در همين حياط زمين ميخورند، دويدن و بازيكردن ياد ميگيرند، در همين حياط زير باران ميچرخند و از پشت ميلههاي بلندش بيرون را تماشا ميكنند. ساعت نزديك دو بعدازظهر است. بچهها خوابيدهاند، در روزهاي گذشته ميهمانهاي زيادي به ديدنشان آمدهاند، دوباره زير ذرهبين رفتهاند، دوباره حرفهاي درگوشي بلند ميشود، دوباره آدمها ياد «آمنه» ميافتند. بچهها اما بيخبر از هياهوي بيرون خوابيدهاند. پوپك جلالي؛ سرپرست مجتمع خدمات بهزيستي و شيرخوارگاه آمنه ميگويد الان وقت شير نوزادان است و ميشود سري به بخششان زد. همانجايي كه اين روزها دوباره انتشار عكسي باعث شده دربارهاش حرف بزنند. چند روز پيش تعدادي از مسئولان و از جمله شهيندخت مولاوردي معاون زنان و امور خانواده رياست جمهوري به بازديد شيرخوارگاه آمنه آمدند. در يكي از عكسهايي كه از اين بازديد منتشر شد، هنگام عبور خانم مولاوردي و همراهان از راهروي شيرخوارگاه تعدادي از نوزاداني را ميشد ديد كه در گهواره و كرير گوشه ديوار گذاشته شده بودند و اينطور به نظر ميآمد كه آنها را براي بازديد مسئولان آنجا گذاشته اند.
بچهها در گهوارههايشان به رديف دراز كشيده بودند و با چشمان از همهجا بيخبر به چهرههايي نگاه ميكردند كه به ديدارشان آمده بودند. گهوارهها توي راهرو بود، به رديف كنار هم چيدهشده، انگار خبردار در راهرو ايستاده بودند تا سوژه عكسي بشوند... اما اين همه ماجرا نبود.
از پلهها بالا ميرويم. از اتاق شير رد ميشويم... خانم جلالي ميگويد: «شير بچهها در جاي خاصي بايد تهيه بشه، فقط در اين اتاق شيرخشك تهيه ميشه...»
جلوي در بخش نوزادان، روي كفشهايمان كاور ميپوشيم و با زدن كد مخصوص در باز ميشود. وضعيت راهرو شبيه همان عكس قبلي است. گهوارهها از ابتدا تا به انتها خالي در راهرو كنار ديوار چيده شدهاند. خانم جلالي ميگويد: «توي هر اتاق حداقل هشت نوزاد خوابيدهاند. وقتي يكي بيدار ميشود و گريه ميكند، يكمرتبه تمام بخش پر از گريه ميشود. مربيها هر كدام از بچهها را كه بيدار ميشوند و گريه ميكنند، داخل اين كرير و گهوارهها ميگذارند كه در اتاق خواب بقيه نوزادها نباشند.
آن روز هم ماجرا همين بود. بچهها گريه ميكردند، اينجا هم شلوغ بود. اينجا براي شما محل بازديد است، اما خانه اين بچههاست. مادري در خانه ممكن است بچهاش را داخل كرير بگذارد و روي كابينت آشپزخانه قرارش بدهد و كارش را هم بكند، خب آنجا خانه بچه است. اينجا تعداد بچهها زياد است، گريه ميكنند، همه ميزنند زير گريه، بايد ماجرا را كنترل كرد».
وارد يكي از اتاقها ميشويم. ساعت كمي از دو بعد از ظهر گذشته، كمكم چشمهايشان باز شده و دست و پايشان را تكان ميدهند، بچههايي كه در نگاه اول به نظر ميرسد كمتر از ١٠ روز از تولدشان گذشته حداقل سه ماههاند. خانم جلالي ميگويد: «اكثر اين بچهها با بيماريها و نارساييهاي زيادي به دنيا ميآيند، تازه الان شما وضعيت خوب آنها را ميبينيد كه وزن گرفتهاند، بچههايي كه تازه به اينجا فرستاده ميشوند فوري وارد قرنطينه ميشوند و بسيار نحيف و بيمارند».
نادر در آغوش مربي در حال شيرخوردن است. مربي روي صندلي سبزرنگ نشسته و يك سبد پر از شيشههاي شير كنارش است. اين بچهها به خاطر موقعيت خاص بدنيشان بايد حتما در آغوش شير بخورند و خوردن شير روي تخت ممكن است باعث خفگي يا واكنشهاي خطرناكي بشود. براي همين مربيها مجبورند دانه دانه و به نوبت بچهها را به آغوش بكشند و شير بدهند. اين در نوبتماندن كلافهشان ميكند، گريه ميكنند، آنها را در گهواره ميگذارند و با آنها حرف ميزنند، اين همه ماجراي آنهاست.
مديريت شيرخوارگاه كه بچه كوچكي را در آغوش گرفته و شير ميدهد ميگويد: «ما به شدت از داوطلبان استقبال ميكنيم كه اينجا به كمكمان بيايند. براي وقت شيردهي، بودنشان و كمككردن به ما براي شيردادن به نوزادها در آغوش بسيار مهم است».
بچهها روي تخت با چشمهاي گرد درشت و بلوز و شلوار خالخالي نگاهمان ميكنند، اگر حوصله داشته باشند لبخندي ميزنند، دستهاي كوچكشان را طرفت ميگيرند تا بغلشان كني. نادر را به همين روال مربي بلند ميكند. نادر با چشمهاي روشن و موهاي بور و صورت بيحوصله چهارماهه است. تقريبا مطمئن هستند كه مبتلا به هپاتيت c است. بچه با چشمهاي بيخبر از همه جا نگاهمان ميكند. كمي بالاتر از تخت ترانه ايستادهايم كه بهزودي با خانواده جديدش به آمريكا سفر ميكند. آرام و بيخيال به سقف صورتي خانه موقتش نگاه ميكند. خانهاي كه تنها يك هفته ديگر ميهمانش است.
جلالي در پاسخ به اين سؤال كه بچههاي بيمار ديگري هم در اينجا هستند ميگويد: «آرنيكا اتاق بغلي است و اچآيوي مثبت است. از همان بيمارستان كه ولش كردند دارو ميخورد. مهدي با چشمهاي درشتش سندروم داون دارد. ماني هم با دفرمگي شكل سر دست و پنجه نرم ميكند. اينها شايد هميشه در بهزيستي بمانند». آرنيكا هيچ فرقي با بقيهشان ندارد، يك دختر كوچك چهارماهه، با نگاه آرامي كه توي صورتمان ميخندد، دستهايش را بلند ميكند تا در آغوش بگيريمش. توي بغل جا خوش ميكند و شيشه شيرش را تا انتها سر ميكشد.
به گفته مدير شيرخوارگاه آمنه، آمار مشخصي از پذيرش ماهانه نوزادان در اين شيرخوارگاه و هيچ شيرخوارگاه ديگري وجود ندارد، او ميگويد: «پذيرش بچهها مشخص نيست، همهچيز بستگي به اين دارد كه در طول روز چند بچه در استان تهران رها بشوند. بعضي روزها ما سه كودك پذيرش داريم اما در بعضي روزها هيچ كودكي پذيرش نميكنيم. بهطور ميانگين ماهانه بين ١٥ تا ٣٠ كودك را فقط شيرخوارگاه آمنه پذيرش ميكند. ولي اين آمار خيلي متغير است و رهاشدن بچهها در حوزه رهاشدگي تابع قانون مشخصي نيست».
او ميگويد: «اين يك آسيب اجتماعي است كه در سرتاسر جهان وجود دارد و ايران هم از اين قاعده مستثنا نيست؛ اما به دليل شرايط فرهنگي و ديني كشورمان كه در آن روابط خارج از ازدواج كمتر يا پنهاني صورت ميگيرد، اين كودكان شايد كمتر از تعداد جهاني باشند». به گفته او، نميَشود گفت تعداد دختران از پسران رهاشده بيشتر است يا بالعكس؛ اين ماجرا بيشتر وابسته به وضعيت خانواده است. در شيرخوارگاه آمنه بچهها از اولين روز تولد تا ششسالگي پذيرش ميشوند و بعد از ششسالگي بسته به جنسيت در مراكز ديگر تقسيم ميشوند. اين اولين جدايي ملموس براي آنهاست.
تصور خيليها از بچههاي سرراهي همان تصور قديمي است؛ بچهاي در سبد، با نامهاي داخل قنداقش در پشت درِ خانهاي رها ميشود؛ اما اين تابع ديگر خيلي همهگير نيست. به گفته رئيس شيرخوارگاه آمنه، حالا بيشتر اين بچهها در بيمارستان رها ميشوند. بچههايي هم هستند كه هنوز پشت در شيرخوارگاه، گوشه خيابان يا حتي سطل آشغال رها ميشوند؛ اما بيشتر وقتها مادر زايمان ميكند و او را در بيمارستان رها ميكند.
آمار روز چهارشنبه شيرخوارگاه زير ٢٠٠ نفر بود كه از اين تعداد، ٦٠ نفرشان شيرخوار بودند.
يك نوزاد سهروزه هم بهتازگي به جمعشان اضافه شده است؛ پسري كه نامش را پويان گذاشتهاند و حالا در بخش قرنطينه به سر ميبرد. به گفته جلالي، وقتي بچههاي بزرگتر وارد بهزيستي ميشوند، واكنشهاي اضطرابي از خودشان نشان ميدهند؛ اين واكنشها ميتواند تب، بيخوابي، كمغذايي يا ناسازگاري باشد. بچههايي كه مدام گريه ميكنند و تظاهرات جسمي از خودشان نشان ميدهند، دلشان براي خانههايشان تنگ ميشود. وقت جداشدن از آمنه نيز آنها باز هم غمگين ميشوند، از دوستانشان جدا ميشوند، از زندگي آمنه به زندگي آدمهاي بزرگتر منتقل ميشوند و اين جابهجاييها به هر ترتيبي برايشان دشوار است.
در آمنه همه چيز واضح و مشخص است؛ مربيها با فاميليشان بين بچهها صدا زده ميشوند. عدهاي از آنها خانوادهاي دارند كه گاهي با آنها ملاقات ميكنند. وقتي هم دچار بحران روحي براي شناختن و تفاوت وضعيتشان ميشوند، به مشاور مستقر در شيرخوارگاه تحويل داده ميشوند تا وضعيتشان را برايشان تشريح كنند. آنها بايد يك روز با واقعيتي مواجه شوند كه كل زندگي آنها را تحتالشعاع قرار ميدهد و بايد بپذيرند كه تعريف خانواده در زندگي آنها بسيار متفاوت است.
در انتهاي سالن نوزادان، يكي از ايوانها را فرش كردهاند و دو مربي با يك عالمه بچه داخلش نشستهاند. بچههاي يكسالونيمه كه حداقل ١٥ بچه هستند. برايشان موسيقي گذاشتهاند و آنها با لبخندهاي بيخيالشان خودشان را تكان ميدهند و از سروكول مربي بالا ميروند. بچههايي كه از بزرگترها شانس بيشتري براي رفتن به خانه دارند. هدف بهزيستي واگذاري سريع آنها به يك خانواده است. تعداد كمي از آنها در اين خانه بزرگ ميشوند. تا ششسالگي اين اتاقهاي شبيه خوابگاه و اين تختهاي كوچك خانه آنهاست. زندگي آنها همينجا شكل ميگيرد. همينجا ميفهمند «مادر» چه مفهوم غريب و دوستداشتني و پيچيده و دور از دسترسي است. همين جا تخيل ميكنند كه روزي توي خانه خودشان بازي ميكنند و كسي را «بابا» صدا ميزنند. اين بچهها با سادهترين آرزوها قد ميكشند؛ آرزوهاي كوچكي كه ميتواند تا ابد محال زندگي آنها باشد.
روزنامه شرق
تهرام/7245**1625
تهران-روزنامه شرق-شماره 2995-حياط با ديوارهاي نارنجي، شبيه مدرسه است. چه بخواهيم و چه نخواهيم خانه نيست. نميتوان تصور كرد كه اين حياط درندشت و آرام خوشرنگ ميتواند حياط بچگيهايمان باشد. اما همين حياط، حياط كودكي آنهاست.
سرخط اخبار جامعه
-
خداحافظی با سید محرومانِ/برپایی پویش دانشآموزی همه عزاداریم
تهران -ایرنا- بسته اخبار اجتماعی ایرنا در اول خرداد به خداحافظی با…
-
شهید آیتالله رئیسی ایران قوی در پرتو تعلیم و تربیت طراحی کرد
تهران - ایرنا - رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای…
-
تمهیدات گسترده اورژانس تهران برای مراسم وداع با «شهدای خدمت»
تهران - ایرنا - رئیس اورژانس استان تهران ضمن عرض تسلیت حادثه ناگوار…
-
تعامل بیسابقه میان نمایندگان مردم با مسئولان دستگاه قضایی در دوره یازدهم
تهران - ایرنا - رئیس قوه قضاییه با ارسال نامهای از نمایندگان یازدهمین…