صرفنظر از نگاههای سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایتهای دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بالای آن را از نزدیک لمس کردهاند، تصویر واقعیتری از این حکومت به دست میدهد.
پژوهش ایرنا در سلسله گزارشهایی، تلاش دارد زوایای کمتر دیده شده حکمرانی پهلوی را از زبان مقامها و مدیران این حکومت بازخوانی کند. پیش از این، گزارشی از کتاب «من و خاندان پهلوی» تألیف احمدعلی مسعود انصاری، گزیدهای از مصاحبه ارتشبد «حسن طوفانیان» با پروژه «تاریخ شفاهی هاروارد»، خلاصهای از کتاب «خاطرات پرویز راجی» آخرین سفیر پهلوی در انگلیس با عنوان «در خدمت تخت طاووس»، گزارشی از کتاب «خاطرات شاپور بختیار» آخرین نخست وزیر دوران پهلوی، بازخوانی از کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» اقتصاددان و از مدیران شاخص سازمانها و نهادهای اقتصادی و اداری پهلوی، روایتی از کتاب «خاطرات عبدالمجید مجیدی» از مدیران شاخص اقتصادی در دوره پهلوی دوم، خاطرات «فرح دیبا» آخرین همسر محمدرضا پهلوی، گزارشی از کتاب «خاطرات علی امینی» نخستوزیر دوره پهلوی و از خاطرات «اسدالله علم» ارائه شد.
دیگر به امور داخلی شاه توجه نمیکرد و اختیارات تماماً دست ثابتی بود. ثابتی معاون سازمان امنیت و نصیری هم در حقیقت هیچکاره بود
همچنین «خاطرات جعفر شریف امامی»، «شکنجهگران میگویند»، «خاطرات مهرانگیز دولتشاهی» و روایتهای سایر رجال سیاسی آن دوران مانند «مصطفی الموتی» و «محمد یگانه» از دیگر آثاری بود که مورد بررسی قرار گرفت. اینک نگاهی میاندازیم به خاطرات «فلیکس آقایان» نماینده ارامنه در مجلس شورای ملی و از سناتورهای پرنفوذ دوره پهلوی دوم.
فلیکس آقایان که بود؟
آقایان در ۱۲۹۴ ش به دنیا آمد. پدرش الکساندر آقایان (۱۲۶۴–۱۳۴۲ش) از چهرههای سرشناس ارامنه و فعال در حوزه حقوقی و اقتصادی بود. [۱] مادر او دختر اسماعیل خان امیر تومان و همسر وی نیز نینو دختر اسد بهادر بود. [۲] فلیکس پس از پایان تحصیلات ابتدایی، آموزش عالی خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و به دریافت دانشنامه از همین دانشگاه نائل شد. سپس مانند پدرش راهی سوئیس شد و دکترای خود را در رشته حقوق و قضا از دانشگاه «لوزان» گرفت. [۳] پس از پایان تحصیلات عالی خود، به عنوان مشاور اقتصادی و حقوقی مشغول به کار شد. [۴] در اندک زمانی به یاری اعتبار و نفوذ پدرش در حکومت پهلوی و در میان ارامنه ایران، فعالیتهای سیاسی و اقتصادی خود را گسترش داد. وی در دوره نوزدهم (۱۳۳۵-۱۳۳۹ش)، بیستم(۱۳۳۹-۱۳۴۰ش) و بیست و یکم نماینده ارامنه شد. [۵]
چهار چمدان دلار اسکناس اینها میآورند. یکیاش را میدهند به نصیری. یکیاش را میدهند به فردوست. یکیاش را میدهند به گیلانشاه. یکیاش را هم میدهند به زاهدی. که در حقیقت این هزینه کودتا باشد
با پایان دوره نمایندگی، آقایان به دستور و توصیه محمدرضاشاه سناتور شد. در انتخابات دوره پنجم مجلس سنا (۱۳۴۶-۱۳۵۰ش) به نمایندگی از طرف حزب ایران نوین و با پشتیبانی حزب «داشناکسیون» تهران در مقام سومین سناتور انتخابی به مجلس سنا راه یافت و پس از آن در ششمین دوره افتتاح سنا در ۱۳۵۰ ش بار دیگر به سناتوری انتخاب شد. [۶]
سناتور عصر پهلوی از کودتای ۲۸ مرداد و چمدانهای پر از دلار آمریکاییها برای کودتاچیان میگوید
با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت، قشقاییها از اقوامی بودند که از دکتر مصدق حمایت گستردهای کردند. آنان با حمایت سرسختانه و همهجانبه از مصدق موجب جلب توجه محافل سیاسی داخلی و خارجی به سوی خود شدند. آقایان در مصاحبه با تاریخ شفاهی هارواد میگوید که «اریک پولارد» وابسته نیروی دریایی آمریکا «پیشنهاد میکند به قشقاییها که حاضرند همهجور کمک مالی به آنها بکنند تا از پشتیبانی از مصدق دست بردارند.» ولی قشقاییها میگویند «ما به او وعده کردیم قول دادیم تا آخر مجبوریم، میدانیم هم که موفق نمیشود، از همه این مزایایی که آمریکاییها پیشنهاد میکنند صرفنظر میکنیم ولی سر قولمان میایستیم.» [۷]
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حاصل چندین ماه کار مشترک سازمانهای جاسوسی آمریکایی و انگلیسی بود که با هماهنگی برخی جریانهای داخلی علیه دولت مصدق طرحریزی و اجرا شد و برای این کار پولهای هنگفتی نیز خرج شد. فلیکس آقایان در خصوص پولهای خرج شده از سوی دولتهای خارجی اظهار میدارد که روز ۲۴ مرداد «چهار چمدان دلار اسکناس اینها میآورند. یکیاش را میدهند به نصیری. یکیاش را میدهند به فردوست. یکیاش را میدهند به گیلانشاه. یکیاش را هم میدهند به زاهدی. که در حقیقت این هزینه کودتا باشد.»
طبق شواهد تاریخی اقدام اولیه برای کودتا در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ صورت گرفت که به ناکامی دربار و فرار محمدرضا پهلوی به بغداد منجر شد. آقایان در مورد روند کودتای ناکام علیه دولت دکتر مصدق این گونه میگوید: «قرار میشود که نصیری همان شب بیستوچهارم حکم انفصال مصدق را ببرد با تانک و چند نفر نظامی ببرد در خانه مصدق و این حکم را به او بدهد و ضمناً توقیفش بکند و خبر بدهد به سه نفر دیگر که آنها هم با عملیاتی که انجام دادند یعنی با قرار و مداری که گذاشتند با ارتش و با مقامات دیگر این کودتا را انجام بدهند. شاه هم میرود کلاردشت منتظر جواب نتیجه این طرح کودتا میشود. نصیری میرود که این را ابلاغ کند، میگویند «بفرمایید تو» و چایی میآورند برایش. چون خودش تنها رفته بوده تو. بعد هم مصدقالسلطنه دستور میدهد گارد داخلیاش میگیرندش.»
شاه نمیخواست که این اشخاص قوی در کشور باشند که یک روزی بر علیه خودش به اینها مراجعه کنند که بیایید کودتا بکنیم
شاه بعد از کودتا تمام اشخاص با شخصیت را یکییکی کنار گذاشت
همچنان که اشاره شد، ۲۸ مرداد سال ۳۲ با همکاری «سازمان سیا» و سازمان اطلاعات سری انگلیس مشهور به «امآی ۶» و عناصری در ارتش ایران، دولت محمد مصدق سرنگون شد. بعد از کودتا روند سیاست محمدرضا پهلوی تغییر محسوسی پیدا کرد. آقایان معتقد است که «این پیشنهادات کودتا و وضع این کودتا تأثیر عمیقی در روحیه شاه میکند. یعنی چشمش میترسد؛ یک کمپلکس ایجاد میشود از نظر روانی و خیلی با لطافت ظرف ده پانزده سال آیندهاش و به تدریج تمام اشخاص با شخصیت چه در ارتش و چه در سیویل آنها را یکییکی کنار میگذارد».[۸]
او در ادامه به تعدادی از این افراد اشاره میکند و میگوید: «مثل مثلاً انتظام. مثل خود ارتشبد هدایت را که به عنوانی محکومش میکنند، از کار برکنارش میکنند؛ اول سناتورش میکنند بعد بر کنارش میکند. مثل همان دفتری که زندانیاش میکنند. اینها همه چوب این جریان را میخورند. مثل خیلیهای دیگر. خیلی از افسرها، مثل جم. مثل خیلیها»[۹]
آقایان معتقد است که «شاه نمیخواست که این اشخاص قوی در کشور باشند که یک روزی بر علیه خودش به اینها مراجعه کنند که بیایید کودتا بکنیم»[۱۰]
کار به جایی رسید که آب خوردن هم با اجازه شاه بود
یکی از مسائل مهمی که آقایان در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد به صورت مفصل به آن میپردازد، مربوط به حضور بهاییها در حکومت پهلوی بود. آقایان معتقد است که شاه بعد از حوادث سال ۳۲ «کارها را دادند به یک افرادی که قدرت و ضابطه کافی برای اداره کردن نداشتند. مجلس کمکم اختیاراتش گرفته شد. بعد هم سنا بعد هم دولت. بالاخره کار به جایی رسید که آب خوردن هم با اجازه شاه بود و بیشتر کارها به دست بهاییها سپرده شد به ترتیبی که اکثر پستهای مهم را در کانون بهاییها تعیین میکردند و بعد میآوردند پیش شاه که شاه تصویب میکرد و ابلاغ میکردند.»[۱۱]
وقتی این وضع بهاییها خوب شد و شاه به اینها لطف پیدا کرد و اینها شاه را به عنوان خدا معرفی میکردند، خیلیها مصلحتی رفتند بهایی شدند. نه واقعی مصلحتی. مصلحتی بهایی شدند که پستهای خوبی بگیرند
آقایان تصریح میکند بسیاری از افرادی که به شاه نزدیک شده بودند بهایی بودند و عنوان میکند که «همه بودند. خود هویدا، تمام دور و بر هویدا، روحانی، نمیدانم، همهشان همهشان بهایی بودند ... وقتی این وضع بهاییها خوب شد و شاه به اینها لطف پیدا کرد و اینها شاه را به عنوان خدا معرفی میکردند، خیلیها مصلحتی رفتند بهایی شدند. نه واقعی مصلحتی. مصلحتی بهایی شدند که پستهای خوبی بگیرند».[۱۲]
آقایان در خصوص دلیل چنین روندی معتقد است «شاه میدانست که در یک کشور مسلمان، بهایی نمیتواند کودتا بکند. از این نظر فکرش راحت بود. ولی خب، جدایش کردند از ملت. به تدریج جدایش کردند».[۱۳]
تمام اختیارات دست پرویز ثابتی بود
«پرویز ثابتی» از چهرههای امنیتی تاریخ معاصر ایران بود و شاید بتوان او را بانک اسرار حکومت پهلوی نامید؛ شخصیتی که خیلی زود در ساواک توانست حتی از روسای خود در سازمان اطلاعات و امنیت کشور مشهورتر شود. آقایان درباره نفوذ و اختیارات ثابتی بیان میدارد «دیگر به امور داخلی شاه توجه نمیکرد و اختیارات تماماً دست ثابتی بود. ثابتی معاون سازمان امنیت و نصیری هم در حقیقت یک figurehead بود. هیچکاره بود، کارها دست او بود».[۱۴]
شاهِ بیست، بیست و پنج سال پیش همه نوع میشد با او صحبت کنید ولی شاه ده سال آخر سلطنتش، کسی جسارت اینکه بتواند یک حرفی یک مطلبی را به عرض برساند نداشت و هر که هم میگوید دروغ میگوید. البته هویدا میتوانست تا یک حدودی یک چیزهایی بگوید ولی نمیتوانست بحث کند
آقایان در ادامه به ذکر مثالی اکتفا میکند که نشان از اعمال نفوذ ساواک حتی بر شاه دارد. او میگوید: «حسین فردوست گزارش هفتگی میداد به شاه. این گزارش را در سالهای قدیم با دستخط خودش مینوشت که کسی نفهمد چه مینویسد. خیلی با دقت شاه این را میخواند مثل اینکه لای خطوط را هم میخواهد بخواند. این را توی یک صندوق دربسته میآوردند و لاک و مهر شده و باز میکرد نگاه میکرد. سالهای اخیر سلطنتش هروقت که اینها را میآوردند میگفت بگذارید توی ماشین. هیچ توجه نمیکرد به گزارشات دفتر ویژه و به گزارشات بازرسی شاهنشاهی. فقط و فقط گزارشات سازمان امنیت بود که آن کارها را مورد توجه شاه بود و کمکم خوب از ملت دورش کردند ... به تدریج با این حکومت سازمان امنیت که خواست همه اختیارات را به دستش بگیرد.» [۱۵]
دزدیهای عجیبوغریبی میشد
در دوره حکومت پهلوی، گسترش فساد اقتصادی مورد اذعان بسیاری از چهرهها و رجال آن دوران قرار گرفته است. برای نمونه فلیکس آقایان در همین ارتباط معتقد است که «دزدیهای عجیبوغریبی میشد...در همه کارها. در همه کارها» [۱۶] «این سوءاستفادهها هم به دست چند نفر انگشتشمار بود یعنی مثلاً به یکی میگفتند که اجازه میدادند که شما میتوانید دویستهزار تن برنج وارد کنید. برنج سه تومان وارد میشد، پنج تومان میرفت فروش. دویست هزار تن میشود دویستمیلیون کیلو؛ دویست میلیون دو تومان هم چهارصد میلیون تومان. به یکی دیگر میگفتند که شما آهن انحصارت باشد».[۱۷]
البته به نوشته منابع، خود او نیز یکی از همین دست چهرهها بود. برای نمونه به نوشته «حسین فرودست» انحصار تجارت شکر تا ۱۳۵۰ش در دست مافیای قدرتمند فلیکس آقایان بود. در ۱۳۵۱ش پرویز بوشهری فرزند سناتور جواد بوشهری به همراه شاپورجی با این انحصار به رقابت برخاسته و بدون اطلاع شاه با یک شرکت انگلیسی وارد معامله شدند. محمدرضاشاه تحت تأثیر توطئه مافیای فلیکس آقایان دستور چاپ گزارش معامله شکر با انگلیس را که شاپورجی واسطه آن بود در روزنامه اطلاعات صادر کرد. [۱۸] این گزارش، فلیکس آقایان و شاپور جی را رودروی هم قرار داد و منجر به افشای اسرار پشت پرده واردات شکر و همچنین کنارگذاشته شدن فریدون مهدوی از وزارت بازرگانی شد. [۱۹]
ده سال آخر سلطنت، کسی جسارت نداشت یک حرفی، مطلبی را به عرض شاه برساند
فلیکس آقایان از دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی بود. او از طریق سازوکارهای حمایت و وابستگی و نیز پیوندها و ترتیبات مشابه، خود را در ساخت قدرت جای داده بود و عموما در محافل عمومی شاه حضور داشت. به همین دلیل بسیاری از مطالبی که در مورد محمدرضا شاه بازگو کرده جای تامل دارد و احتمالا مطالبی که در مورد اخلاق و رفتار شخصی او میگوید به واقعیت نزدیک است. آقایان معتقد است که «شاهِ بیست بیست و پنج سال پیش همه نوع میشد با او صحبت کنید ولی شاه ده سال آخر سلطنتش، کسی جسارت اینکه بتواند یک حرفی یک مطلبی را به عرض برساند نداشت و هر که هم میگوید دروغ میگوید. البته هویدا میتوانست تا یک حدودی یک چیزهایی بگوید ولی نمیتوانست بحث کند».[۲۰]
فلیکس آقایان در مورد سالهای پایانی حکومت محمدرضا پهلوی میگوید: «وقتی شاه یک حرفی را میزد دیگر تمام بود یا جواب نمیداد یعنی رد بود» و فقط «آقای علم میتوانست» با او صحبت کند. [۲۱]
پینوشت
[۱] عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج ۱، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۲، ج۱، ص۲۹۰-۳۰۹
[۲] فردوست حسین، ظهور و سقوط پهلوی، ج۱، سال ۱۳۸۰، ص ۲۶۳
[۳] قاسمی، ابوالفضل، یکصد خاندان حکومتگر در ایران : خاندان آقایان، وحید، ش ۲۶۶، ۱۳۵۶، ص ۱۶-۱۷
[۴] لازاریان، ژانت. د. دانشنامه ایرانیان ارمنی، تهران، انتشارات هیرمند، ۱۳۸۸، ص ۹۹
[۵] الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، ج۱۶، لندن، بینا، ۱۳۷۳، ص ۳۰۰؛ شجیعی، زهرا، نمایندگان مجلس شورای ملی در بیست و یک دوره قانونگذاری، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۴، ص ۳۰۰
[۶] فرهنگ ناموران معاصر ایران، ج۱، تهران، سوره مهر، ۱۳۸۱، ص ۲۸۱
[۷]تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگو با فلیکس آقایان، نوار شماره ۱
[۸] همانجا
[۹] همانجا
[۱۰] همانجا
[۱۱] همانجا
[۱۲] همانجا
[۱۳] همانجا
[۱۴] همانجا
[۱۵] همانجا
[۱۶] تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگو با فلیکس آقایان، نوار شماره ۲
[۱۷] همانجا
[۱۸] فردوست، ج۲، ص ۱۴۵
[۱۹] مسعود انصاری، احمد علی، من و خاندان پهلوی، تصحیح حسین ابوترابیان، تهران، نشر فاخته، ۱۳۷۱، ص۲۱
[۲۰] نوار شماره ۲
[۲۱] همانجا
نظر شما