۳۰ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳
کد خبر: 83177116
T T
۰ نفر

نمي توانم نام هاشمي را انكار كنم

۳۰ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳
کد خبر: 83177116
نمي توانم نام هاشمي را انكار كنم

تهران- ايرنا- فائزه هاشمي مي گويد: زن‌بودن در خيلي جاها برايم امتياز بوده است. درست است كه خانم‌ها محدوديت دارند، ولي همين اقليت زن‌ها وقتي جايي قرار مي‌گيرند، مؤثر هستند. البته موقعيت خانوادگي‌ هم به‌عنوان عاملي قوي كنارم بوده است و قطعا نمي‌توانم منكر نقش پدر شوم. نمي‌توان نام هاشمي را در حمايت‌هايي كه از فعاليت‌هاي من، به‌خصوص در حوزه ورزش مي‌شد، انكار كرد.

سينما در جايگاه يك رسانه جمعي همواره به منزله ابزاري براي نمايش اصل و حواشي دنياي سياست مورد توجه فيلم‌سازان، سياست‌مداران، كارشناسان سياسي و محققان علوم انساني قرار گرفته است. از اين رو فيلم‌هاي سياسي درخشاني در حيطه داستاني و حتي انيميشن در سينماي دنيا ساخته شده است.

در عين حال سينماي مستند جهان هم از حضور فيلم‌ پرتره‌هاي سياست‌مداران بي‌نصيب نمانده و مستند‌هاي بااهميتي از چهره‌هاي سياسي مطرح دنيا در تاريخ سينماي مستند جهان خودنمايي مي‌كند. فيلم‌هايي مثل «آمريكاي هيلاري: تاريخ پنهان حزب دموكرات» محصول 2016 درباره هيلاري كلينتون و «زمانه هاروي ميلك» كه در سال 1984 برنده اسكار بهترين فيلم مستند شد، نمونه‌هايي از اين مستند‌ها هستند. در سينماي مستند خودمان نيز فيلم‌هاي متعددي درباره سياست‌مداران ايراني ساخته شده كه مستند «مثل يك زن» درباره فائزه هاشمي و با كارگرداني مژگان ايلانلو يكي از جذاب‌ترين آنهاست.

مستند بلند زندگي فائزه هاشمي دو سال پس از ساختش با انجام اصلاحيه‌هاي كوتاهي كه توسط سازمان سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعمال شده بود، بالاخره توانست پروانه نمايش دريافت كند و پس از آن در 15 دي‌ماه 97 روند اكران خود را در سينماهاي گروه هنر و تجربه آغاز كرد. اما يك هفته بعد از آن، اكران اين فيلم با اعلام دليل گشوده‌بودن پرونده‌اي قضائي عليه شخصيت فيلم يعني خانم هاشمي، متوقف شد و «مثل يك زن» از پرده سينماها پايين آمد. در آخرين روزهاي تنظيم اين گفت‌وگو جمعي از سينماگران و اهالي رسانه با ارسال نامه‌اي به وزير ارشاد خواستار رفع توقيف اين فيلم كه از مجاري قانوني مجوز اكران گرفته است، شدند و خانم هاشمي و كارگردان فيلم هم جداگانه با رسانه‌هايي در اين زمينه صحبت كردند.

گفت‌وگوي مفصل پيش‌رو به بهانه اكران مستند «مثل يك زن» با فائزه هاشمي صورت گرفت و بهاره رهنما، بازيگر و هنرمند دوست‌داشتني سينما و تئاتر اين گفت ‌وگو را با همان تسلط هميشگي‌اش برايمان انجام داد. شايد از ديد خيلي‌ها، بهاره رهنما بي‌ربط‌ترين گزينه براي گفت ‌وگو با خانم هاشمي بود اما حاصل گفت‌ وگو نشان داد كه نه‌تنها جهان‌هاي ذهني و عيني اين دو نفر از هم دور نيست، بلكه در خيلي از جنبه‌هاي شخصي و حرفه‌اي زندگي‌شان اشتراكاتي نيز با هم دارند. اضافه بر اينكه نسبت خويشاوندي خيلي دوري هم بينشان برقرار است. مصاحبه صميمانه اين دو نفر باعث شده كه رنگ و بويي از جنس يك درددل زنانه بر اين گفت‌وگو حاكم باشد.

** اينكه اصولا به‌عنوان يك زن در شرايط اجتماعي و سياسي كه شما يا خانواده‌تان داريد، در خانه‌تان را روي يك فيلم‌ساز زن و يك مستندساز باز كرديد، نشان‌دهنده ارج‌وقربي است كه شما به فضاي روشنفكري، به خانم‌ها و به هنر مي‌دهيد. اگر يك آدم عادي كه دانش سياسي چنداني ندارد از شما علت دستگيري‌تان را بپرسد، از ديد خودتان چه علتي را مطرح مي‌كنيد؟ چرا شما شش ماه زنداني كشيديد؟
منظورتان از دستگيري، زنداني‌شدنم است؟ چون من سه‌بار دستگير شدم!

**بله. منظورم زندان بود؟
نقدكردن براي رسيدن به عدالت و حق و آزادي و توسعه. ببينيد وقتي شما نقد مي‌كنيد، بالاخره اشخاصي دردشان مي‌آيد. همه آن حركت و فحاشي‌هاي آقاي تاجيك را محكوم كردند و دادستان از ايشان شكايت كرد. همان آقاي تاجيكي كه همه محكوم كردند، يك روز مي‌رود زندان و بعد عفو‌ مي‌خورد و‌ هيچ‌كدام از احكامي هم كه برايش صادر شد اجرا نمي‌شود و قبل از آن، قوه قضائيه را هم تهديد مي‌كند!

**من به‌عنوان كسي كه يكي از تحصيلاتم رشته حقوق بوده، مي‌دانم اگر زني در بازار روز خريد كند و مردي دنبالش راه بيفتد و چنين توهيني كند، پرونده به شكل ديگري مطرح مي‌شود. به‌هرحال خشونت كلامي مسئله است. هرچند شما را كتك نزدند، ولي كلماتي كه گفتند ترسناك بود.
بدتر از كتك‌زدن بود!

**و در همان موقعيت حتي مي‌توانست اتفاقات بدتري بيفتد! ولي چرا شكايت نكرديد؟
اين نوع برخورد، حركتي نهادينه است! يعني اين نيست كه فكر كنيم تصادفا يك آقايي با ما اين‌جوري برخورد كرده! بارها شاهد بوديم لباس‌شخصي‌ها و...، سخنراني‌ها و جلسات ديگران را به‌هم زدند. پس دفعه اول نبود! اما اين‌دفعه اين‌قدر وقيح بود يا مثلا آقاي علي مطهري در راه فرودگاه شيراز به شهر، مورد حمله قرار مي‌گيرد و پيرو شكايت ايشان، عمده محكوميت‌ها شامل رئيس، معاون و انجمن دانشگاهي شده كه آقاي علي مطهري را دعوت كرده بودند و نه ضاربان! خود من تاكنون در چهار مورد شكايت كرده‌ام كه هيچ‌كدام رسيدگي نشده! البته غير از يكي كه اين اواخر رسيدگي شد. بنابراين اعتقادي نداشتم كه به شكايت ما رسيدگي مي‌شود، چون اينها حركت‌هايي است كه با برنامه‌ريزي انجام مي‌شود. خودم هم شكايت از چنين فردي را مناسب نمي‌ديدم. ضمن اينكه آن فيلم اثر عجيب خود را در جامعه گذاشت تا حدي كه بسياري از اصولگرايان نيز آن را محكوم كردند.

**آن فيلم چگونه پخش شد؟
جالب است كه خودشان پخش كردند؛ احتمالا به‌عنوان يك سند افتخار! شگفت اينكه از سوي نهاد‌هاي مربوط به خودشان هم محكوم شدند. آن فيلم عجيب ديده شد. مهم اين است كه بساط چنين تفكراتي كه به خودشان اجازه مي‌دهند با مخالفان و منتقدان چنين كنند، برچيده شود. آن به كجا رسيد كه اين برسد؟ حمله به سفارت عربستان به كجا رسيد؟ اينها حركت‌هاي شخصي نيست.

**هميشه اعتقاد دارم هر نسلي سندي تاريخي براي نسل بعد از خود محسوب مي‌شود و به همين دليل به مستند و مكتوب‌شدن هر چيزي اعتقاد دارم؛ يعني اگر چنين شكايتي ثبت حقوقي مي‌شود - حتي اگر مورد توجه قرار نگيرد - در اسنادي كه شايد 40 سال ديگر مورد توجه حقوق‌دانان جوان قرار گيرد، بي‌ترديد به عنوان يك منبع مورد بررسي قرار خواهد گرفت. حالا دوران زندان چگونه بود؟ آيا دچار ترس شديد يا راحت با آن برخورد كرديد؟
نه. نترسيده بودم! اولا زندان‌رفتنم يك‌دفعه‌اي شد! دقيقا يادم نمي‌آيد، ولي فكر مي‌كنم حدود چندين ماه قبل از زندان اين حكم را داشتم، ولي اجرا نشد. اما شكل دستگيري عجيب بود! يك‌باره آمدند و آخر شب دو خانم بازوهايم را گرفتند و مرا بردند. جالب بود عصرش زنگ زده بودند كه بياييد اينجا كه گفتم امشب ميهمان دارم، اما فردا صبح خواهم آمد و قبول كردند. پرسيدم اگر قرار است زندان بروم وسايلم را با خودم بياورم، گفتند نه. فقط يك گفت‌وگو‌ بود، اما آنها هدف ديگري را دنبال مي‌كردند، چون قرار بود فردا صبحش خودم با پاي خودم بروم و نياز به اين كارها نبود. البته ما به اين چيزها عادت داريم. زندان هم برايم سخت نبود. دوره‌اي عالي بود. تجربه‌اي كه آنجا كسب كردم برايم لذت‌بخش و لازم بود.

**خاطرات آن دوران را نوشته‌ايد؟
بله. تمام خاطرات زندانم‌ را مرتب نوشتم.

**قصد چاپ نداريد؟
فعلا نه. ترجيح مي‌دهم خاطراتم را زماني چاپ كنم كه بدون سانسور و كامل منتشر شود. ضمن اينكه دوست هم ندارم كه خارج از ايران چاپ شود. ترجيح مي‌دهم در كشور خودم اين اتفاق بيفتد.

**جالب است شما و خانواده‌تان برخلاف شخصيت‌هاي سياسي، خيلي راحت در مكان‌هاي عمومي حاضر مي‌شويد.
بله؛ خيلي جاها كه مي‌رويم، ما را مي‌شناسند؛ به‌ويژه پس از فوت بابا كه ديگر تقريبا همه ما را مي‌شناسند.

**در صحنه‌اي از فيلم «مثل يك زن»، به اين اشاره مي‌كنيد كه «خجالت مي‌كشم از اينكه جايي بروم و بگويم فلاني هستم». آيا اين حاصل انتخاب شماست يا اينكه در معرض ديد عموم قرارگرفتن، پيروي از منش آقاي هاشمي است؟
اينها را خيلي نمي‌دانم؛ ورزشكاري در مسابقات شيرجه قهرمان مي‌شود، از او مي‌پرسند چگونه قهرمان شدي؟ او هم در پاسخ مي‌گويد اول بپرسيد -چه كسي من را به سمت اين مسير هل داد؟ به‌نوعي مسير طبيعي زندگي است. فكرشده نبوده كه با تصميم‌گيري درباره‌ آن، برنامه‌ريزي‌ كرده باشيم. حداقل من چنين چيزي را به ياد ندارم؛ ولي احتمالا ناشي از منش بابا و مامان بوده است. سعي كرده‌ام عادي باشم؛ مثلا نتوانستم با خودم كنار بيايم كه هميشه يك يا چند نفر محافظ همراهم باشند؛ حتي آن دوراني كه بابا رئيس‌‌جمهور بود، يا وقتي خودم نماينده مجلس بودم. نماينده‌ها معمولا محافظ دارند؛ ولي من هميشه از آن فرار مي‌كردم.

حتي يادم مي‌‌آيد در سال 88 كه مادر خيلي نگران بود و يك نفر از محافظ‌هاي بابا را با من همراه كرده بودند، هميشه او را قال مي‌گذاشتم. ترجيح مي‌دادم عادي و راحت باشم؛ تا حالا سخت هم نبوده است؛ مثلا در جايي وقتي يكي من را مي‌شناسد، نه‌تنها حس بدي ندارم، بلكه برعكس خوشايند هم هست. صادقانه بگويم چيز ناراحت‌كننده‌اي نبوده است؛ مردم، يا دوستانه حرف زده‌اند يا منتقدانه؛ ولي يادم نمي‌آيد از طرف مردم اهانتي مثل مدل همين سعيد تاجيك و لباس‌شخصي‌‌ها صورت گرفته باشد. در مجموع هميشه سياست درهاي باز را دنبال كرده‌ام و از در معرض ديد عموم قرارگرفتن، نگراني نداشته و ندارم و از اين قضيه تاكنون نه‌تنها ضرر نكرده‌ام، بلكه فوايدش بيشتر بوده است. به شفافيت اعتقاد دارم.

**در فيلم خود را اصلاح‌طلب معرفي كرديد. الان كه به گذشته نگاه مي‌كنيد، به‌عنوان يك زن اصلاح‌طلب و نماينده مجلس، مهم‌ترين كنش و رفتار سياسي شما چه بوده است؟
ببينيد شروعش همين ورزش زنان بود؛ دنبال مشكلات و مسائل آن بودم و به همراه جامعه ورزش، نقش بسياري در پيشرفت ورزش زنان داشتم. تنهايي نبود. فكر مي‌كنم در حوزه زنان نيز توانستم به‌نوعي تأثيرگذار باشم؛ انتشار روزنامه «زن» و نمايندگي مجلس و حزب كارگزاران و خيلي چيزهاي ديگر.

**مثل دوچرخه‌سواري زنان...
بله؛ اما آن برنامه من نبود، كار دشمن بود. قبل از اينكه براي نمايندگي مجلس كانديدا بشوم، شهرداري تهران سميناري با عنوان دوچرخه به‌عنوان وسيله حمل‌ونقل، در پارك چيتگر برگزار كرده بود، از من هم دعوت كردند كه صحبت كنم. آنجا گفتم اگر دوچرخه وسيله حمل‌ونقل است، نمي‌تواند فقط براي مردها باشد، مشكل ديني هم كه ندارد، برنامه‌ريزي كنيد كه بچه‌ها، زن‌ها، مردها با دوچرخه در شهر رفت‌وآمد كنند تا فرهنگ‌سازي بشود. اين خبر پخش شد و انعكاس آن‌چناني هم نداشت. خيلي عادي برخورد شد. دو سال بعد كه براي نمايندگي مجلس كانديدا شدم، انصار حزب‌‌الله يادش افتاد از اين صحبت عليه خودم استفاده كند. در حد خيلي وسيع از سوي آنها تكثير شد.

اين‌گونه عنوان كردند كه خانم هاشمي گفته دوچرخه‌سواري بانوان با چادر، با لباس گشاد و با شلوار بلند امكان‌پذير نيست و منظورش اين بوده كه زنان، بي‌حجاب دوچرخه‌سواري كنند! همين سبب شد هرجا براي تبليغات آن دوره سخنراني مي‌كردم، مراسم پر از دختر و پسرهاي جوان مي‌شد و بلافاصله مي‌پرسيدند دوچرخه‌سواري آزاد مي‌شود؟ يعني آنها عملا فضا را به اين سمت بردند، وگرنه دوچرخه‌‌سواري ممنوع نبود و براي آزادشدن به قانوني نياز نداشت. اين فضا را آنها ايجاد كردند و به يك موضوع مهم تبديل شد.

**وقتي همه ما به گذشته نگاه مي‌كنيم، چيزهايي داريم كه در تنهايي خودمان به آن افتخار كنيم يا به لحاظ انساني اقناع روحي مي‌شويم. شما حستان دراين‌باره چيست؟
از چيزهايي كه خيلي راضي‌ام مي‌كند، منتقدبودن است؛ يعني فكر مي‌كنم اينكه سعي نكردم هم‌رنگ ديگران بشوم و جاهايي كه به نظرم ايراد آمده، گفته‌ام؛ اينكه كجا قرار دارم و در چه خانواده‌اي هستم يا در خانواده نظام هستم، باعث‌ نشود از حقيقت فاصله بگيرم. اين ويژگي را خيلي دوست دارم. سعي مي‌كنم همان‌گونه كه انتقاد مي‌‌كنم، محسنات و خوبي‌ها را نيز بگويم. معمولا با انتقاد‌ها راه‌حل نيز دارم؛ البته اگر گوش شنوايي باشد.

**ديگر عزيزتر از برادر كه نيست؛ ولي شما به برادرتان نيز انتقاد داريد و حرف خودتان را مي‌زنيد؛ يعني اين روحيه از قبل بوده...
من با بابا هم كه صحبت مي‌كردم، سعي مي‌كردم بيشتر انتقاد كنم. دوست دارم ديگران هم از من بيشتر انتقاد كنند.

**به‌هرحال نقد سازنده در مملكت ما خيلي كم است؛ يعني اگر وجود داشته باشد، خيلي مي‌تواند به جامعه كمك كند.
بالاخره همه نياز به اصلاح و تذكر دارند. همه نياز به يادآوري داريم.

**دهه 60 معلم ورزش بوديد. در فيلم سكانسي هست كه سواركاري مي‌كنيد و از شما مي‌‌پرسند كه از اسب نمي‌ترسيد؟ پاسخ داديد چرا اولش مي‌ترسيدم؛ ولي واقعيت اين است كه به‌عنوان سواركار هر بار كه مي‌افتي بايد بتواني همان لحظه سريع بلند شوي. بعد از دخترتان مي‌پرسيد كه يادت مي‌آيد من تا‌به‌حال از اسب افتاده باشم يا نه؟ به نظرم اين منش را شما در زندگي شخصيت‌ خود نيز به كار برده‌ايد. در افت‌و‌خيز‌هاي زندگي اين روحيه ورزشي چقدر به شما كمك كرده است؟
معتقدم كه بخشي از اينها تربيتي است. اعتقاد دارم ورزش يك‌سري ويژگي‌ها را تقويت مي‌كند. يكي از آنها اعتمادبه‌نفس است، دوم اينكه شما تحمل شكست‌خوردن را كسب مي‌كنيد. چون شما در مسابقات زيادي مي‌بازيد و هميشه كه برنده نيستيد! مثلا در‌ واليبال مي‌بازيد قهر نمي‌كنيد. دوباره سعي مي‌كنيد؛ خودتان را تقويت و تيم را احيا كنيد تا براي مسابقات بعدي برنده شويد؛ يعني تحمل شكست را پيدا مي‌كنيد و با هر زمين‌خوردن بيشتر بلند مي‌شويد.

اينها يك‌سري ويژگي‌هاي شخصي هم هست كه با ورزش تقويت مي‌شود يا ممكن است ايجاد بشود. فكر كنم اين ديالوگ در فيلم هم هست كه مادرم مي‌گويد فائزه از بچگي هركاري دلش مي‌خواست مي‌كرد؛ يعني در واقع من از بچگي همين بودم، به چيزي اعتقاد داشتم و بايد كاري را مي‌كردم. مثلا مادرم يك دايي داشت، آق‌دايي محسن، خدا بيامرزتش، دوستش داشتيم. به ديدنش كه مي‌رفتيم نمي‌دانم چرا به من گير مي‌داد كه بايد دست من را ببوسي، به هيچ‌كس ديگر هم نمي‌گفت. بچه هم كه بودم از دست‌بوسي بدم مي‌آمد. اگر بخواهيم درباره پايه‌ها و اثرات اجتماعي و سياسي هم بحث‌ بكنيم كه جاي خودش را دارد. من نمي‌بوسيدم. بعد يك ‌مشت پول از تو جيبش درمي‌آورد مي‌گفت اگر دستم را ببوسي من اينها را به تو مي‌دهم. باز من مي‌گفتم نه. بعد همه بچه‌ها دور آق‌دايي محسن را مي‌گرفتند و مي‌گفتند ما مي‌بوسيم بده به ما. مي‌گفت فقط اگر فائزه ببوسد پول مي‌دهم. چون شماها كه خودتان همين‌جوري عادي و بدون پول هم مي‌بوسيد!

**لابد كاريزمايي را در شما حس مي‌كرده...
(مي‌خندد) نمي‌دانم! شايد هم سرتق‌بودنم را!

**من هم دقيقا همين را گفتم. از روي سكانس دورهمي خانوادگي‌تان برداشتم‌ همين بود!
به‌هرحال يك‌سري مسائل شخصي است. ولي ما به صرف شخصي‌بودن نبايد اكتفا كنيم. بالاخره بايد آنها را تقويت كنيم يا به جامعه بگوييم كه چگونه اينها را تقويت كنند. بالاخره آدم جايي قرار مي‌گيرد كه ممكن است حرفش را چند نفر گوش بدهند. ولي من توصيه‌ام به همه اين است كه برويد ورزش كنيد. ورزش خيلي ويژگي‌ها را به‌ويژه براي خانم‌ها تقويت مي‌كند. زن‌ها هميشه بايد تلاش كنند براي حقوق خودشان و ورزش از آن مواردي است كه اين ويژگي‌ها ‌را به خانم‌ها مي‌دهد كه بتوانند قوي‌تر و باهدف‌تر مبارزه كنند.

**شما در خانواده‌تان شبيه‌ترين فرد به آقاي هاشمي به نظر مي‌رسيد. به‌نوعي انگار شما پسر آقاي هاشمي بوديد! نظرتان در‌اين‌باره چيست؟
جالب است مي‌گويند من مثل يك مرد سياست‌مدار هستم يا فائزه تنها مرد خانواده هاشمي است! البته كه اينها اغراق است! مادرم وقتي اين حرف‌ها را مي‌شنود مي‌گويد معلوم است شما در زمينه حقوق زن‌ها هيچ كاري نكرده‌ايد! اين همه خودتان را كشتيد، وقتي مي‌خواهند از شما تعريف كنند مي‌گويند مثل يك مرد هستيد! البته حرف درستي مي‌زند. يعني هركسي به من اين را مي‌گويد، مي‌گويم توهين نكنيد. حداقل بگوييد شيرزن... .

البته اين ادبيات و فرهنگ مردانه ماست، مثلا واژه خاله‌زنك يا چيزهاي ديگر. در ادبيات ما مرد‌ها را در صفت‌هاي بهتر قرار مي‌دهند. جالب است بدانيد كه بعد از فوت بابا ارث‌ را مساوي تقسيم كردند. پسرها تصميم گرفتند كه اين كار را بكنند. حقوق آنها بود.

پرسيدم «چه شد كه شما ارث را مساوي تقسيم كرديد؟ بابا گفته بود؟» گفتند كه نه. گفتم پس خيلي كار بزرگي كرديد. خيلي هم ممنونم، بعد ياسر به شوخي گفت شما در واقع بزرگواري كرديد. چون همه مي‌گويند كه مرد‌هاي خانواده هاشمي، شما و فاطمه هستند، نه ما! بنابراين شما ارثتان را به ما بخشيديد نه ما به شما. البته شوخي بود، ولي اين كار يك پايه تربيتي دارد.

**شما خودتان هم اعتقاد داريد كه بخشي از اين روحيه و ‌شجاعت طبيعتا در تربيتتان مستتر بوده است؟
كاملا. منظور من هم همين بود.

**چون مي‌دانيد كه خيلي از پدران در رفتارشان همچون ترمز عمل مي‌كنند! ولي من فكر مي‌كنم آقاي هاشمي به گونه‌اي آن روحيه شجاعت را در شما تقويت كردند.
بله دقيقا. به نظرم بخش عمده‌اي از ويژگي‌هاي‌ ما به تربيت خانوادگي‌ برمي‌گردد كه شايد مادرمان نقش مهم‌تري در آن داشته است. چون بابا قبل از انقلاب در مبارزه و زندان و فراري و... بود. البته زمان‌هايي هم كه زندان نبود، زياد با ما بود. حالا بعضي‌ها مي‌گويند كه از آخوند‌ها و روحانيت چنين انتظاري نداريم. من مي‌گويم برعكس است. شما آخوند‌ها را نمي‌شناسيد كه چنين حرفي مي‌زنيد. به نظر من آخوند به دليل مطالعه زيادي كه در دين دارد، دين واقعي را مي‌شناسد و توجهش نسبت به حقوق زنان بهترين است. اگر مي‌بينيد كه يك روحاني اين‌گونه نيست، او آخوند واقعي نيست وگرنه آخوند واقعي بايد همين باشد. مامان هميشه در كنار بابا نقش‌هاي عظيم داشته است.

او يك‌ خانم خانه‌دار بود، ولي وقتي كه بابا زندان بود، مامان بايد بيرون زندان اين و‌ آن را مي‌ديد يا پيام‌هاي بابا را به ديگران مي‌رساند يا مثلا اطلاعات بابا را مي‌گرفت و به جاهاي مختلف مي‌داد. بابا كه در زندان بود دغدغه خانواده زندانيان را هم داشت. بابا يكي از منابع مالي آنها بود. مامان بود كه مي‌رفت به خانواده زنداني‌ها سر مي‌زد، بخشي از كارهاي بابا به‌ويژه قبل از انقلاب به دوش مامان بوده است. بعد از انقلاب هم جور ديگري اين وضعيت ادامه داشت... .

**همين كه با وجود تربيت چند فرزند ساليان سال كنار يك‌ مبارز سياسي ماندند و مشكلات را تحمل كردند، ساده نيست. يادم مي‌آيد در مصاحبه‌اي از شما پرسيده شد كه چرا جين مي‌پوشيد و شما گفتيد «جين راحت است و تميزتر مي‌ماند». اين نگاه برايم جالب بود. اصولا در شروع فيلم يك چيزي هست كه برايم عجيب بود؛ وسواس زيادي روي حجابتان داشتيد، در‌حالي‌كه حجابتان خيلي هم كامل بود. قصد داشتيد حساسيت‌تان روي اين موضوع بيشتر به چشم بيايد؟
به خانم ايلانلو گفتم كه آن پلان را از فيلم دربياورد. منتها گوش نكرد. گفت اينها طبيعي و خوب است.

**حجابتان كامل بود، چرا نگران بوديد؟
نگران حجابم نبودم، احتمالا نگران قيافه‌ام بودم كه روسري خوب قرار گرفته يا نه.

**از چه نظر؟
از نظر زيبايي. احتمالا نگران اين بودم كه روسري‌ام خوب ايستاده است و قيافه‌ام خوب شده يا نه. هميشه به حجاب عادت داشته‌ ‌و چيز جديدي برايم نبود و معمولا بلدم چگونه حجابم را حفظ كنم.

**طبيعتا مقابل ‌دوربين اين موضوع مهم است. نكته مهم و جذاب ديگر اين بود كه به‌عنوان يك زن خواهان امتياز ويژه‌اي نيستيد؛ در‌عين‌حال نمي‌خواهيد امتياز ويژه‌اي را نيز از دست بدهيد.
كاملا؛ چون نمي‌خواهيم حقوق‌مان را از دست بدهيم.

** امتياز يا حقوق؟
امتياز با حقوق فرق مي‌كند؛ امتياز چيزي است كه به شما زيادي مي‌دهند؛ يعني مال شما و حق شما نيست، ولي به دليلي به شما داده مي‌شود. زن‌هاي ما از حقوق‌ خود محروم‌اند؛ يعني من اعتقاد ندارم زن‌ها دنبال امتيازند. آنها چيز زيادي نمي‌خواهند. ما فقط حقوق اوليه و بديهي‌ترين حقوق خود را مي‌خواهيم و بايد برايش تلاش كنيم.

** نمي‌توان اين را كتمان كرد كه فضاي حاكم بر سياست كشور، مردانه است. شما به‌عنوان يك زن سياست‌مدار، يعني زني كه كار سياسي كرده است، چقدر براي دفاع از حقوق و مطالبات زنان تاوان داده‌ايد؟ به نظر شما اگر در اين فضا مرد بوديد، موفق‌تر عمل نمي‌كرديد؟
فكر مي‌كنم زن‌بودن در خيلي جاها برايم امتياز بوده است. درست است كه خانم‌ها محدوديت دارند، ولي همين اقليت زن‌ها وقتي جايي قرار مي‌گيرند، مؤثر هستند. البته موقعيت خانوادگي‌ هم به‌عنوان عاملي قوي كنارم بوده است و قطعا نمي‌توانم منكر نقش پدر شوم. نمي‌توان نام هاشمي را در حمايت‌هايي كه از فعاليت‌هاي من، به‌خصوص در حوزه ورزش مي‌شد، انكار كرد. اينها همه مؤثر بود كه حرف‌هايم را ‌بشنوند. معتقدم همين زن‌بودنم سبب شده بود در موقعيت‌هايي كه قرار مي‌گرفتم، حرفم بهتر شنيده شود. من هيچ‌وقت از زن‌بودنم ناراحت نبودم و نيستم. به اين فكر نكردم كه مثلا اگر مرد بودم، موفق‌تر بودم.

** موفق‌تر در كسب موقعيت‌ها؟
خب معلوم نيست كه آن موفقيت حساب بشود؛ مثلا شايد اگر مرد بودم، مي‌توانستم وزير يا رئيس‌جمهور باشم!

** اصولا شما زن‌بودن در ايران را محدوديت مي‌دانيد يا نه؟
بله؛ در خيلي از موارد حقوق زنان نصف حقوق مردان است و اينكه ‌سقف‌هايي شيشه‌اي وجود دارد كه نمي‌گذارد شما به‌عنوان زن و ‌بر‌اساس شايستگي‌هايتان در يك روند طبيعي رشد كنيد و بالا برويد. من اينها را محدوديت مي‌دانم، ولي معتقدم اگر زن‌ها قوي عمل كنند، از همين زن‌بودن نيز مي‌توانند فرصت‌هاي ويژه‌اي بسازند. به همين دليل، در كنار محدوديت‌ها بايد تلاش مضاعفي صورت بگيرد؛ چون خيلي‌ها در اين مسير يا خسته مي‌شوند يا رها مي‌كنند.

**‌من هم به فرمايش شما اعتقاد دارم، ولي متأسفانه اين محدوديت وجود دارد؛ مثلا در سينما، بازيگران مرد تقريبا سه ‌برابر بازيگران زن دستمزد مي‌گيرند؛ در‌حالي‌كه يك زن بايد از خيلي شرايط خانوادگي‌اش بگذرد براي اينكه بازيگر شود. تازه اين تبعيض در حيطه هنر صورت مي‌گيرد، واي به حال جاهاي ديگر.
اين همه‌جا وجود دارد. الان شما زن‌بودن را در دستمزدها مثال زديد، البته من در دنياي شما نيستم و‌ شايد حرفم غيرمنطقي است. اگر به منِ نوعي نصف حقوق مرد را بدهند، من نبايد بروم و كار كنم. اينكه مي‌گويم قوي بايد عمل كنيد، اينجاست. بالاخره آنها مجبورند از يك زن استفاده بكنند ديگر؛ نمي‌توانند جاي زن، مرد بگذارند كه؛ يعني اگر زن‌ها با هم متحد شوند و ‌براي احقاق حقوقشان پافشاري كنند، كم‌كم درست مي‌شود.

** زني مي‌تواند بگويد من كار نمي‌كنم كه از لحاظ اقتصادي دستش توي جيب خودش باشد يا پشتوانه‌اي داشته باشد؛ اما وقتي اين‌گونه نيست، عملا اتحاد ديگر معنايي پيدا نمي‌كند.
چندان با اين حرفتان موافق نيستم؛ مي‌دانيد چرا؟ يك‌ زمان است كه شما مي‌خواهيد ناز كنيد يا قبول نكنيد و جايگزين مرد برايت مي‌گذارند و مثلا مهم نيست بياييد يا نه؛ اگر شما نروي، مدير ‌شركت مرد ديگري را جايگزين شما مي‌كند؛ اما يك زماني هست كه يك فيلم بازيگر زن نياز دارد و اصلا نمي‌توانند جاي او در فيلم مرد بگذارند.

اگر ما زن‌ها با هم تشكل صنفي و اتحادي داشته باشيم، آن‌وقت مي‌توان نتيجه گرفت. زمان مي‌برد و بايد هزينه داد، ولي ارزش دارد. فعاليت زنان همه‌جاي دنيا اين‌گونه بوده است. اين كاري بود كه در ورزش انجام شد؛ ما در ورزش زنان در دوره‌اي با اتحاد جلو رفتيم و موفق شديم، البته در دوره‌هاي بعد اين اتحاد خدشه‌دار شد و مشكلاتي پديد آمد. متأسفانه آن جايگاه عزتمند زنان نيز ضعيف شد؛ چون منِ زنِ مدير حاضر شدم به هر قيمتي فقط آن جايگاه را حفظ كنم و برايم مهم نبود در آنجا هيچ‌كاره هستم و فقط حضوري فيزيكي دارم؛ اختياراتم را دادم تا بمانم.

** حرفتان را قبول دارم. ولي روحيه ورزشكاران زن با روحيه سينماگران خصوصا سينماگران زن خيلي متفاوت است.
منظورم اين است كه فرصت‌هايي براي همه اقشار و ‌اصناف وجود دارد كه با اتحاد و هم‌فكري و صداي واحد مطلب را ‌آن‌طور كه مي‌خواهند، پيش ببرند. بايد اين فرصت‌ها را كشف كرد و برايش برنامه‌ريزي كرد.

** خب برويم سراغ مجلس شوراي اسلامي. در مجلس ششم رأي نياورديد، به نظر شما مهم‌ترين علتش چه بود؟
در مجلس ششم ليست مشاركت رأي آورد. بر اساس توافقات بين حزب كارگزاران و آنها و بدون نظرم قرار شد نام من در ليست آنها هم باشد. من نپذيرفتم چون مي‌ديدم كه ‌مسائل سياسي جايگزين اخلاق و ‌عدالت و انسانيت و‌ همه اينها شده است. خلاصه اينكه ليست مشاركت رأي آورد و ‌من رأي نياوردم. خيلي‌ها گفتند اگر در ليست مشاركت بودي رأي مي‌آوردي، گفتم خب به چه قيمتي؟ دوران خوبي نبود. خاطرات بدي از عملكرد اينها برايم باقي مانده است. به‌ويژه در ارتباط با بابا.

** پس تاوان استقلالتان را داديد؟
بله. تاوان استقلال، عدالت‌خواهي و پايبندي به اصولم را دادم.

** وقتي رأي نياورديد، هم‌زمان شد با بسته‌شدن روزنامه زن. بعد رفتيد انگليس براي دكترا. گفتيد از آن زمان موبايل هم كنار گذاشتيد، آيا اين يك زنگ استراحت بود؟ چون من وقتي فيلم را مي‌ديدم، احساس مي‌كردم كه در مدل زندگي شخصي خودم خيلي جاها شباهت‌هايي به شما دارم. گفتم اگر مي‌خواهيد مصاحبه انتقادي باشد، شايد بهتراست كسي ديگر جاي من بيايد. چون من با خانم هاشمي همذات‌پنداري مي‌كنم. پايم سه ماه پيش شكست و بدجور جراحي شدم. آنجا بود كه از موبايل خسته شدم. فكر مي‌كنم شما هم در آن زمان آن‌قدر تحت فشارها و اتفاق‌ها بوديد كه احتياج به يك آرامشي داشتيد. شايد موبايل چيزي بود كه اين آرامش را به هم مي‌زد.
نه. اولا كه ما خانوادگي بيش‌فعاليم. (مي‌خندد) يعني اگر قرص‌هايمان را نخوريم! موجودات خطرناكي مي‌شويم. شوخي مي‌كنم. ما كلا پرانرژي هستيم؛ يعني انرژي كه بابا داشت، فكر نمي‌كنم هيچ‌كدام از سياست‌مدار‌هاي حتي جوان ما داشتند. بابا و مامان هم اين‌جوري بودند. يعني يك‌جورهايي خستگي‌ناپذيريم. من انگليس بودم، موبايل داشتم ولي وقتي آمدم ايران آن را كنار گذاشتم. چون وقتي موبايل داري دائم تلفن مي‌زنند. من خيلي حجم مكالماتم بالا بود؛ شماره مي‌افتد و زشت است كه جواب ندهي. نخواهي جواب بدهي هم بعدا بايد با آنها تماس بگيري، موبايل 10 درصد منفعت دارد. همان موقع كه نماينده بودم، موبايل داشتم. واقعا گاهي اوقات دست‌درد مي‌گرفتم. آن‌موقع از اين هندزفري‌ها هم نبود. بعد قبض موبايل زيادي هم برايتان مي‌آيد و هيچ فايده‌اي هم ندارد. بعد با موبايل بايد در اين فضاي مجازي هم باشيم. اعتقاد دارم كه اگر من در فضاي مجازي ‌بودم تا الان اعدام شده بودم. چون بالاخره در محيط قرار مي‌گيريد. احساساتي مي‌شويد و حرفي مي‌زنيد كه بعدا نمي‌توانيد جمعش بكنيد.

** بله آدمي كه آن‌قدر منتقد و پرانرژي است...
بله. آن‌قدر راحت حرف مي‌زند.

**محافظه‌كار نيست!
دوستي داشتيم كه يك اصطلاحي داشت: به خاطر يك ليوان شير، يك‌ گاو را در خانه نگه نمي‌دارند. فكر كردم كه موبايل چنين حالتي دارد. به اندازه يك ليوان شير منفعت دارد ولي بيشتر نه.

**در فيلم گفتيد كه رفتنتان به انگليس و تحصيلتان هم‌زمان شد با شايعاتي كه مربوط به جدايي و‌ طلاق درباره شما شنيده مي‌شد...
نه هم‌زمان نشد، تقويت شد. يعني قبلش هم شايعات بود.

** به‌هر‌حال هر زني كه از صبح تا شب خانه نباشد، اولين اتفاقي كه مي‌افتد، خانواده‌ها فكر مي‌كنند كه پس اين زندگي مشترك چطوري دارد ادامه پيدا مي‌كند...
نه، البته شايعات دليل نمي‌خواهد. معتقدم كه بخشي از اين شايعات را افرادي خاص و با هدف مي‌سازند. اين را ‌درست مي‌كنند كه بعدا به موقع بتوانند براي تخريب يا اهدافي كه دارند، از آن استفاده بكنند؛ شايعات وقتي پخش مي‌شود، مردم كه خبر ندارند، باور مي‌كنند. معتقدم بخشي از شايعاتي كه درباره ما و ديگران به‌وجود آمد، اين‌گونه بود. شايد دليل شايعه طلاق اين باشد كه من و همسرم در كار مستقل هستيم و اصراري نداريم كه همه‌جا باهم باشيم. تك‌و‌توك با هم هستيم. خودمان را خيلي به هم تحميل نمي‌كنيم، شايد اين شايعه طلاق از اين نظر شكل گرفت.

** من البته بشخصه اين را بگويم كه اين تصميم خيلي برايم جذاب‌تر است. من هم جاي شما بودم، همين كار را مي‌كردم. ولي شايد از بيرون‌ كه نگاه مي‌شود، به مادر دو‌تا بچه‌اي كه به‌هرحال همسرش آقاي لاهوتي هم زندگي سختي كنار زني مثل او داشته است...
به نظر نمي‌آمد كه براي او سخت بوده باشد، حداقل ظاهرش نشان نمي‌داد.

** اين خيلي راحت نيست، به‌هرحال هر مردي اگر يك‌ قطره خون ايراني در درونش باشد دوست دارد كه زن را در خانه داشته باشد.
كنترلش كند.

** نه، يعني احساس كند كه همسرش بيش از بيرون، در خانه‌اش فعاليت دارد. فكر مي‌كنم يك فشار رواني روي اطرافيان هم ‌هست، به‌هر‌حال براي همسرتان هم راحت نبوده است. آن سال‌هايي كه براي مجلس انتخاب نشديد و روزنامه‌تان هم بسته شد، هم اين انتخاب را داشتيد كه كاملا زن خانه باشيد، آشپزي كنيد، بچه‌ها را به تفريح و ورزش ببريد. برويد دفتر آقاي لاهوتي دكورش را عوض كنيد و... و هم اين انتخاب را داشتيد كه به انگليس برويد و مدرك دكتراي خود را بگيريد. من به عنوان بهاره رهنما با گزينه دوم خيلي موافق‌ترم. اگر به عقب برگرديد، فكر مي‌كنيد جايي بوده كه براي خانواده كم گذاشته باشيد؟ يعني اگر آن دوره زماني نمي‌رفتيد بچه‌ها و خانواده خوشحال‌تر بودند؟
پسرم، حسن، همراهم بود؛ تنها نرفتم. خانواده را رها نكردم. دخترم هم ازدواج كرده بود، ولي مرتب پيش ما مي‌آمد و مي‌رفت. فقط همسرم مي‌تواند گله‌مند باشد كه او را رها كرديم و رفتيم. او هم در رفت‌و‌آمد بود؛ بنابراين اولا كه من با نيمي از خانواده آنجا بودم. ثانيا درست است كه من خيلي گرفتار بودم، ولي بچه‌هايم همه‌جا با من بودند. اين‌طور نبود كه بچه‌هايم را رها كرده باشم.

** منظور من هم رهاكردن نبود. انتخاب‌هاي متفاوتي بود كه به عنوان همسر و مادر مي‌توانستيد داشته باشيد. مثلا پريا هميشه به من مي‌گويد شايد تو‌ تا به حال قرمه‌سبزي و ‌چلو‌كباب جلوي من نگذاشته‌ باشي اما چيز‌هاي ديگري به من داده‌اي كه آن مادري كه قرمه‌سبزي و ... به بچه‌اش مي‌دهد، آن چيزها را ‌به او نمي‌دهد. من مي‌گويم اين دو نوع زندگي متفاوت است.
من مي‌خواهم بگويم كه هم‌ قرمه‌سبزي را دادم و هم آنها را دادم. تمام كارهايي را كه فهرست كرديد، براي بچه‌هايم انجام داده‌ام؛ گاهي كمتر و گاهي بيشتر.

**پس واقعا شما هايپريد...
بله. واقعا همين‌طور است.

** در فيلم سكانس پياز خردكردنتان را ديدم، آشپزي‌تان هم حرفه‌اي بود...
اين‌طور نبود كه خانواده را رها كرده باشم. مگر مي‌شود خانواده را رها كرد؟ مثلا من به ياد دارم روزنامه زن را داشتم. نماينده هم بودم. ورزش هم ‌مي‌كردم و...

** بالاخره توجه آدم كم مي‌شود.
توجه كم مي‌شود. بله.

** نمي‌شود. مثلا شما با يك‌ خانم خانه‌دار از دوستانتان مقايسه كنيد...
همان موقع كه من كارهاي بيرونم خيلي زياد بود و بچه‌ها كوچك‌تر بودند، همه آخر هفته‌ها دو روز با آنها به سفر مي‌رفتم؛ يعني دائم ما در راه تهران-شمال در حركت بوديم، پنجشنبه مي‌رفتيم، همان شب يا جمعه‌اش برمي‌گشتيم، زمان‌هاي زيادي را با هم‌ مي‌گذرانديم.

**خب بچه‌ها در خانواده‌هايي كه اين‌قدر مورد فشارند، آسيب مي‌بينند...
يك نكته ديگري كه زندگي ما داشت اين بود كه بچه‌ها هم به نظرم لذت مي‌بردند. الان ممكن است بگويند نه، خوب نبود ولي آن موقع مي‌ديدم كه شاد هستند. ما همه كنار هم زندگي مي‌كرديم. يعني مامان يك ساختمان پنج واحدي ساخته بود، ما پنج خواهر و برادر آنجا با هم زندگي مي‌كرديم، وقتي كه من نبودم بچه‌هايم خانه فاطي بودند و فاطي به بچه‌هاي من مي‌رسيد. اگر هم فاطي نبود بچه‌هاي او مي‌آمدند پيش من، يك ‌جمع خانوادگي داشتيم و بچه‌ها تقريبا تنها نمي‌ماندند.

** شما خانواده منسجمي هستيد...
بله.

** اگر شما با آقاي لاهوتي مشكلي مي‌داشتيد، فكر مي‌كنيد جرئت جداشدن را داشتيد؟
بله، چراكه نه؟

** يعني براي شما مهم نبود كه دختر آقاي هاشمي هستيد و در اين موقعيت نبايد طلاق گرفت؟
وقتي سختي‌ها زياد بشود مطمئنا خانواده‌تان هم نمي‌خواهد شما با هر سختي بمانيد و آن زندگي ادامه پيدا بكند.

** البته شما خانواده روشني بوديد و مادرتان هم زن پيشرويي بوده است، اما اصولا وقتي كه آدم صاحب يك موقعيت سياسي و اجتماعي است، نگاه‌ها بر او متمركزند، من به عنوان يك بازيگر شايد مثلا خيلي سال پيش به طلاق فكر كرده بودم. با اينكه من خيلي خيلي آدم نترسي هستم، اما 10 سال اين ترس را حمل كردم تا بالاخره جرئت پيدا كردم اين كار را بكنم و به جامعه اعلام كنم كه من نتوانستم ادامه بدهم.
نمي‌دانم. راجع‌به اين موضوع هيچ‌وقت فكر نكردم. چون مشكلي نداشتيم كه بخواهيم به اين فكر‌ها برسيم، ولي اگر مشكلاتي بود كه نمي‌توانستيم زندگي را ادامه بدهيم. فكر مي‌كنم جدا مي‌شدم.

**تا به حال شده است كه خانمي در‌اين‌باره با شما مشورت كند و شما اين جرئت را به او بدهيد كه از طلاق نترسد؟
بله. فراوان، اصلا هركسي مي‌آمد پيش من و ‌مي‌گفت شوهرم اذيتم مي‌كند، مي‌گفتم خب تقصير خودت است، مثلا مي‌گفت من را كتك مي‌زند... مي‌گفتم خب تو‌ هم بايد او را بزني. او اگر يك بار دست روي تو بلند كرد و تو هم همان‌طور پاسخ دادي، ديگر تكرار نمي‌شود. حالا يك داستان بانمك هم هست. همان اوايل انقلاب يكي از همكارهاي فاطي برايش تعريف مي‌كرد كه شوهرم مرتب من را ‌مي‌زند و فاطي هم همين حرف را به او مي‌زند. چند ماه بعد آن آقا مي‌آيد و مي‌گويد اين خانم تحويل خودت. من طلاقش دادم تا تو باشي به اين ياد ندهي با من چه كار كند. بله. من معمولا خيلي خانم‌ها را تشويق مي‌كنم كه مواظب حقوقشان باشند چون اعتقادم بر اين است كه معمولا مرد‌ها به خودي خود در خانه زورگو نيستند. زن‌ها از ابتدا زندگي را وامي‌دهند، در مقابل هر چيزي كوتاه مي‌آيند. همه چيز را براي همسرشان مي‌خواهند. البته زن‌ها با عشق و ‌علاقه اين كار را مي‌كنند. گاهي مردها ظرفيت اين همه محبت را ندارند و كم‌كم دچار توهم مي‌شوند و بر خانم سلطه پيدا مي‌كنند و رفتارهاي بد شروع مي‌شود.

**به شيوه‌هاي تربيتي افراد هم بستگي دارد...
تربيت هم هست ولي زن‌ها فكر مي‌كنند چون زندگي‌ و مردشان را دوست دارند بايد هر امتيازي را به مرد بدهند. يعني اين‌طور مي‌خواهند عشق و علاقه خود را نشان دهند. بعد از يك مدت آن مرد عادت مي‌كند كه آن‌گونه زندگي كند. بعد ديگر زندگي غيرقابل‌تحمل مي‌شود. شايد هم زن تحمل كند ولي ديگر زندگي خوبي ندارند. در واقع همه حقوق را مي‌دهد و ديگر نمي‌تواند پس بگيرد. به نظرم خانم‌ها و دختر‌هاي جوانمان بايد از اول زندگي‌شان حواسشان باشد كه الكي مرد‌ها را خراب نكنند. امتياز زيادي به آنها ندهند و از حقوق خودشان صرف‌نظر نكنند و فكر مي‌كنم ‌اگر از اول زندگي را ‌درست بسازند تا آخر زندگي درست خواهد ماند.

**دامادتان خيلي از شما حساب مي‌برد؟
فكر نمي‌كنم.

**حق طلاق را گرفتيد براي مونا؟
يادم نيست گرفت يا نگرفت، چون ببينيد ما اين حرف‌ها را ‌مي‌زنيم ولي بچه‌هاي خودمان گوش نمي‌كنند.

** بله بچه‌ها خودشان عاشق مي‌شوند.
عاشق مي‌شوند و زندگي‌شان را مي‌كنند.

**چقدر با حق طلاق در ازدواج ايراني موافقيد؟
الان پنج تا حق هست؛ حق طلاق، حق مسكن، حق حضانت بچه. حق كار و حق خروج از ايران. البته به من هم يكي را دادند؛ يعني هرچه چانه زدم، بقيه حق‌ها را به من نداد.

خب من اين را جور ديگري توضيح بدهم، اولا كه كاملا موافقم؛ به نظر من دختر‌ها بايد هوشيار باشند كه موقع ازدواج تمامي اين حقوق را بگيرند، ولي دلخوري‌اي كه از اين قضيه دارم اين است كه فكر مي‌كند بزرگواري مي‌كند كه اين حقوق را به زن مي‌بخشد؛ در صورتي كه اينها حق‌هايي هست كه از زن گرفته شده و به اين وسيله در طول زمان و با فرهنگ مردانه سلطه‌اي بر زنان پيدا كرده‌‌اند، اگر اين حقوق را ‌مي‌دهند براي ما يك‌‌جور امتياز تلقي مي‌شود. حق تضييع‌شده تلقي نمي‌شود.

** بايد چيزي را ببخشيم تا چيز ديگري را به دست آوريم.
در شرايط فعلي ناچاريم. غير از اين راه ديگري وجود ندارد و معتقدم بايد همه اين حقوق گرفته شود. البته من بيشتر به ‌مشاركت، مشورت و برابري اعتقاد دارم. يعني نظرم اين است كه زن و مرد بايد حقوق برابر داشته باشند. اين برابري از اصول بديهي و ذاتي خلقت است. اگر هم اختلافي وجود دارد و به نتيجه نمي‌رسند، قاضي بايد تصميم بگيرد.

**در فيلم منزل عمه شما نشان داده شد. عمه‌تان چقدر هم دوست‌داشتني بودند. خانمي خيلي خاص با آن سن و سال و حال‌و‌ هواي ويژه‌اي كه داشتند. هنوز در قيد حيات هستند؟
بله، بله.

**صحبت مي‌كردند راجع به املاك خانوادگي قبل از انقلاب و اينكه باغ‌هاي پسته داشتند. من چون بشخصه آشنايي دوري با شما دارم، اين را مي‌دانستم، ولي خيلي از مردم ايران اين را نمي‌دانند و فكر مي‌كنند اگر حالا رفاه يا آسايش مالي يا تمولي وجود دارد، بعد از انقلاب ايجاد شده، انتخاب آن سكانس و ‌انتخاب آن مضمون در فيلم پيشنهاد شما بود يا خانم ايلانلو؟
پيشنهاد خانم ايلانلو‌ بود. اصرار هم داشتند به اين دليل كه مردم بدانند مثلا اگر آقاي هاشمي مالي دارد براي قبل از انقلاب است. جوك ساخته‌‌اند كه از آقاي هاشمي پرسيدند چه شد كه پولدار شدي؟ گفت ما چند باغ داشتيم. انقلاب شد. ايران افتاد تو زمين‌هاي ما. اموال بابا بعد از انقلاب، نسبت به قبل از انقلاب كمتر شد. بعد از انقلاب ديگر وقت رسيدگي به باغ‌ها و توسعه آنها را نداشت.

** در سكانسي از فيلم، در ماشينتان يك موسيقي پاپ روز از يك خواننده زن گوش مي‌داديد. خيلي برايم جالب بود. كلا سليقه موسيقي‌تان برايم جذاب شد، خود من از جواد يساري تا سمفوني پنج بتهوون را گوش مي‌دهم، ولي برايم جالب است بدانم كه در موسيقي چه حا‌ل‌وهوايي داريد؟
به موسيقي علاقه دارم و بيشتر هم كلاسيك گوش مي‌دهم. سنتي را بيشتر ترجيح مي‌دهم. ولي خو‌اننده‌ها برايم فرقي نمي‌كند. گه‌گاهي هم اين موسيقي‌هاي جديد به دلم‌ مي‌نشيند ولي اينكه فكر كنيد در موسيقي پيرو مكتبي هستم يا تفكر خاصي دارم يا حرفه‌اي آن را دنبال مي‌كنم اين‌طور نيست. آن چيزي را كه به دلم بنشيند و خوشم بيايد، گوش مي‌دهم.

**در فيلم سكانسي است كه شلوار سفيد پوشيده‌ايد و در جمع خانم‌هايي هستيد كه آواز مي‌خوانند.
آنجا يك سانسور دارد.

**قبل‌تر از اينكه قرار باشد با شما صحبت كنم، يك‌ مصاحبه از شما ديدم كه اتفاقا همسرم نشانم داد. راجع به اين بود كه برخي بچه‌ها در مدرسه از دين زده مي‌شوند و ‌اين اتفاق خوبي نيست...
در تأييد همين تفكر، چند روز پيش جايي در خيابان گير كردم رفتم به يكي از اين مكان‌هاي عمومي مربوط به شهرداري براي نمازخواندن تا قضا نشود. گفتم قبله كدام طرف است؟ گفت راستش را بخواهي اينجا نماز نمي‌خوانيم، نمازخانه نداشتند و در سالن ورزش نماز خواندم.

** به نظرم آموزش و پرورش نهادي خيلي مهم است. درست است كه نهادي حكومتي است، ولي مي‌تواند استقلال و هويت خودش را كاملا جداگانه حفظ كند. اي كاش در بخش آموزشي واقعا رويكردي شكل بگيرد، فكري شود، تحقيقي شود... .
من فكر مي‌كنم آموزش دينمان بد نيست.

** در كل آموزش مدرسه‌ها را عرض مي‌كنم.
نه، من خيلي با اين قسمت از حرفتان موافق نيستم چون آموزش‌ها به نظر من خوب است. ولي وقتي كه جوان‌ها و بچه‌ها اينها را در عمل نمي‌بينند...

**نحوه آموزش مدارسمان واقعا خوب نيست.
دين را كم آموزش نمي‌دهند.

**دانشگاه چه دليلي براي اخراجتان ارائه داد؟ اين روند اخراجتان چطوري شكل گرفت؟
هيچي، زنگ زدند به واحد پرديس كه 9 سال آنجا هيئت علمي بودم كه ايشان ديگر نبايد بيايد، همين.

**چه كسي تماس گرفت؟
آقاي دكتر هاشمي. رئيس بسيج اساتيد دانشگاه آزاد استان تهران. گفتم نامه‌اي، چيزي، همين‌جوري تلفني مگر مي‌شود؟ گفتند ايشان نيايد، ما يك ماه ديگر نامه‌اش را‌ مي‌دهيم، البته من به واحد هم گفتم كه اگر به من نامه ندهيد من مي‌آيم. مگر مي‌شود بدون ابلاغ كتبي نيايم؟با اصرار من واحد يك نامه داد كه آن هم با سه دروغ همراه بود. دلايلي كه براي اخراج آورده بودند واقعيت نداشت و در مورد من صادق نبود. ضمن اينكه كميته انضباطي و‌ روند قانوني براي اخراج هم طي نشد.

نگفتند اخراج، گفتند قطع همكاري. بعد از اينكه خبر اخراجم را رسانه‌اي كردم، رئيس دبيرخانه استان تهران دانشگاه آزاد نامه‌اي را رسانه‌اي كرد با اين مضمون كه مثلا در روند جذب من به‌عنوان هيئت علمي تخلف شده كه كاملا دروغ بود. در طي نامه‌اي به تك‌تك مواردي كه آنها اعلام كردند مستند پاسخ دادم. سياسي است ديگر، هاشمي‌زدايي از دانشگاه آزاد، هم‌زمان با من فاطمه را‌ هم اخراج كردند. مديران زمان بابا را نيز بركنار كردند و با تفكرات بابا در دانشگاه نيز مقابله مي‌شود. اخباري كه از واحد‌ها داريم نشانگر غلبه اين مسير است. تصادف اتوبوس و آن حادثه وحشتناك نيز نشان‌دهنده اين است كه همه‌چيز به امان خدا رها شده و يك‌سري از مديران بدون صلاحيت لازم جايگزين شده‌اند.

**تو را به‌خدا ديگر اين را پيگيري كنيد، اين شكايت‌ها مي‌ماند. ثبت مي‌شود.
موافقم.

**من به چيزي كه روي كاغذ نوشته مي‌شود اعتقاد دارم و ‌فكر مي‌كنم كه اين‌گونه ماندگار مي‌شود.‌ در زمينه ساخت مستند از زندگي‌تان قطعا پيشنهاد‌هاي ديگري هم در سال‌هاي قبل داشته‌ايد. به‌هرحال زني هستيد كه به گواه مطبوعات و ‌محققان اجتماعي فكر مي‌كنم جزء دو، سه چهره خبرساز خانم‌ها در عرصه سياست و‌ حقوق اجتماعي در ايران بوديد. چه شد كه پيشنهاد خانم ايلانلو مبني‌بر ساخت اين مستند را پذيرفتيد؟
ببينيد من سياستم، سياست درهاي باز است. اعتقاد به شفافيت دارم و معمولا چيزي مخفي ندارم. زياد بودند اشخاصي كه مي‌خواستند كتاب بنويسند و مستند بسازند، من همه پيشنهادات را ‌قبول مي‌كردم. خودشان نيامدند. خانم ايلانلو تنها خانم پاي كار بود. ‌خانم‌ ايلانلو آمدند و زمان گذاشتند و هزينه كردند و من هم همراه ايشان شدم و اين فيلم شكل گرفت.

**فكر مي‌كنم مقداري جرئت هم لازم است. شايد ساختن فيلمي از زندگي شما جرئتي همه‌جانبه مي‌خواهد. جالب است كه يك خانم اين كار را كرده.
شايد. به‌هرحال ايشان اين ريسك را كرد و الان هم براي پخشش مشكل پيدا كرده است؛ يعني در اين قضيه خيلي اذيت شد تا بالاخره توانست مجوز بگيرد و حالا هم كه به صورت غيرقانوني اين مجوز را لغو كرده‌اند.

**برايم عجيب بود كه هيچ صحنه‌اي از مراسم تشييع پدر در فيلم نبود و اصلا درباره فوت پدر چيزي گفته نشد، اينكه اشاره‌اي به اين موضوع نشده بود انتخاب خودتان بود يا فيلم‌ساز؟
تا جايي كه يادم هست كار فيلم خيلي قبل‌تر از فوت بابا تمام شده بود و خانم ايلانلو هم در اين زمينه پيشنهاد جديدي ندادند.

**چقدر بعد از فوت آقاي هاشمي احساس تنهايي مي‌كنيد؟ اين احساس فقدانشان بر شما چه تأثيري داشته؟ چه درسي داشته؟ آقاي هاشمي يك پدر عادي نبودند. در نبود ايشان چه حالي داريد؟
به طور طبيعي فردي كه فوت مي‌كند، به مرور زمان و كم‌‌كم حس‌هاي ناراحت‌كننده كم‌رنگ‌تر مي‌شوند. براي من هم همين‌گونه است. هرچه خاطرات بابا را به ياد مي‌آورم يا بيان مي‌كنم، با ياد او شاد مي‌شوم.

** ياد صحبتتان با عمه‌تان افتادم كه مي‌گوييد هيچ‌كس با ازدست‌دادن هيچ‌كس نمي‌ميرد. همان لحظه با خودم گفتم دنيا اين‌جوري است. شايد خانم هاشمي در آن لحظه تصور نمي‌كردند كه با فاصله كمي پدرشان را ‌از دست بدهند.
خلقت طوري است كه شما كم‌كم عادت مي‌كنيد و به هر حال خودتان را‌ با آن تنظيم مي‌كنيد، خب طبيعي است كه خيلي بد بود. راستش را ‌بخواهيد بيشتر از جنبه‌هاي شخصي‌اش كه جاي خودش را دارد، جنبه‌هاي سياسي و اجتماعي نبودن باباست كه اثراتش را مي‌بينم، آن هم‌ نه به خاطر خودم چون چيزي كه ما بعد از فوت بابا به دست آورديم، محبت فوق‌العاده مردم است كه اميدواريم لايق آن باشيم، بعد از فوت بابا هرجا مي‌رويم مردم مي‌شناسند و محبت و احترام مي‌كنند. فكر مي‌كنم اين محبت مردم عمدتا به دليل مظلوميت باباست كه شايد بعد از فوتش بيشتر به آن توجه كردند و شايد عكس‌العمل به اين مظلوميت بابا است.

** به روزنامه زن و داستان بهار مطبوعات بپردازيم. شما با آقاي نبوي و ‌آقاي بهنود كار كرديد. خاطره خاصي از آن دوران داريد؟ در روند بسته‌شدن روزنامه آيا به نظر خودتان اشتباهي متوجه شما هست يا چيزي هست كه احساس كنيد اگر اين كار را مي‌كردم شايد اين اتفاق نمي‌افتاد؟
در مجموع شرايطي كه در زمان‌هاي مختلف داشتم و‌ كارهايي كه كردم را خيلي دوست دارم؛ هروقت به گذشته برمي‌گردم به آن افتخار مي‌كنم. به آن اعتقاد دارم و از خودم راضي‌ام. حتما اشتباهاتي هم داشته‌ام.‌ در مورد روزنامه زن، بعضي‌ها مي‌گويند كه اگر پيام فرح ديبا را نمي‌گذاشتي بسته نمي‌شد. يا ارزش اين كار را داشت؟ و اما پاسخ من اين بود كه اولا روزنامه بايد خبري باشد و بايد همه اخبار را پوشش دهد. ضمن اينكه اگر آن پيام هم نبود، باز بسته مي‌شد. چرا؟ چون شنيده بودم كه گفته‌‌اند اگر ما روزنامه فائزه را ببنديم، ديگران حساب كار خودشان را مي‌كنند. نه اينكه من كسي باشم، بلكه به دليل جايگاه بابا.

به نظرم اگر چاپ اين پيام هم نبود، به بهانه ديگري توقيف مي‌شد. همان موقع هفته‌نامه يالثارات يك ستون از اين پيام را كار كرده بود و يك هفته‌نامه ديگر هم كه مال خانم بيات بود، دو صفحه كامل مصاحبه و حرف‌هاي ايشان را چاپ كرده بود، آنها بسته نشدند. در حالي كه يك خط خبر در روزنامه زن منجر به توقيف آن شد. يكي از ديگر دلايل بسته‌شدن هم كاريكاتوري درباره نابرابري ديه زن و مرد بود كه در حال حاضر بيمه ديه تصادفات براي زن و مرد را مساوي پرداخت مي‌كند.

بالاخره روزنامه زن را با هدف متفاوت‌بودن و مؤثربودن راه انداخته بودم. روزنامه نيز نشانه موفقيت آن در تأثيرگذاري بود. البته شايد اگر اين‌قدر تند و تيز نبودم، روزنامه زن بسته نمي‌شد، در مجلس ششم در ليست مشاركت رأي مي‌آوردم، به زندان نمي‌رفتم، از دانشگاه اخراج نمي‌شدم، فدراسيون اسلامي ورزش زنان را نمي‌بستند و خيلي چيزهاي ديگر را از دست نمي‌دادم. آيا آن وقت فائزه الان بودم؟ بالاخره هر كسي روش و شخصيتي دارد، گاهي تغيير اينها هويت و ماهيت ما را نيز تغيير مي‌دهد.

**سال 57 ازدواج كرديد. اگر يك بار ديگر به دنيا بياييد باز هم در 16سالگي ازدواج مي‌كنيد؟
16سالگي عقد كردم و در 21سالگي زندگي مشترك را شروع كرديم و البته در 21سالگي هم اولين فرزندم مونا به دنيا آمد. از اين قضيه پشيمان نيستم. چون اين ازدواج محدوديتي برايم ايجاد نكرد.

** نه منظورم شخص نيست. منظورم ازدواج در سن پايين است.
بله. شايد.

** همه تحصيلاتتان در زندگي مشترك بود؟
بله. از كلاس چهارم دبيرستان به بعد.

**حقوق خوانديد و...؟
من دو تا ليسانس دارم؛ يكي مديريت و يكي علوم سياسي. دو فوق ليسانس دارم؛ يكي حقوق بشر و يكي حقوق بين‌الملل. دكترا هم روابط بين‌الملل.

** همسر و ‌دخترتان زياد در فيلم ‌مشاركت نداشتند؛ اين هم برايم جذاب بود كه بدانم انتخاب خودتان بوده يا فيلم‌ساز يا؟
انتخاب خودشان بود.

** چون همسرتان هم آدم شلوغي است و كار خودشان را دارند.
نه آدم شلوغي نيست. اتفاقا خيلي آدم آرامي است.

**منظورم مشغله كاري است.
مشغله كاري‌اش هم خيلي زياد نيست و برخلاف من آدم آرامي است.

**فيلم‌ساز موردعلاقه‌تان كيست؟ و اينكه تئاتر مي‌رويد؟
من حرفه‌اي فيلم تماشا نمي‌كنم و پيش مي‌آيد كه بعضي اوقات مي‌رويم سينما. جمع دوستانه‌اي داريم كه برنامه‌ريزي مي‌كنند كه با هم به سينما برويم. قبلا خيلي از فيلم‌هاي جشنواره فجر را مي‌رفتم. ولي سال‌هاست كه ديگر نمي‌روم، فيلم‌هاي آقاي پناهي، آقاي كيارستمي، آقاي فرهادي، آقاي كمال تبريزي، خانم بني‌اعتماد و ميلاني و تعدادي ديگر از كارگردان‌ها را هم دوست دارم. فيلم‌هاي با موضوع زنان معمولا برايم جذاب‌تر است. فيلم‌هاي آقاي پرستويي و بعضي از كارهاي شما را هم خيلي دوست دارم.

**خواهش مي‌كنم.
مثلا فيلم نان، عشق و موتور هزار.

** بله. كار سختي بود چون من چادر داشتم. قرار است قسمت دوم آن فيلم هم ساخته شود.
فيلم‌هاي ايراني اكثرا خوب شروع مي‌شوند ولي معمولا نزديك به پايان جور ديگري مي‌شود.

**سال‌هاست معضل سينماي ما طبق تحقيق مؤسسه فارابي معضل فيلم‌نامه است. نظرتان راجع به آقاي ده‌نمكي چيست؟
خب من هيچ‌وقت نتوانستم ايشان را به‌عنوان يك كارگردان بفهمم. فيلم «اخراجي‌ها»ي او را ديدم. به نظرم بيشتر كپي بود. يعني چيزي كه ديدم، كپي بدي از «مارمولك» و «ليلي با من است»، بود. درواقع هر چه فيلم خوب ديده بودم، به صورت غيرحرفه‌اي در فيلم اخراجي‌ها كپي شده بود. واقعا تعجب كردم آن همه فروش براي چه بود؟

**تا اخراجي‌هاي 3 را هم ساختند.
من يك فيلم بيشتر از ايشان نديدم و اصلا به دلم ننشست. تعجب كردم از بازيگرهاي برجسته كه چرا با ايشان كار كردند. به‌هيچ‌وجه نمي‌توانم ارتباط فكري و ذهني با او برقرار كنم.

**چون شما را‌ خيلي مورد انتقاد قرار دادند و خيلي برايم عجيب بود، فكر كردم شايد يك خصومت شخصي وجود دارد.
اگر خصومت شخصي بود كه براي تماشاي فيلم‌شان نمي‌رفتم. فكر كردم شايد اصلاح شده و از كارهاي انحصارگرايانه‌اش دست برداشته است، ولي ديدم نه. قضاوت نادرستي بود. ايشان جزو انصار حزب‌الله بودند و ‌مرتب ما را مورد لطف قرار مي‌دادند.

**شما در فيلم مستند زندگي‌تان از تغيير دفاع مي‌كنيد.
بله همين است ديگر. آدم‌هايي با اين تفكرات داشتيم كه الان متفاوت شده‌اند و به نظر من خيلي باارزش است.

**سؤال آخرم هم راجع به پوشش خانم‌ها در ايران است. ‌نظر شخصي شما در اين‌باره چيست؟
الان مي‌ترسم‌ حرفش را بزنم برعكس شود. چون هر چيزي مي‌گويم برعكسش مي‌كنند.
علي‌رغم اينكه خودم چادر سر مي‌كنم و به حجاب اعتقاد دارم، چادر را يك نوع حجاب مي‌دانم و نه حجاب برتر. با توجه به جايي كه هستم و كاري كه انجام مي‌دهم، بعضي جاها چادر سر نمي‌كنم و با مانتو و روسري هستم. مثلا سواركاري، تدريس، در كلاس يا كوهنوردي. جايي كه فكر مي‌كنم چادر مانع است، برمي‌دارم.

**در سكانس‌هايي از فيلم در دانشگاه و هنگام تدريس با مانتو و روسري هستيد، ولي در منزل خودتان چادر سرتان بود...
فيلم‌بردار‌ها مرد بودند.

**شوهر من هم حرف شما را ‌زد.
خب فيلم هم قرار است پخش شود.

**اين را هم شوهرم گفت در مقام يك‌ آدم مذهبي.
توي فيلم نمي‌توانيم بي‌حجاب باشيم، حتي اگر در خانه خودمان و در حريم خصوصي باشد.

**منظورم اين نبود.
آهان. منظورتان مانتو و روسري است؟

**مثلا بعضي از جاهاي فيلم با روسري هستيد. در دانشگاه يا كوه.
من سؤالتان را بد متوجه شدم. در‌ خانه با چادر بودم. اوايل فيلمبرداري فكر مي‌كردم حتما بايد در همه فيلم با چادر باشم. ولي كم‌كم اين فكر تغيير كرد و از اصرار خودم بر اين موضوع تعجب كردم يا شايد با دوربين كم‌كم خو گرفتم.

**من فكر كردم بيشتر سنّت است.
بله، دقيقا همين‌طور است. اوايل فيلم‌برداري خيلي تعصب داشتم كه چادر را حفظ كنم، ولي كم‌كم كه جلو‌ رفتيم ديگر به حفظ آن خيلي تعصب نداشتم.

**اين طبيعي است بالاخره به دوربين عادت نداشتيد.
شايد. البته به خاطر مصاحبه‌ها با دوربين بيگانه نبودم. ولي هيچ‌وقت حضور دوربين با اين حجم نبود.

**اعتقاد دارم كه چه انقلاب ايران، چه جنبش‌هاي سياسي- فرهنگي در كشور ما و خاور‌ميانه با زن‌ها شروع شده است، يعني زن‌ها خيلي تأثيرگذار بوده‌اند.
اين باز نشان مي‌دهد كه اگر دخترهاي ما حقوقشان را ‌طلب كنند، مي‌توانند به نتيجه برسند. دير و‌ زود دارد ولي سوخت‌و‌سوز ندارد. البته بايد برايش هزينه بدهيم. خب حالا حسن اين حركت اين است كه وقتي جمعيت بيشتري مطالبه‌گري كنند، هزينه‌ها سرشكن مي‌شود ولي اگر جمع خاصي بخواهد مطالبه‌گري را نمايندگي كند، هزينه‌ها براي افراد خاصي بالا مي‌رود و سخت مي‌شود و‌ آن جريان به شكست مي‌انجامد؛ درواقع هرچقدر بيشتر دختر‌هاي ما بيايند در جامعه و ‌دنبال حقوقشان باشند، با هزينه كمتر بهترين نتيجه را ‌مي‌گيرند، به‌خصوص اين فضاي مجازي كه ابزار خوبي شده براي اينكه هر شهروند درواقع يك رسانه باشد و اين مطالبات و حرف‌ها را انعكاس مي‌دهد و خب بيشتر به گوش مردم مي‌رسد و ‌برخورد‌ها با آن كمتر مي‌شود.

**به‌عنوان يك فعال حقوق زنان نمي‌خواهيد ‌ تجديدنظري درباره حضورتان در فضاي مجازي داشته باشيد؟
نه اصلا، خطرناك است، حالا خطرناكي‌اش را ‌به شوخي مي‌گويم، ولي وقت‌گير است. خيلي وقت آدم در فضاي مجازي تلف مي‌شود.

**خانم هاشمي رانندگي‌تان هم خيلي قانونمند نبود.
بله، قبول دارم.

**به روحيه خودتان برمي‌گردد؟
حتما به ويژگي‌هاي شخصي‌ام برمي‌گردد.

**مثلا اعتراضات كه آن‌قدر برايتان مهم نيست و راحت از كنارش رد مي‌شويد.
كدام اعتراض‌ها؟

**كلا اعتراض آدم‌ها و حرف‌ها و كارهايشان در يك شكل ديگري مثل همين جاده مي‌ماند كه داريد مي‌رويد و‌ به مشكلات توجه نمي‌كنيد، مي‌پريد و مي‌گذريد.
آفرين چه تشبيه خوبي! من تا حالا به اين فكر نكرده بودم.

**مي‌گويند رانندگي آدم‌ها خيلي به شخصيت‌شان برمي‌گردد.
البته همه رفتار‌هاي آدم‌ها به شخصيت‌شان برمي‌گردد.

** روان‌كاو‌ها خيلي در رانندگي تحقيق مي‌كنند.
چه جالب، اين را نمي‌دانستم.

**چهارشنبه هميشه برايم روز خوبي بوده. امروز هم كلي چيز ياد گرفتم.
من بيشتر.

منبع: روزنامه شرق؛ 1397.10.30
گروه اطلاع رساني**9370**2002
۰ نفر

سرخط اخبار پژوهش