۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۸:۴۳
کد خبر: 82117569
T T
۰ نفر

دكتر شريعتي شيفته اهل بيت(ع) بود

۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۸:۴۳
کد خبر: 82117569
دكتر شريعتي شيفته اهل بيت(ع) بود

تهران- ايرنا- حميد سبزواري در گفت و گوي منتشر نشده با روزنامه خراسان انديشه ها و عقايد ديني و ميزان تأثير سخن و نوشته ‌هاي علي شريعتي را در جامعه آن روز و پس از آن از نظر گذراند.

در اين گفت و گو كه در شماره يكشنبه 30 خرداد 1395 خورشيدي با شاعر شعرهاي انقلاب منتشر شد، آمده است: تا اسم دكتر «علي شريعتي» را بردم، درخشيدن برقي را در چشمان سالخورده اش احساس كردم. او بيشتر از من مشتاق گفتن و شنيدن از شريعتي بود و پيش از اينكه سوالات زيادي كرده باشم، در تعريفاتش پاسخ‌هاي سؤالات ناگفته را داد. بارها و بارها بر اين نكته تأكيد داشت كه «علي مؤمن بود»، «امام را دوست داشت»، «علي اهل دل بود و دلبسته اهل بيت(ع)». او گفت كه بسياري از چيزهايي كه به او نسبت مي‌دهند «تهمت» است. علي جاي كسي را تنگ نكرده بود، ولي نمي‌دانم چرا بعضي، جاي او را حتي در اين زمان كه او در ميان ما نيست، اين‌قدر تنگ مي‌كنند.
«حميد سبزواري» متولد 1304 از شهرستان سبزوار، دوست و همشهري دكتر علي شريعتي، در يك صبح زيباي روزهاي گرم خرداد سال 87 ،با من هم سخن شد، تا از يك دوستي كه نيم قرن پيش آغاز شده است، برايم بگويد. اولين سراينده سرودهاي انقلابي و خالق اشعار حماسي و پرشوري همچون «صبح پيروزي»، «شهيد مطهر» و «جانان من»، درباره ارتباط و دوستي اش با دكتر شريعتي، اين‌گونه مي‌گويد كه سي سال پيش، در سوگنامه «خفتي چرا» ... همه چيز را درباره خود و شريعتي گفته ام.
**قبل از هر چيز برايمان از سابقه و چگونگي دوستي خود با دكتر شريعتي بگوييد؟
از آنجا كه من و علي شريعتي همشهري بوديم، پيش از دوستي با او، با خانواده و به خصوص پدرش، آشنايي و دوستي داشتيم؛ ولي عمق يافتن موانست من با علي، از آغاز مبارزات، در سال‌هاي پس از تبعيد امام خميني (ره) بود. در آن سال ها، هر گاه كه به مشهد مقدس مي‌رفتم، بهانه بعد از زيارت حضرت ثامن الحجج (ع)، ديدن علي بود. به همين خاطر، به دانشگاه يا منزل شريعتي مي‌رفتم و با هم صحبت مي‌كرديم. از سوي ديگر، در همان ايام، ما در سبزوار گروه خاصي را تشكيل داده بوديم كه در رابطه با مسايل سياسي - اجتماعي روز تبادل نظر مي‌كرديم. علاوه بر آن، مجلس شعر خواني هم داشتيم و دكتر، گاه در جمع ما حاضر مي‌شد و با ما تبادل نظر مي‌كرد.
**افراد تشكيل دهنده اين گروه چه كساني بودند، چه گرايش فكري داشتند و اصولاً هدف از تشكيل اين گروه چه بود؟
نفرات تشكيل دهنده گروه ما، افرادي همچون دكتر شريعتي، با سواد، آگاه به مسايل روز و در عين حال، مذهبي‌هاي ضدرژيم بودند. از جمله اين دوستان، حاج آقاي فاضل، بنده، دكتر شريعتي و جناب آقاي محمودي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي معاونت آموزش و پرورش در تهران را بر عهده داشت، بودند؛ دوستان ديگري هم در جلسه حضور داشتند؛ افرادي مانند آقايان «تولايي» و «سعيديان» هم كه اهل ذوق و شاعري بودند و همچون من، در جلسات، اشعار سياسي و كنايه آميزي نسبت به رژيم طاغوت مي‌خواندند. اين گروه كه بيش از همه، با تلاش و علاقه مندي من ايجاد شد، اهداف سياسي، اجتماعي و ضد رژيم سلطنتي داشت كه متأسفانه پس از چند سال متوقف شد.
**علت توقف فعاليت‌هاي سياسي گروه چه بود؟
برخورد رژيم. حدوداً سه - چهار سالي فعاليت خوبي داشتيم و از وجود شريعتي عزيز هم بهره مي‌برديم كه من به خاطر فعاليت‌هاي سياسي، از اداره فرهنگ اخراج و محاكمه شدم. بعد از آن، در آزمون بانك بازرگاني شركت كردم و با نمره بالا، در سمت معاون شعبه استخدام شدم؛ سه سال آنجا مشغول بودم. پس از آگاهي از اختلاس پنهاني رئيس شعبه و عده‌اي از كارمندان، به بازرسي گزارش دادم.
چيزي نگذشت كه با بازرسي‌هاي به عمل آمده، معلوم شد كه مسئله واقعيت دارد. به همين خاطر، رئيس شعبه عوض شد، ولي اين بار، رئيس جديد آن قدر با من مخالفت و دشمني بي‌دليل داشت كه ديگر قادر به ماندن در آن شعبه نبودم؛ لذا تصميم گرفتم از آنجايي كه قطعه زميني در مشهد داشتم، به آنجا بروم. اما به اصرار خانواده و به خاطر اين كه مي‌گفتند بيشتر اقوام و فاميل‌هاي ما در تهران هستند، انتقالي گرفتم و به تهران عزيمت كرديم. مدتي بعد، مبارزات مردم مسلمان ايران به اوج خود رسيد و انقلاب پيروز شد، ولي دريغ و صد دريغ كه علي ديگر در كنارمان نبود. او كه تا روزهاي پاياني زمستان سياه طاغوت، دست از مبارزه برنداشت، بهار آزادي را نديد.
**آثار دكتر شريعتي را به لحاظ ادبي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا ايشان همانند شما شعر هم مي‌گفت؟
دكتر پدري اديب و اهل دل داشت و خود قلمي شعرگونه. آن گونه كه شاهد هستيم، برخي نوشته‌هاي ايشان همچون نيايش ها، مدح دوست داشتن، عشق و ستايش علي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س)، مانند شعري ماندگار در گفته‌ها به كار مي‌رود. شريعتي شعر نمي‌گفت، اما اين بدان معنا نيست كه او طبع شعر نداشت، بلكه برعكس، ايشان تبحر بالايي در شعر و نقد اشعار داشت. به عقيده من، شريعتي ذوق شاعري داشت، ولي به تشخيص خود و به خاطر موقعيت عصر و زمانش، اين‌گونه نوشتن را به شعر و شاعري ترجيح داد تا ميدان قلم وسيع تري داشته باشد.
**در آن زمان، شما هم شعر مي‌گفتيد، هيچ پيش آمد كه اشعارتان را براي دكتر بخوانيد؟
بله؛ پيش مي‌آمد كه شعرهايم را براي علي مي‌خواندم و از او مي‌خواستم نظرش را درباره آن بگويد. درخور ذكر است كه اغلب اشعار من در آن زمان، هدفدار و انقلابي بود و شايد بتوانم به جرأت بگويم كه يكي از معدود شاعراني هستم كه زودتر از هر شاعري در عصر خودم، شعر انقلابي و حماسي سرودم. در آن زمان، شعرهايم در مجلاتي چون «صائب» چاپ مي‌شد و دعواي هميشگي من، آن بود كه شعرهايم دستكاري نشود و بدون كم و كاست منتشر شود؛ زيرا مي‌خواستم گوشه‌هايي كه به فضاي اجتماعي آن زمان مي‌زدم، به جامعه منتقل بشود؛ مانند اين شعر كه در اوايل دهه 50 سرودم:
هنوزم شوق پرواز است گر بال و پري باشد
به سر سوداي آزادي است ما را تا سري باشد
گواهي مي‌دهد رخساره از راز درون اما
بسا آتش كه پنهان در دل خاكستري باشد
**علت تأثير سخن و نوشته‌هاي شريعتي در آن زمان چه بود؟
شريعتي هم قلم خوبي داشت و هم تفكر و عقيده خوبي و در عين حال، درد جامعه را مي‌شناخت. از اين رو، تشخيص مي‌داد كه جامعه چه چيزي نياز دارد و از چه چيزي رنج مي‌برد. در اينجا لازم است نكته‌اي را عرض كنم؛ بعضي‌ها طي سال‌هاي مبارزه و حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سعي كردند به جامعه اين گونه القا كنند كه راه شريعتي، از راه امام (ره) كاملاً جدا بوده است يا اينكه او با وجود نازنين امام(ره) مخالفت داشت. به عقيده من، اين كاملاً دروغ است. اين را مطمئن هستم كه شريعتي نقش امام(ره) را نداشت و خيلي از امام(ره) كوچك تر بود؛ آنچنان‌كه هيچ كدام از روشنفكران هم عصر ما، به بزرگي امام (ره) نبودند.
ولي خود شاهد بودم كه دكتر شريعتي، در دوران تبعيد امام(ره)، بارها و بارها، در سخنراني‌ها و جلسات خصوصي، بسيار صريح از امام(ره) دفاع مي‌كرد و راه او را، راه درست مي‌دانست، به همين خاطر، اعتقاد دارم كه شريعتي عقيده سالم ديني داشت. ما و ديگران هم به اين نكته پي برده بوديم و از همين رو، در دوران تبعيد امام (ره)، وجود شريعتي را براي خود غنيمت مي‌دانستيم. جمع اين خوبي‌ها بود كه باعث مي‌شد كلام شريعتي تأثيرگذار باشد. او واقعاً استثنايي بود.
**چه چيزهاي ديگري شريعتي را براي شما يك فرد استثنايي كرده بود؟
همان طور كه در شعر «خفتي چرا ...» به آن اشاره كرده ام، مواردي چون درد آشنايي، رهنمايي، ره گزيني، انديشمندي، نقشبندي و تيزبيني او؛ كه نقش بندي اش نمايان تر از ديگر خصيصه‌هاي خوب او بود. مي‌دانيم كه هنرمند نقاش، پيش از به تصوير كشيدن چيزي، ابتدا نقش آن را در ذهن خود ترسيم و بعد به صفحه سفيد منتقل مي‌كند. هر چه نقش ترسيم شده در ذهن روشن تر باشد، نقاشي زيباتر خواهد شد.
اين در مورد شاعر و نويسنده هم صدق مي‌كند، مثلاً، پيش از آنكه «فردوسي»، شاهكار حماسه شعري ادب فارسي را بنگارد، ابتدا آن را در ذهن خود نقش بندي كرده و به خاطر نقش بندي خوب او، 'شاهنامه' شاهكاري به تمام معنا شده است. شريعتي هم اين‌چنين بود؛ او در نقش بندي ماهر بود و به همين خاطر است كه آثار او ماندگار شده است.
**علاقه شريعتي به اهل بيت(ع) و ارزش‌هاي اسلامي را چگونه مي‌ديديد؟ آيا براي شما در رابطه با آن صحبت مي‌كرد؟
همان‌طور كه مي‌دانيد، نثر علي خاص خودش بود. آثار و نوشته‌هاي علي، خود گوياي علاقه و شيفتگي وافرش به اهل بيت(ع) است. با اين‌كه از من كوچك تر بود، ولي گاهي اوقات، در اين مورد به او غبطه مي‌خوردم.
من خود مي‌ديدم كه چگونه از علي(ع) سخن مي‌گفت و اشك مي‌ريخت. شريعتي در تاريخ اسلام مطالعه كرده و خواندني‌ها را خوانده بود و نسبت به اهل بيت(ع)، دل پر سوزي داشت و اين در رفتار و آثار او مشهود است. اصلاً يكي از دلايل انس من به علي كه باعث مي‌شد از سبزوار به مشهد بيايم تا او را ببينم، پي بردن به اين عشق بود و گاه پيش مي‌آمد كه از گفته‌هاي او تحت تأثير قرار مي‌گرفتم و اشك مي‌ريختم. در حقيقت علت تأثير گذاري آثاري چون «فاطمه فاطمه است» و ديگر گفته هايش در مورد حضرت زينب(س) و امام حسين(ع) وجود همين عشق و علاقه بود.
**به نظر شما هدف اصلي دكتر چه بود؟
او همانند ساير مذهبي‌هاي روشنفكر، به دنبال تحقق عدالت اسلامي در جامعه بود؛ از خرافات و تحجر دوري مي‌كرد و خواهان اسلام ناب بود. علي تشنه آن بود كه از طريق اسلام و فرهنگ اسلامي، مظلوميت رفع و طاغوت سرنگون و نظام اسلامي ايجاد شود. با وجود اظهارنظرهاي بي‌اساس برخي افراد در مورد شريعتي كه شايد با او كمترين ارتباطي نداشته اند، اگر شريعتي امروز زنده بود، يقيناً از انقلاب اسلامي و ارزش‌هاي ديني دفاع و با تحجر و دورويي‌هاي برخي روشنفكرنماهاي سكولار مقابله مي‌كرد.
بايد به اين نكته هم اشاره كنم كه علي شريعتي و انديشه هايش، چه در آن زمان و چه اكنون، متعلق به هيچ شخص يا گروهي نيست، بلكه نگاه شريعتي هميشه به سوي جامعه بود و او و انديشه اش، متعلق به تمام جامعه است. به نظر من شريعتي از اين نظر، در اين زمان هم مظلوم است.
**مي توانيد توضيح دهيد كه چرا شريعتي امروز هم مظلوم است؟ بيشترين ظلم از كدام ناحيه به او شده است؟
بيشترين جفا در حق علي نسبت به عقيده او شده است. من نماز خواندن او را مي‌ديدم، باورهاي او را لمس مي‌كردم؛ او يك مجاهد مبارز بود. البته اگر بخواهم بگويم او يك عالم ديني بود، نه... اين‌گونه نبود. او نه مطهري بود و نه امام (ره). او شريعتي بود و مقدمه، ولي امام مقدمه و مؤخره را با هم داشت.
انتساب علي به ماركسيسم ظلم بزرگي است كه برخي به او روا داشته اند. براي علي نبايد از «ايسم»‌ها گفت، چون او به هيچ وجه با آنها ميانه‌اي نداشت. شايد شريعتي جنبه‌هاي مثبت بعضي مكاتب را مي‌گفت (كاري كه امروز هم بسياري از سخنرانان مي‌كنند) ولي اين به آن معنا نبود كه او، آن مكتب را قبول داشت. شريعتي بارها در گفته هايش از اين انديشه‌ها تبرّي جسته بود. لازم به عرض است كه در آن زمان، به من هم تهمت توده‌اي بودن مي‌زدند؛ لذا شايد بتوان اين تهمت‌ها را با شعر «نسيم شمال» توجيه كرد كه در زمان قاجار سروده است و نسبت به افرادي كه به بهانه مبارزه با فرقه ضاله «بابيت» ،با برخي افراد مؤمن تسويه حساب مي‌كردند، آورده است: «ايها الناس بگيريد كه اين هم بابي است»!
**شريعتي درد چه چيزي را بيشتر در دل داشت؟
او درد چند چيز را در سينه داشت؛ اول اينكه حرف‌هايي در دل داشت كه به خاطر خفقان، قادر به بيان آن نبود. نگاهش معطوف به جامعه بود، چرا كه مي‌ديد جامعه نياز دارد به اين‌كه فردي دستش را بگيرد و به آن بگويد كه چگونه به جلو راه برود و بالغ بشود. علي به بيداري مي‌انديشيد، باوجود فشارهاي بسياري كه از جانب رژيم طاغوت به او وارد شد، تا پايان راه، نگاهش را از جامعه به سوي ديگر برنداشت.
**به نظر شما نگاه جامعه امروز به شريعتي چگونه است؟ آيا امروز هم به او بي‌مهري مي‌شود؟
به عقيده من امروز بسياري از جوانان جامعه ما كه در انقلاب نبوده و حضور نداشته اند، اين نكته را باور دارند كه شريعتي بيدار شده و بيدارگر تاريخ پيش از انقلاب است كه به سهم خود، توانست گوشه‌اي از جريان عظيم انقلاب را ايجاد و راه پيروزي را هموار كند و در اين مسير، همچون ديگر راست قامتان، جاودانه تاريخ شود. نسل جديد، به اين اعتقاد دارد كه شريعتي يكي از سنگرداران مبارزه عليه طاغوت بود و ايجاد اين اعتقاد، به خاطر آن است كه علي شريعتي، توانسته هنرمندانه شخصيت خود را به دور از افراط و تفريط برخي سياسيون و گروه ها، در آثار به جاي مانده از خود، به جامعه معرفي كند.
**فكر مي‌كنيد اگر علي شريعتي امروز زنده بود، اكنون در جامعه كنوني چه موقعيتي داشت؟
نمي دانم، ولي اين را باور دارم كه علي در صورت زنده بودن در اين زمان، اهل معامله نبود. اگر در كنار ما بود، امروز هم مي‌گفت و مي‌نوشت و با انديشه بالغ شده تري نقد مي‌كرد. از انقلاب و ارزش‌هاي اسلامي دفاع مي‌كرد و يقيناً رابطه خوبي با جوانان داشت. بدون اين كه جاي كسي را تنگ كند، حرف مي‌زد و عمل مي‌كرد.
*منبع: روزنامه خراسان
**گروه اطلاع رساني**9128**9131

سرخط اخبار پژوهش