ساکنان و گردشگران در شیراز انگار نمیتوانستند از خنده سیر شوند. نشاط و آرامشی عمیق وجود آنان را فرا گرفته بود. اما پنجم عید نوروز پس از نیم ساعت بارندگی شدید گویی همه آبها یکی شدند و ناگهان آبهای گِل آلود و جاری، سر به زیر و رو به شهر به سیل تبدیل شدند. سیل چون راهش (مسیل) از پیش بسته شده بود جادهها و خودروها و آدمها را هدف گرفت.
در سراشیبی دروازه قرآن در چند دقیقه سرها پا شدند و پاها سر! تَن ها در سیل و گل و لای فرو غلتیدند. دست کم ۲۱ انسان جان باختند. در میانشان کودکان و پسران و دختران جوان هم به چشم میخوردند. در آن میان مردان و زنانی هم گوشهای ایستاده بودند، نگاه میکردند و فیلم میگرفتند! بعضی گریه میکردند و عدهای از حیرت ماتشان برده بود.
هر جا که طبیعت بوده و خشمگین شده حیرت هم بوده است. هر جا که طبیعت بوده سیل و زمین لرزه و توفان و جان باختن انسان هم بوده و از این به بعد هم خواهد بود. این در ذات طبیعت است و به اشک چشم من و شما هم اهمیت نمیدهد.
ای کاش در باره ی علت طبیعی این گونه حوادث چیزهای بیشتری میدانستیم. این طبیعت چه رازها که در خود پنهان نکرده است. آیا این گونه حوادث نشانهی خشم خداوند است؟ برخی معتقدند وقتی جایی در ایران، زمین لرزه یا خشکسالی یا سیل میآید همان گونه که در فارس، گلستان، لرستان و خوزستان آمد این نشانهی غضب خداوند است. حال آنکه او آشکارا گفته است: رحمتم از غضبم فزون است.
آیا همه ی اینها دست خداوند بوده است؟ پس انسان و اراده و عمل او چیست و کجاست؟ اگر همه چیز در دست خداوند است آنگاه اثبات خود انسان و اختیار و مسؤولیت و عقل و توانایی افراد، بیهوده نخواهد بود؟
پذیرش چنین دیدگاهی یعنی رفع مسؤولیت از انسان، هم حاکمان و مسوولان را تن آسا و راحت میکند هم مردم را. هم حاکمان و مسوولان، امور شخصی و عمومی و حوادث را به خدا واگذار میکنند هم مردم. چنین دیدگاهی، سیاست به معنای کلیِ تدبیر امور فردی و جمعی را تحقیر میکند.
در این میان شمار اندکی از «موعظه گران سیاست باز» با حضور در مناطق سیل زده و گرفتن عکس و فیلم، مردم سیل زده را با وعدهها و قولهای دروغ فریب دادند. این شمار اندک که دلبسته ی انتخابات آینده یا دلبسته ی شُکوه و جلال سیاسی اند در پی آنند که قدرت خود را با هر وسیلهای گسترش دهند.
به باور «امانوئل کانت» اندیشمند خردگرای آلمانی «موعظه گران سیاست باز، اصول را تابع هدفهای سودجویانه ی خویش قرار میدهند در حالی که این هدفها هستند که باید تابع اصول اخلاقی باشند.» (۱) به تعبیر او، موعظه گران سیاست باز، گاری را جلوی اسب میبندند!
این گونه آدمها به احتمال زیاد توی سینه شان به جای قلب یک قطعه سنگ است و شک دارم با اصول انسانی و اخلاقی آشنا باشند زیرا انسان را ابزار میدانند. به عقیده کانت انسان «شخص» است نه «شیء». شیء را میتوان تملک کرد، خرید و فروخت و «به کار گرفت» اما انسان، شیء نیست که سیاست باز او را «به کار گیرد» و به عنوان ابزار از او بهره برداری کند. انسان به عنوان غایت ذاتی و فی نفسه است یعنی تنها موجودی که خود هدف خویش است. از این رو هیچکس و از جمله حاکمان حق ندارند مردم را به عنوان وسیله و ابزار به کار گیرند. (۲)
در اربعین جان باختگان سیل در ایران از دل و دماغ افتاده بودم. هنوز اشباح برادر و خواهرهای مرده ی من و شما که در حادثه سیل جان دادهاند کنارم هستند. هر چه بیشتر به آن وضع فکر میکنم بیشتر در سکوت و تفکر فرو میروم و پرسشهایی به ذهنم میآید. اینکه آیا زندگی عذابی تمام نشدنی است؟ آیا، اینجا همیشه بین زندگی و مرگ گیر کردهایم؟ همیشه در برزخیم؟ از کجا آمدهایم؟ برای چه آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ آیا زندگی، سیر و سفری دائمی است و از گهواره به گور سَیر میکنیم؟ اینها پرسشهای عمیقی است که اگر همه ی ما جوابش را میدانستیم شاید جزو عارفان میشدیم!!
پی نوشت:
(۱) و (۲) بنگرید: رساله صلح پایدار، امانوئل کانت، ترجمه محمد صبوری، قم، نشر به باوران