیه توجه كنیم.

*ادامه دارد

گفت‌وگو از سید عمادالدین محمودی
*اداره كل اخبار چندرسانه ای*ایرناپلاس*

سرخط اخبار سیاست