۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۶:۴۲
کد خبر: 83062624
T T
۰ نفر

شغيعي كدكني شاعري از كوچه‌باغ‌هاي نيشابور...

۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۶:۴۲
کد خبر: 83062624
شغيعي كدكني شاعري از كوچه‌باغ‌هاي نيشابور...

تهران- ايرنا- شفيعي كدكني از كوچه‌ باغ‌هاي نيشابور مي‌آيد، از كوچه‌هايي كه عطار و خيام در آن قدم زده‌اند، به مناسبت نوزدهم مهرماه، تولد دكتر محمدرضا شفيعي كدكني، صفحاتي از شعر زندگي اين استاد ارزشمند زبان و ادبيات فارسي را ورق زديم.

دكتر محمدرضا شفيعي كدكني نوزدهم مهر سال 1318، در كدكن از روستاهاي قديمي بين نيشابور و تربت حيدريه به دنيا آمد، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشكده ادبيات دانشگاه مشهد شد و به تحصيل پرداخت و ليسانس خود را در رشته زبان و ادبيات فارسي دريافت كرد.
شفيعي همزمان با تحصيلات متوسطه و دانشگاهي در حوزه علميه مشهد به تحصيل علوم ادبي و عربي پرداخت و در زمان تحصيل از اعضاي موثر و فعال انجمن‌هاي ادبي به شمار مي‌رفت. از آغاز نوجواني آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار «م. سرشك» به چاپ مي‌رسيد.
در سال‌هاي بعد از 1332 با همكاري دوستان شاعر و اهل ادب انجمن ادبي تشكيل داد كه بيشتر طرفداران شعر نو و ادبيات داستاني و ترجمه ادبيات فرنگي بودند كه دكتر علي شريعتي نيز از جمله اعضاي آن انجمن بود.
شفيعي پس از عزيمت به تهران در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران دوره فوق ليسانس و پس از آن دوره دكتراي زبان و ادبيات عرب را گذراند. او مدتي در بنياد فرهنگ ايران و كتابخانه مجلس سنا، سپس به عنوان استاد دانشكده ادبيات تهران در رشته سبك‌شناسي و نقد ادبي به كار مشغول شد. دكتر شفيعي كدكني مدتي را نيز بنا به دعوت دانشگاه‌هاي آكسفورد انگلستان و پرينستون آمريكا و ژاپن، به تدريس و تحقيق اشتغال داشت.

**«مجموعه زمزمه‌ها»؛ آغازي با ادبيات تغزلي
شعر شفيعي با آن كه در سال‌هاي نخستين زندگي ادبي جان مي‌گيرد، خام دستانه نيست، او نه تنها ادبيات را به خوبي مي شناسد كه شاعرانگي را نيز درون خود يافته، گام‌هاي نخست شاعري م.سرشك با قدرت برداشته مي‌شود و در ادامه اولين اثري كه از شفيعي منتشر مي‌شود، «مجموعه زمزمه‌ها» است كه در سال 1344 منتشر شده است، اين مجموعه با زبان عروضي و نزديكي به شعر كهن پارسي، متاثر از شاعراني چون سعدي شيرازي، بيدل دهلوي، مجموعه‌اي از ادبيات تغزلي است.
در اينجا كس نمي فهمد زبانِ صحبتِ ما را
مگر آيينه دريابد حديثِ حيرتِ ما را
سزد گر اشكِ لرزان و نگاهِ آرزو گويند
به جانان با زبانِ بي زباني حالتِ ما را
نهاني با خيالت بزمِ ما آيينه بندان بود
به هم زد دودِ آهِ دل صفاي خلوتِ ما را
بهاران خود نمي آيد به سوي ما مگر روزي
خزان گلچين كند اين باغ هاي حسرتِ ما را
نمي سازند با اين تنگناي عالمِ هستي
بلند است آشيان، مرغانِ اوج همت ما را
سري بر زانوي غم داشتم در كنجِ تنهايي
كمينگاه جنون كردي مقام عُزلتِ ما را
اين غزل با نام «كمينگاه جنون» از مجموعه زمزمه‌ها به خوبي نشان مي‌دهد كه زبان شعري شفيعي كدكني از سبك هندي وام‌دار بوده است و با استفاده واژه‌ها و عبارت‌هايي چون حديث حيرت، باغ‌هاي حسرت، مرغان اوج همت و نيز مقام عزلت، فضايي عارفانه را به شعرش راه دهد.
شفيعي مي‌گويد: آشنايي حقيقي من با شعر نيمايي از زماني آغاز شد كه با دكتر علي شريعتي در انجمن پيكار دانشكده ادبيات نشست و برخاست داشته‌ام.

**«شب‌خواني»؛ آغاز شعر نو و بي قافيه
كتاب بعدي شفيعي كدكني «شب‌خواني» است كه آغاز شعر نو و بي قافيه براي اوست اما زبان كدكني پيوند خود را با ادبيات كهن با جديت حفظ مي‌كند. اين اثر، عبور شفيعي از مرزهاي تازه است و حتي نشانه‌هاي زبان آركائيك را با خود دارد، مي‌توان گفت شعر نوي شفيعي كدكني در اين اثر به مهدي اخوان ثالث نزديك مي‌شود.
كاروان رهروان باختر ديري ست
كرده شبگير و گذشته از كنار من
رفته تا شهر هزاران آرزوي دور
شهر آذين بسته از رنگين كمانهاي بهار
فكر انسان ها
شهر افسونگر كبوترهاي پيغام بشر
زي كشور خورشيد
شهر زرين غرفه هاي نور
وينك اينجا مانده من خاموش و سرگردان
در اين شعر كه از بخشي از شعر بلند «شب‌گير كاروان» است مي توان تمايل به باستان‌گرايي را ديد، البته در شعر «هفتخواني ديگر» به سهولت زبان مشترك كدكني و اخوان گشوده مي‌شود اما اين شعر با نشانه‌هاي شرقي‌اش، بيشتر به شفيعي كدكني نزديك است و خاص خود اوست.

**«از زبان برگ»؛ رسيدن به شعر سپيد
«از زبان برگ» كتاب سوم از مجموعه شعرهاي «م. سرشك» است، در اين كتاب او به شعر سپيد مي‎رسد و غزل و قافيه را فراموش مي‌كند، نخسين شعرهاي سپيد او از چنان پيوستگي و قدرت بياني برخوردارند كه آگاهي سراينده را به روشني نشان مي‌دهند.
گيرم،
بيرون ازين حصار كسي نيست
گيرم در آن كرانه نگويند
كاين موج روشنايي مشرق
- بر نخل هاي تشنه ي صحرا، يمن، عدن...
يا آب هاي ِ ساحلي ِ نيل -
از بخشش ِ كدام سپيده ست
اما ،
من از نگاه آينه
- هر چند تيره ، تار -
شرمنده ام كه : آه
در سكوت اي درخت تناور،
اي آيت خجسته ي در خويش زيستن،
باليدن و شكفتن،
در خويش بارور شدن از خويش،
در خاك خويش ريشه دواندن
ما را
حتي امان گريه ندادند.
با اين شعر كه به گفته خود شاعر براي دكتر مصدق سروده شده، شفيعي كدكني كاملا از شعر كهن و حتي تصاوير شعر كهن فاصله مي‌گيرد. او وارد اندوه اجتماعي مي‌شود و غمي را با خود مي‌آورد كه فرزند سال‌هاي مبارزه با حاكميت خفقان است.

** «در كوچه باغهاي نشابور»؛ بازگشت به شعر نيمايي
انتشار مجموعه «در كوچه باغهاي نشابور» در سال 1350، در اوج فعاليت‌هاي اجتماعي كدكني است، او در شعرهاي آن كتاب بياني اعتراضي اما غم‌بار دارد.
بشكن طلسم سكون را
به آواز گه گاه
تا باز آن نغمه‌ي عاشقانه
اين پهنه را پر كند جاودانه
خاموشي ومرگ ايينه ي يك سرودند
نشنيدي اين راز را از لب مرغ مرده
كه در قفس جان سپرده
بودن
يعني هميشه سرودن
بودن : سرودن، سرودن
زنگ سكون را زدودن
بخشي از شعر بلند «آيا تو را پاسخي هست؟»، در اين شعر كه نيمايي است، باز هم قافيه ديده مي‎شود و تصاوير ساخته شاعر، به ادبيات كهن نزديك است. بيان اندوه مهم‌ترين تفاوت ميان كتاب نخست او و اين اثر تازه است كه در زمزمه ها عشق، پيام قالب است و در مجموعه در كوچه باغ هاي نيشابور، غم بر بنيان شعري او نشسته است. گويا در فاصله انتشار اين دو اثر، زمزمه‌هاي خوش‌باشي خيامي، جاي خود را به اندوه عارفانه عطار داده باشد.
سه اثر بعدي شفيعي در سال 1356 منتشر شدند، بوي جوي موليان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران كه غزل مشهور در مايه شور و شكستن، (دل من گرفت از شب، در اين حصار بشكن) در كتاب از بودن و سرودن، فرزند همين سال است. اين سه اثر مجموعه‌اي از اميد، اعتراض، سوگواري و آغاز راهي تازه است كه با توجه به سال چاپ آثار و محيط اجتماعي آن روزگار ايران به سادگي مي‌توان، دليل اين همه شوريدگي را دانست.
هزاره دوم آهوي كوهي، آخرين كتاب شعري است كه از شفيعي كدكني منتشر شده و شامل پنج دفتر به نام‌هاي مرثيه هاي سرو كاشمر، خطي ز دلتنگي، غزل براي گل آفتابكردان، ستاره دنباله دار و در ستايش كبوترها است. اين مجموعه كه در سال 1367 به چاپ رسيد، روزگار عاشقانه زمزمه ها را به شعر شفيعي برمي گرداند و در كنار آن اميد، مهم‌ترين آوازي است كه از اين كتاب برمي‌خيزد.
اي مهربان‌تر از برگ در بوسه هاي باران
بيداري ستاره در چشم جويباران
آيينه نگاهت پيوند صبح و سـاحل
لبخـند گاهگاهت صبح سـتاره باران
بآزا كه در هــوايت خاموشي جنونم
فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران
اي جويـبار جاري ، زين سايه برگ مگريز
كاين گونه فرصت از كف، دادند بي شماران
گفتي: «به روزگاري مهري نشسته» گفتم
بيرون نميتوان كرد «حتي» به روزگاران
بيگانگي ز حد رفت اي‌ آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان ، سرخيل شرمساران
بيش از من و تو بسيار، بسيار نقش بستند
ديوار زندگي را ، زين گونه يادگاران
وين نغمـه محبت ، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقي است آواز باد و باران
شفيعي دفتر شعرش را با شاعرانه‌هايي از عشق و شور، مي بندد و به سوي تصحيح و ترجمه و پژوهش مي‌رود، اين آخرين مجموعه از اشعار او يعني هزاره دوم آهوي كوهي، براي بسياران آهنگسازان وخوانندگان دست‌مايه ساختن آوازها و تصنيف هاي گوناگون شده و اينجاست كه كتاب موسيقي شعر دكتر شفيعي كدكني خود را در شعر او نشان او باشكوه هرچه تمام نشان مي‌دهد.
فراهنگ** م.ز.** 9053

سرخط اخبار فرهنگ