۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱
کد خبر: 82674171
T T
۰ نفر
چرا اكثر تروريست ها چچني هستند؟

تهران- ايرنا- سيدرضا قزويني كارشناس مسائل گروه هاي تكفيري و مسئول ميز تكفير بنياد هابيليان در گفت وگو با پايگاه خبري ديپلماسي ايراني مي گويد: اگرچه داعش در دوران پساداعش با تكرار سناريو و حضور متنوع روبه روست اما يقينا آن سطح از تمركز را براي حضور نيروهاي خود در سوريه و عراق در هيچ كشور ديگري نخواهد داشت. پس در همين راستا نقش چچني ها هم به مراتب كم رنگتر خواهند شد.

مشروح اين گفت وگو را در ادامه مي خوانيم: شايد بتوان جنگ تقريبا 7 ساله سوريه را ماكتي از يك جنگ جهاني تصور كرد. چرا كه در اين بحران و منازعه گروه هاي تروريستي اتباع بيش از 90 كشور دنيا به صورت مستقيم وغير مستقيم حضور داشتند. يكي از مهم ترين آنها، چچني ها هستند.
با نگاهي دقيق به ساختار و چارت گروهاي تروريستي به روشني درمي يابيم كه چچني ها در اكثر قريب به اتفاق اين گروه ها رده هاي مياني و بالايي مديريت و رهبري گروه هاي تروريستي به خصوص در بخش عمليات نظامي را برعهده دارند؛ آن هم در شرايطي كه طبق گزارش ها تنها نزديك به 1500 تا 1800 چچني از چچنستان ومنطقه قفقاز به گروه هاي تروريستي جذب شده اند، كه در مقام تناسب ميان تعداد نيروهاي اعزامي و شمار رهبران گروه هاي تروريستي، چچني ها مقام اول را در اين خصوص دارند و اين نشان از اهميت و جايگاه استراتژيك چچني ها در ميان گروه هاي تروريستي دارد. اما در اين ميان آمارهاي ديگري هم از شمار و تعداد نيروهاي منطقه قفقاز و چچن ها در ميان گروه هاي تروريستي وجود دارد كه بسيار با هم متفاوتند. براي مثال بر اساس گزارش كاملا متفاوت 'Washington post' چچن با 14 هزار نيرو، در صدر كشورهاي صادر كننده تروريست به سوريه است.
از همان ابتداي جنگ سوريه گروه هاي مسلح 'چچني' براي كمك به تروريست ها به اين كشور (سوريه) اعزام شدند و گروه هاي تروريستي هم از ورود آنها به سوريه استقبال كردند. در گزارش ديگري از 'World Press' در خصوص بيست كشوري كه بيشترين تروريست را به سوريه اعزام كرده اند، آمده است كه تروريست هاي چچني در صدر تروريست هاي موجود در سوريه هستند به طوري كه تعدادشان، بيش از 14هزار نفر بوده كه تا كنون حدود چهار هزار نفر از آنها كشته و بيش از هزار و چهارصد نفر هم مفقود شده اند. اما آن چه در ميان اين آمارهاي متفاوت مشترك است اهميت و نقش تعيين كننده چچني ها در ميان گروهاي تروريستي است.
ديپلماسي ايراني براي تحليل دقيق تر اهميت نقش و جايگاه چچني ها در ميان گروه هاي تروريستي و همچنين بررسي و بازخواني ريشه ها و عوامل اين سطح از اهميت گفت وگويي را با سيد رضا قزويني، كارشناس مسائل گروه هاي تكفيري و مسئول ميز تكفير بنياد هابيليان ترتيب داده كه در ادامه مي خوانيد:
با نگاهي به تاريخ منطقه قفقاز شاهديم كه با ورود سربازان عثماني در قرن پانزدهم ميلادي به اين مناطق، اسلام توانست در اين جامعه خود را عرضه كند. اما به موازات اين مسئله درگيري هاي چند صد ساله اين مناطق و مشخصا چچن براي جدايي طلبي هيچ گاه رنگ و بوي ديني به خود نگرفت ولي نكته اينجاست كه اكنون چچن به يكي از مراكز تربيت نيروهاي تندروي ديني جدايي طلب بدل شده است؛ شما اين گذار را در رسيدن چچن به اين نقطه در بستر تاثيرگذاري چه عواملي مي بينيد؟
در واقع به واسطه تشكيل نحله هاي جدايي طلبي براي به وجود آمدن يك منطقه مستقل قفقازي كه بخشي از آن به چچن مربوط مي شد در چند قرن اخير درگيري هايي شكل گرفته لذا در طول تاريخ اين مناطق چنين مناقشاتي را براي خود داشته است كه به قول شما همگي آنها رنگ و بوي بارزي از ناسيونايسم و قومي گرايي را داشته است به گونه اي كه حتي زماني كه اسلام به منطقه قفقاز وارد شد هنوز آن ريشه هاي جدايي طلبي و ملي گرايانه در منطقه قفقاز و مشخصا چچني ها وجود داشت چناني كه 'محمد الشامل' به عنوان يكي از رهبران بنيانگذاران چچن اگرچه يك مسلمان بود اما نمي توان منكر باورها و عملكردهاي او درراستاي باورهاي ناسيوناليستي شد. اما در اواخر قرن هجدهم ميلادي گرايش ها و باورهاي جدايي طلبي رشد و نمو شديدي پيدا كرد و در 1780 محمد الشامل رهبري اين فعاليت ها را برعهده گرفت لذا از همين موقع نقطه عطف شروع تاريخ جديد چچن كليد زده شد. اما آن چه مسئله چچن را پيچيده كرد برخوردهاي سخت و خشن روسيه تزاري و بعد از آن شوروي بود و اين برخورد شديد با اقليتي كه احساس مي كرد داراي حق مالكيت بر سرزمين خود براي تشكيل يك دولت مستقل هستند، سبب شد تا چچني ها هم در مسيرشان از يك سو با افت و خيزهاي فراواني روبه رو شوند و از سوي ديگر با جديت بيشتر مسئله را پي گيرند كه اين سير تحولات در قرن 20 هم ادامه داشت. اما در دهه 40 قرن بيستم ميلادي و بحبوحه جنگ جهاني دوم اتحاد جماهير شوروي استاليني تمام جمعيت چچن را به صورت يك كوچ اجباري به منطقه سيبري تبعيد كرد و بعد از سالها بازماندگان اين جمعيت تبعيد شده چچني كه بسيار از آنها در آن مناطق كشته شدند توانستند به منطقه خود بازگردند، اما اين مسئله سبب ايجاد يك نفرت شديد نسبت به روسها و شوروي در ميان چچني ها شد. نكته مهمه اين جاست كه حتي در بستر اين شرايط هم هنوز نحله هاي ناسيوناليستي با چارچوب تفكر اسلام گره نخورده بود تا آغاز دهه 90 ميلادي. چرا كه در دهه حساس 90 ميلادي و مشخصا فاصله 1994 تا 1996 ميلادي بواسطه جنگ اول روسيه با جدايي طلبان چچن و متعاقب آن سركوب شديد از جانب دولت مسكو باز ما شاهديم كه حركت در مفهوم قالب ناسيوناليستي تحليل مي شود، اگرچه رفتار دولت مسكو نفرت موجود درچچني ها را نسبت به خود دوچندان كرد و در ادامه باز ما شاهديم كه در سال 1999 ميلادي و شروع جنگ دوم هم حركت هاي جدايي طلبانه چچني ها رنگ و بوي ديني به خود نگرفته است.
اما با بررسي دو جنگ اول و دوم چچن با روسيه، مي توان تفاوت ها را به خوبي ديد. در 1999 علقه هاي ديني به خوبي هويداست. پس تمام داستان ورود تفكرات راديكال ديني به فاصله سال هاي 1996 تا 1999 يعني فاصله زماني ميان دو جنگ باز مي گردد.
بله اين تفاوت ها وجود دارد و در همين راستا هم نكته مهمي كه شما هم به آن اشاره داشتيد فاصله زماني بسيار مهم بين دو جنگ اول و دوم چچن است. در تحليل چچن امروز و دلايل گره خوردن تفكرات راديكال ديني به جدايي طلبي بايد با نگاه دقيق تر به فاصله بين سالهاي 1996 ميلادي تا 1999 ميلادي انداخت. بعد از پايان جنگ اول در 1996 تا حمله مججد روسيه براي تصرف كامل چچن در 1999 كشورهاي عربي منطقه خليج فارس با محوريت رياض و ابوظبي با ورود به مسئله چچن و ترفند هميشگي اين كشورها به خصوص عربستان سعودي در نيم قرن اخير يعني مسئله مدرسه سازي و مسجد سازي با رنگ و بوي تفكرات وهابيت و افزايش و گسترش عمق نفوذ اين تفكرات در ساير مناطق جهان اين كشور توانست در چچن هم علقه هاي قوميت گرايي و ناسيوناليستي و قومي را با تفكرات راديكال اسلامي وهابيت تلفيق كند، چنان كه مشابه اين عمل را در همان دهه 90 ميلادي در بوسني وهرزگوئين پياده كرد. به مرور زمان اين مدارس و مساجد توانستند نه چچن كه اينگوشتيا، داغستان و كل منطقه قفقاز به سمت تفكرات راديكال وهابيت جذب كند و اسلام چچن از رنگ و بوي صوفي گري و مسالمت آميز به سمت اسلام راديكال و تندرو تغيير جهت پيدا كرد، چنان كه اكنون بعد از گذشت 21 سال مفتي هاي ديني چچن اعلام كرند تنها راه مبارزه با افراطي گري در چچن بازگشت تفكرات صوفي گرايانه به جامعه است. لذا از سال 1999 كه جنگ دوم چچن آغاز و پايان يافت تا سال 2007 شرايط منتج به خودمختاري قفقاز شد، تفكرات راديكال وهابيت در ميان برخي از اقشار قفقاز و چچن جاي خود را پيدا كرد هر چند كه نمي توان منكر اين قضيه بود كه به واسطه حضور صدها ساله اسلام صوفي گرايانه در جامعه قفقاز چچن تفكرات وهابيت آن چنان كه بايد در تمام جامعه چچن رخنه نكرده و هم اكنون دولت رمضان قديروف با چنين جريانات تفكرات راديكالي مخالف است و در روابط ديپلماتيك خود در چند سال اخير با مسكو توانسته روابط حسنه اي را ايجاد كند. اما در ادامه سال 2007 كه منطقه قفقاز شكل گرفته عملا حركتهاي جدايي طلبي قوميت گرا به حركتهاي جدايي طلبي قومي و ديني تغيير شكل داده است. در اين برهه است كه چچني ها به جاي جدا شدن از روسيه و تشكيل حكومت و دولت مستقل به فكر شكل دادن به يك خلافت اسلامي در منطقه قفقاز باشد و همين مسئله سبب شد كه چالشهاي جديدي در منطقه بعد از سال 2007 هم ايجاد كند و تفكرات وهابيت در كل چهار منطقه داغستان، چچن، آبخازيا و اوستيا رخنه كند و نهايتا در پس فاصله بين 2007 تا 2017 اين تفكرات راديكال درمنطقه قفقاز و مشخصا چچني هاي تندروي اسلامي در منطقه سوريه و عراق و افغانستان در گروههايي مانند داعش و النصره و طالبان و القاعده و...بروز كرد. اگر چه كه در همان سالهاي دهه 90 ميلادي ارتباطات خود را با القاعده داشته اند.
با نگاهي به شرايط و اقتضائات منطقه قفقاز و مشخصا چچن ما شاهديم كه اين خودمختاري چه به لحاظ سياسي و چه به لحاظ اقتصادي از پتانسيل هاي چندان زيادي برخوردار نيست، اما طبق آمار كه عددي مابين 1500 تا 14 هزار نفر از چچني ها در گروه هاي معارض تكفيري مسلح حضور دارند. نكته مهم اينجاست كه به نسبت اين جمعبت تعداد نفرات چچني كه در رده هاي رهبري مياني و مهم را در اين گروه هاي تروريستي در دست دارند بسيار زياد است. اما شما جايگاه و پتانسيل اين افراد را در چه نكاتي مي بينيد كه توانسته اند بخش عظيمي از پستهاي هدايتي و آموزشي گروه هاي مسلح تروريستي سوريه، افغانستان و عراق را در اختيار خود داشته باشند. به گونه اي كه اگر بحث ناسيوناليستي تند عربي نبود قطعا رهبري داعش و النصره مانند افغانستان به يك چچني مي رسيد نه يك عرب؟
ببينيد براي پاسخ به چنين سوال مهمي بايد به چند نكته توجه كرد. اول اين كه ما اگر به مسئله سابقه مبارزاتي و جهادي چچني ها باز گرديم، بايد بپذيريم كه چچن در چند قرن اخير و به خصوص از دهه 40 ميلادي براي جدايي طلبي با شوروي و روسيه بعد از سقوط شوروي كه يكي از دو قطب نظامي جهان است، جنگيده؛ چناني كه 'مبارزه' به شناسنامه چچني ها بدل شد. ما در پرونده افغانستان هم با همين رويكرد روبه روييم، افغانها هم درطول سالها، مبارزات خود را براي استقلال داشته اند اما زماني كه جنگ هاي مسلحانه را به صورت جدي عليه شوروي در دهه 80 و90 ميلادي آغاز كرده اند به يك باره 'مبارزه' به شناسنامه افغانها بدل شد. لذا در قفقاز و منطقه چچن ما همواره با مبارزه و جنگ آوري به درازاي تاريخ خود منطقه قفقاز و چچن روبه رو هستيم. پس همين سابقه طولاني مبارزه به آنها يك تجربه و پتانسل فوق العاده نظامي مي دهد و همين بسترها و انگيزه ها سبب شد در سراسر جهان، چچني ها به عنوان نيروهاي مبارز شناخته شوند و قطعا اين مسئله در حضور چچني ها در ساير گروههاي تكفيري مسلح موثر است. دومين مسئله تغيير شرايط منطقه قفقاز و چچن بود. چراكه با آغاز سالهاي هزاره سوم و قرن 21 مسئله جدايي طلبي چچن در بستر تحولات منطقه قفقاز به گونه اي در كما و اغما فرو رفت. بعد از حضور 'احمد قديروف' و پسرش 'رمضان قديروف' و نزديكي با روسيه و نهايتا تشكيل يك خودمختاري شرايطي را به وجود آورد كه جدايي طلبان چچني به شدت نيازمند بودند خود را دريك عرصه و پرونده ديگر براي افكار عمومي جهاني مطرح كنند. حال چه در سطح منطقه قفقاز و فدراسيون روسيه و چه در سطح جهاني. در همين بستر چچني ها خود را به افغانستان، عراق و سوريه براي پيوستن به گروهاي تكفيري مسلح گسيل داشته اند و همين سوابق اعزام نيرو به خصوص درزمان بن لادن و بده بستانهاي چچن با طالبان و القاعده در آن سال ها سبب شد كه چچن در وراي مرزهاي خود بار ديگر پرونده خود را مطرح كند، به ويژه كه بعد از مسئله سوريه و عراق و شكل گيري داعش و النصره، به واسطه پتانسيل هاي موجود در نيروهاي چچني كه به آن اشاره شد توانستند به اركان و پايه هاي مديريتي اين گروه ها بدل شود و در نهايت هم اكنون بانگاهي به 'شبكه و سازمان جهاني جهاد' كه با القاعده شكل گرفت، چچني ها به عنوان رئوس مهم آن شناخته مي شوند. البته شايد چچن در مناسبات خود با انديشه هاي راديكال ديني از پتانسيلهاي تئوريك و نظريه پردازي چنداني مانند اتباع مصري و يا عربستاني برخوردار نباشد اما در عرصه نظامي و عملياتي از مهمترين و يا به قولي مهمترين نيروهاي اين تشكلات هستند. افزون بر اين نكات بايد گفت كه نسل اول چچني ها در القاعده شكل گرفته اند و همين تجربه در طول اين سالها سبب هماهنگي بيشتر چچنيها با منطقه غرب آسيا شده است و پس از مبارزه آمريكا با القاعده و طالبان و ازميان رفتن بخش عمده نيروهاي با تجربه عربي در القاعده و طالبان موجب شد تا زمينه پررنگ تر چچني ها فراهم شود. البته در موازات با اين مسئله، شرايط و بافت جغرافيايي منطقه چچن و قفقاز را نبايد فراموش كرد اين مناطق داراي سخت ترين دره ها و كوهها با آب و هوايي سرد هستند لذا زيست در اين منطقه و از همه مهمتر مبارزه و جنگيدن در چنين بافت جغرافيايي پتانسيل و توان چچني ها را به مراتب بالاتر خواهد برد و سبب مي شود تا چچني ها در سوريه و عراق و افغانستان جزء زبده ترين نيروها باشند و مجموعه اين شرايط سبب مي شود تا چچني ها عليرغم برخورداري از برخي از پتانسيل ها مانند فقر و نبود امكانات بتوانند غالب پستهاي مديريتي و رهبري مياني و بالادستي عملياتي گروه هاي تروريستي را در اختيار بگيرند.
شما به مطرح شدن دوباره مسئله جدايي طلبي از جانب چچني هاي هاي راديكال اشاره داشتيد. در موازات اين مسئله با تحليل جنگ سوريه اين مسئله به خوبي روشن است كه در ميان اتباع حضور يافته در ميان گروه هاي تروريستي چچني ها به صورت كاملا سيستماتيك در اين جنگ حضور دارند به گونه اي كه به گزارش'راديو فرانسه' چهار گروه چچني شامل گروهي كه از شمال قفقاز به سوريه آمده اند به عنوان بهترين ستيزه جويان شناخته مي شوند كه اين گروه متشكل از نظاميان قطر و عربستان سعودي هستند و از طرف اين دو كشور حمايت مالي مي شوند. كه در مورد اين گروه، 'گاردين' مي نويسد: در ميان تروريست هاي سوريه، بهترين سلاح هاي نظامي و جنگ افزار در دست قفقازي ها قرار دارد و آنها از لحاظ جسماني قوي ترين، بلندترين و با تجربه ترين افراد هستند. گروه دوم از چچني هاي حاضر در سوريه، 'كيستس ها' (Kists) از اهالي (Geotgias) هستند، دو سركرده آنها با نا م هاي 'ابوعمر الچچن' و 'سيف الله' از شهر 'پانكيس' (Pankis) هستند. گروه سوم از جوانان چچني كه پابه پاي تروريست ها در سوريه مي جنگند، 'پرو مسكو چچن' (Promoscow chechen) نام دارند، كه تقريبا با 250 هزار عضو تحت سركردگي 'رمضان كاديرو' قرار دارند. 'ابوحمزه' كه خود را از سران شهر 'پانكيس' مي داند مدعي شده كه بيشترين تروريست در جنگ سوريه از اين گروه اروپايي هستند. افراد گروه سوم از دسته فقير و كم درآمد جامعه هستند كه بخاطر علاقه به خشونت و جنگ افزارها جذب اين نيرو شده اند. گروه چهارم از چچني هاي معارض حاضر در سوريه را جواناني تشكيل مي دهند كه تحصيلات خود را رها كرده و با هدف جنگ عليه بشار اسد و پيوستن به گروه هاي مخالف دولت سوريه وارد اين كشور شده اند. در بستر اين اين حجم از نيروي گسيل شده به سوريه و در موازات آن حضور پررنگ روسيه آيا مي توان آن را ادامه جنگ چچن در خاك سوريه دانست؟
ببينيد آن چه پرونده سوريه را بر خلاف برنامه ريزي تروريست ها به هم زد حضور مسكو در جنگ سوريه بود. اگرچه قبل از حضور مسكو در جنگ سوريه چچني ها در اين جنگ حضور داشند اما حضور مسكو در ادامه به عنوان يك عامل محرك و كاتاليزور رشد و تقويت حضور چچني ها در گروههاي معارض مسلح سوري شد تا بتوانند درميدان سوريه نفرت تاريخي خود را از روسيه نشان دهند، چرا كه تنفري كه چچني ها از روسيه دارند به مراتب بيشتر از هر كشور ديگري است. چون كه علاوه بر جنايتها و رفتارهاي تند روسيه تزاري، شوروي و روسيه بعد از فروپاشي شوروي با چچني ها، مسئله سابقه كمونيسم در اين كشور سبب شده كه روسها نزد چچني ها به عننوان كفار و مشركين منكر خداوند شناخته شوند و يقينا اين انتقام جويي اكنون با به اغما رفتن مبارزات خودمختاري در منطقه قفقاز و چچن به سوريه انتقال يافته است. لذا اكنون كه بيشترين منافع روسيه در خاورميانه و مشخصا سوريه شكل گرفته چچني ها در بستر انتقام جويي به دنبال احياي همان مبارزات سابق خود هستند و اكنون در سايه تمام اين نكات مي توان گفت كه تمام گروههاي تروريستي بزرگ بدون حضور چچني ها از توان و قدرت لازم براي جنگيدن برخوردار نيستند.
اما در بستر تمام نكاتي كه مطرح شد نقش ساير كشورها در حضور نيروهاي چچني را در جنگ سوريه و عراق و كوچ استراتژيك داعش به افغانستان و حضور پررنگ چچني ها را در اين كشور را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
ببينيد ابتدا بايد گفت كه در موازات چچني ها بسياري از اتباع ساير كشورها در جنگ سوريه و عراق براي پيوستن به گروه هاي تروريستي حضور داشته اند.
اما به نسبت حضور چچني ها بيشتر رده هاي مديريتي و بالادستي در اختيار آنها (چچني ها) است، به گونه اي اگر ناسيوناليسم عربي اجازه مي داد رهبريت داعش و النصره در عراق و سوريه به چچني ها واگذار مي شد؟
ببينيد اين مسئله همانطور كه گفته شد به شرايط خود مردم چچن و پتانسيلهاي آنان در سالها مبارزه مسلحانه سخت، آن هم در بافت جغرافيايي كوهستاني با آب و هوايي سرد در مقابل يكي از قطبهاي نظامي جهان بازمي گردد و اين مسئله سبب شده كه مسير رسيدن به رهبري اين گروهها براي چچني ها تسهيل شود، درصورتي كه از تونس 3000 تا3500 نفر به داعش پيوسته و يا مجموع نيروهايي كه از اروپا به جنگ سوريه رفته اند عدد كمي نيست. اما منقطه تفاوت آنجا است كه يك تونسي، اروپايي و يا حتي يك عربستاني كه تحت تاثير تفكرات وهابيت به داعش و النصره پيوسته و در ابتداي اموختن اصول جنگي هستند و اين شرايط را نمي توان با يك چچني كه قرنها و دهه ها است درجنگ با روسيه بوده در يك سطح قرار داد. لذا همين شرايط سبب مي شود تا چچني ها راس مديريت را در جنگها بدست آورند.
اما مسئله من اين است كه اين پتانسيلها به صورت اتوماتيك سبب خواهد شد تا چچني ها در راس گروه هاي تروريستي قرار گيرند و يا اينكه ساير بازيگران در انتخاب و گزينش آنها براي رسيده به اين جايگاه ها موثرند؟
البته پتانسيل خود چچني ها به صورت اتوماتيك سبب حضور آنها در راس گروه هاي تروريستي خواهد شد. اما در راستاي مسئله شما بايد بگويم كه شايد كشورهاي ديگر در حضور چچني ها در راس اين گروه ها بي تاثير نباشد، چرا كه مي تواند اين مسئله پيامي معنادار را براي مسكو در ميدان جنگ سوريه در پي داشته باشد. كه با نكاتي كه در حجم و دسته بندي چچني هاي به صورت حضوري سيستماتيك ديده مي شود مي توان گفت كه برخي تمايل دارند تا نفرت چچني ها بيش از پيش در ميدان سوريه عليه روسيه ديده شود. لذا امكان دارد كه براي رسيدن به اين مهم برخي بازيگران و حاميان گروه هاي تروريستي در دادن رهبري عملياتي گروه هاي تروريستي به چچني ها وقفقازي ها نقش داشته باشند.
در راستاي نكته شما اكنون در پرونده افغانستان به واسطه رفتار شوروي با مردم فغانستان و صبغه تنفر افغان ها در اين كشور، ما شاهديم كه ترامپ دستور اعزام 3000 نيرو نظامي را در قالب 13 هزار نيروي ناتو به افغانستان داشته است و به واسطه آگاهي واشنگتن به اين مسئله در پي بازگشت خود پس از حضور كمرنگ در مسئله عراق و سوريه در دوره اوباما در غرب آسيا هستند. شما اين مسئله را چگونه برآورد مي كنيد؟
يقينا همان طور كه گفتم تنفر ريشه اي و تاريخي چچني ها مي تواند در قالب انتقام جويي، فضاي بيشتري را در سوريه و عراق به آنها بدهد و اكنون با نگاهي به داعش در افغانستان و يا شخصي مانند ابوعمر الشيشاني به عنوان رهبر داعش در افغانستان مي تواند بستر مناسبتري را ايجاد كند چرا كه روسيه در افغانستان از جولان كمتري برخوردار است و نمي تواند همچون صحنه سوريه حضوري پررنگ يابد.
اما حضور چچني ها در گروه هاي تكفيري مسلح و سابقه حضور در افغانستان، سوريه و عراق مي تواند در حكم يك شمشير دولبه عمل كند، چرا كه از يك سو افزون بر تجارب گذشته در جنگ با روسيه در منطقه قفقاز، جنگ در اين سه كشور بار تجارب چچني ها را به مراتب افزايش داده است، اما در سوي ديگر در بستر همين نكته امكان بازگشت اين نيروها در دوران پساداعش به منطقه قفقاز و چچن وجود دارد، تحليل شما دراين خصوص چگونه است؟
اين شمشير دولبه وجود دارد و اكنون با شكست هاي پي در پي داعش و النصره در سوريه و عراق امكان بازگشت بازماندگان چچني در اين گروها كه تجربه بيشتري كسب كرده اند به خود چچن وجود دارد، مخصوصا اينكه گروه تروريستي داعش مقصر واقعي شكست تز دولت اسلامي عراق و شام را روسيه مي داند كه در راستاي كينه و نفرت قديمي از روس ها نيرو و انگيزه مضاعفي را براي جنگ عليه مسكو در منطقه قفقاز براي اين چچني ها ايجاد خواهد كرد. البته ناگفته نماند كه در بستر شرايط كنوني جنگ سوريه و عراق زمينه مناسبي براي روسيه درخصوص چچني هاي راديكال به وجود آمده است، چرا كه حضور نيم بند و روبه زوال گروه هاي تروريستي در سوريه و عراق فعلا از بازگشت اين نيروها به منطقه قفقاز جلوگيري كرده است و كساني مانند ابوعمر شيشاني كه درصورت زنده بودن و بازگشت به چچن مي توانست به چالش جدي براي روسيه بدل شود، اكنون در ميدان افغانستان، سوريه و عراق در حال ازميان رفتن است. از همين رو هم با از ميان رفتن چچني هاي آموزش ديده و خبره درجنگ سوريه كه هر كدام از آنها مي تواند نقش رهبر نظامي را در جنگ با روسيه در قفقاز داشته باشند، عملا به سود روسيه است. لذا به نظر من پس از حضور چچني هاي تندرو در مسئله سوريه و عراق اين احتمال مي رود كه روسيه براي از ميان بردن و عدم بازگشت اين نيروها در جنگ سوريه شركت كرد لذا مي توان مسئله حضور روسيه را درپروژه انتقال تروريسم و افراطي گرايي از چچن و قفقاز به خاورميانه ديد.
اكنون با نگاهي به دولت رمضان قديروف كه در سياست كاهش تنش با روسيه قرار گرفته و از سوي ديگر روابط حسنه خود را با كشورهاي عربي هم حفظ كرده است، آيا مسئله راديكاليسم ديني در سناريوي بازگشت چچني ها به مراتب ورزيده تر و با انگيزه تر در جنگ با روسيه به منطقه قفقاز، دولت 'گروزني' (پايتخت چچن) را با چالش هاي جدي مواجه نمي كند؟ درراستاي نكته شما در خصوص بازگشت به صوفيسم براي كاهش نقش راديكاليسم در چچن، دولت چه اقدامات ديگري را مي تواند داشته باشد؟
يقينا مسئله بازگشت چچني هاي راديكال و تندرو به منطقه قفقاز مي تواند سرآغاز تنش هاي جديدي در اين منطقه باشد. به گونه اي كه مي تواند جنگ سوم را با روسيه رقم زند و مطمئنا اين مسئله، نه به عنوان يك چالش جدي براي دولت قديروف، بلكه عامل نابودي كل چچن و خودمختاري آن خواهد بود. لذا مسئله بازگشت به صوفي گرايي و ترويج آن براي كاهش انديشه هاي راديكال و وهابيت مطرح شده است. اما در راستاي اين مسئله و براي پاسخ به قسمت دوم سوال شما بايد گفت كه صوفي گرايي مي تواند به عنوان انديشه هاي دخيل و عامل ايجاد نوعي اميد در جامعه چچن عمل كند چرا كه راديكاليسم ديني با قدمتي نزديك به دو دهه در مقايسه با حضور چند صدساله انديشه هاي صوفي گرايانه نمي تواند قدرت عمل چنداني به آن دهد. البته عامل ديگر را در رشد راديكاليسم در چچن بايد در نوع رفتار شوروي و روسيه با چچني ها ديد چرا كه برخوردهاي قهرآميز مسكو و تساهل و تسامح صوفي گرايي اسلامي با اين تحركات نمي توانست جوابگوي تنفر و انتقام جويي چچني ها از روسيه شود. لذا مبارزات مردم چچن با نوعي حس اسلام گرايي راديكاليزه، كه پتانسيل عمل بيشتري را به آنها مي داد، گره خورد. اما اكنون كه دولت خودمختار گروزني روابط حسنه اي را با مسكو ايجاد كرده و مسئله جدايي طلبي درمنطقه قفقاز به كما و اغما فرو رفته است، مي تواند بسترساز كاهش راديكاليسم ديني شود. اما با تمام اين تفاسير مسئله راديكاليسم در چچن و خود شرايط منطقه قفقز به قدري پيچيده است كه نمي توان در خصوص آينده گروه هاي تروريستي و چچني هاي تندرو در منطقه قفقاز با قاطعيت و روشني سخن گفت. در نتيجه چگونگي مسئله بازگشت چچني هاي راديكال به قفقاز؛ نحوه برخورد دولت گروزني با آنها و يا شيوه مقابله مسكو براي عدم بازگشت و در قدم بعدي مبارزه با راديكاليسم در سايه بازگشت چچني ها در منطقه قفقاز چگونه خواهد بود و يا اينكه در اين بستر آينده كل قفقاز آبستن چه حوادثي خواهد بود، را بايد در بستر تحولات آتي ديد.
در شرايط كنوني صحنه خاورميانه به نحوي در حال پايان دادن به جنگ با تروريسم در سوريه و عراق است كه در صورت آن ما شاهد دوران پساداعش هستيم، كه داعش سناريوهاي متعددي را براي حضور خود در تمام كشورها دارد؛ از كوچ استراتژيك به افغانستان تا حضور در فليپين و يا مصر، تونس، ليبي، نيجريه و... . ازسوي ديگر با عمليات تروريستي خود در كشورهاي اروپايي گوشه چشمي هم به حضور در اروپا و آمريكا دارد. لذا در بستر اين مسئله و سناريوهاي متعدد پساداعش ما بايد شاهد پررنگ شدن نيروهاي چچني براي كادر رهبري گروه هاي تروريستي در اين سناريوهاي پساداعش باشيم؟
يقينا در جنگ با تروريسم همه نيروهاي چچني در سوريه و عراق كشته نخواهند شد. لذا با فرض خروج چچني ها از عراق و سوريه و كوچ استراتژيك به افغانستان يقينا نقش پررنگتري به چچني ها در كادر مديريتي و رهبري مانند ابوعمر شيشاني داده خواهد شد. اما در افغانستان هم داعش با چالش هايي مانند اختلاف با القاعده و طالبان رو به روست كه خود اين نكته مي تواند رسيدن به قدرت را بري اين گروه هاي تروريستي با درگيري ها و تعرضاتي همراه كند و در صورت برتري داعش در اين جنگ قدرت مي توان نقش مهمي رابراي چچني ها در نظر داشت. اما در مسئله حضور گروه هاي تروريستي و بخصوص داعش در منطقه شرق آسيا به خصوص اين كه امروز داعش در كشورهايي مانند فليپين و اندونزي مسئله شكل گرقته حضور چچني ها مي تواند پررنگتر شود به خصوص اينكه مالزي و بنگلادش هم از مراكز تفكرات راديكال ديني است. هرچند كه اين مسئله راهم نبايد ناديده گرفت كه به واسطه نزديكي بيشتر سوريه و عراق نسبت به شرق آسيا رفت و آمد چچني ها بسيار با سهولت صورت مي گرفت. از سوي ديگر در سناريوي حضور داعش در دوران پسايي خود براي انجام عمليات تروريستي در خاك اروپا و حتي امريكا مطمنا چچني ها حضور خواهند داشت، چنان كه عاملان اقدام تروريستي 'اوكلاهما' چچني ها بودند. اما در اين ميان نكته اي كه نبايد فراموش شود اين است كه اگرچه داعش در دوران پساداعش با تكرار سناريو و حضور متنوع روبه روست اما يقينا آن سطح از تمركز را براي حضور نيروهاي خود در سوريه و عراق در هيچ كشور ديگري نخواهد داشت. پس در همين راستا نقش چچني ها هم به مراتب كم رنگتر خواهند شد. هرچند كه تروريسم داعش براي حفظ و ادامه حيات مبارزات خود به اين دست از فعاليت ها ادامه خواهد داد. بنابراين شايد جنگهاي آينده در دوران پساداعش صحنه عمل كمتري را به چچني ها بدهد اما باز هم نقش و جايگاه مهم خود را در داعش خواهند داشت. چراكه اين نيروها هم در جنگ هاي چريكي و گسترده نظامي تبحر بيشتري را دارند و هم مبارزات موردي و پراكنده در كشورها و شهرها.
*منبع: پايگاه خبري ديپلماسي ايراني/31 شهريور 96
** اول ** 1337- انتشار دهنده: خداوردي اسدي
۰ نفر