۷ آذر ۱۳۹۷، ۲۰:۳۸
کد خبر: 83116308
T T
۰ نفر
معرفي كتاب «سرباز كوچك امام» در جامعه اسلامي دانشجويان

تهران - ايرنا - معرفي و خاطره‌گويي كتاب «سرباز كوچك امام(ره)» با حضور فاطمه دوست‌كامي، نويسندۀ كتاب و مهدي طحانيان در محل اتحاديۀ جامعۀ اسلامي دانشجويان برگزار گرديد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگي ايرنا ، فاطمه دوست‌كامي در ابتداي اين نشست گفت: «كاركردن با آزادگان ويژگي‌هاي خاص خودش را دارد. براي كتاب سرباز كوچك امام 161 جلسه مصاحبه و 350 ساعت صوت گرفتيم كه وقتي مكتوب شد، حدود هفت‌هزار صفحه شد. گاهي آقاي طحانيان مي‌خواندند و مي‌گفتند اصلاً اين‌جور نبوده و كار باب ميل ايشان نمي‌شد. از جلسه 30 به بعد مسئولين مربوطه گفتند ديگر فرصت نيست و بايد كار زودتر جمع شود. سختي‌هاي كار زياد بود؛ اما چيزي كه سختي‌ها را قابل تحمل مي‌كرد، يكي صبوري آقاي طحانيان بود و ديگري تازگي و ناب‌بودن خاطرات ايشان بود.»
نويسندۀ كتاب «سرباز كوچك امام» افزود: «جداي اين، تحقيقات ميداني هم داشتيم. مثلاً آقاي طحانيان در يكي از اردوگاه‌ها رابط چهار خواهر آزاده‌اي بودند كه در اردوگاه بودند. چون ايشان به لحاظ سن و سال كوچك بودند و ذكاوت بالايي هم داشتند، توانسته بودند اين كار را انجام دهند. گاهي افراد در گفتن خاطراتشان براي جلوگيري از خودستايي بعضي چيزها را نمي‌گويند؛ در نتيجه خودسانسوري رقم مي‌خورد. لذا بايد برخي مسائل را از زبان ديگران بشنويم. براي رفتن نزد برخي از اين دوستان مثل خانم آزاد يا خانم بهرامي و… يك سال طول كشيد تا موفق به ديدار با آن‌ها شوم.»
دوست‌كامي در ادامه در پاسخ به اين سؤال كه جذاب‌ترين بخش خاطرات برايش كدام قسمت بوده است، گفت: «وقتي خاطرات را مي‌شنوي و با شخصيت همراه مي‌شوي، كليت همراهي با خاطرات است كه براي شما جذاب مي‌شود. با هوشي كه آقاي طحانيان داشتند و نظري كه خداوند به ايشان داشت، اصلاً در شرايط سخت دوران اسارت دچار استيصال نمي‌شدند. حتي ايشان را شش‌ساله معرفي مي‌كردند و مي‌گفتند خميني چون سرباز ندارد، از مهدكودك اين بچه را دزديده‌اند و به جبهه آورده‌اند. يا پاسخ دندان‌شكن ايشان به عدنان خيرالله، وزير جنگ صدام كه موجب رسوايي او در مقابل تمام فرماندهان جنگي مي‌شود خواندني است. اگرچه تمام خاطرات از جذابيتي برخوردارند كه خوانندگان با داستان همراه مي‌شوند.»
مهدي طحانيان در ادامۀ اين نشست گفت: «وقتي براي گفتن خاطرات جنگ ياد آن حادثۀ عظيم مي‌افتم، مي‌بينم با بوستاني بزرگ و گل‌هاي بسيار زيبا و متنوعي طرف هستم كه تنها چند گل از آن‌ها را مي‌توانم بچينم و تقديم كنم. همه تلاششان اين بود كه در دوران اسارات شرايط را به‌گونه‌اي رقم بزنند كه فقط شاهد ذلت و خواري ما باشند. اما موفق نمي‌شدند. وقتي مي‌گويند مهماتي كه صدام در يك سال جنگ عليه ما استفاده كرد به اندازۀ جنگ جهاني دوم بوده است، متوجه ابعاد عظيم اين جنگ و دشمني‌ها مي‌شويم. اما چگونه توانستيم پيروز شويم؟ اسلام به ما اين قدرت‌ها را داد. اسلام به جوان‌هاي ما جسارت و شهادت‌طلبي داد. اين پيروزي‌ها ثمرۀ اين اسلام بود.»
اين آزادۀ دوران دفاع مقدس در ادامه عنوان كرد: «اما امروز متأسفانه مي‌بينيم كه خيلي از جوان‌ها غافل‌اند. خيلي بد است كه شعار مي‌دهند جمهوري ايراني. نمي‌دانند با جمهوري ايراني حتي يك لحظه هم در مقابل اين هجمه‌ها نمي‌توانيد دفاع كنيد. دين و ايمان است كه انگيزۀ شهادت مي‌دهد چون نهايت كار انتخاب ميان دو حسن (اهدي الحسنيين) است. اين است كه هر توطئه‌اي عليه ما مي‌كنند، محكوم به شكست است. دشمنان امروز دارند با تمام قوا عليه ولايت فقيه و … عمل مي‌كنند و يك سراب دارند ترسيم مي‌كنند. اين همه رسانه‌هاي ماهواره‌اي به زبان فارسي و با بهترين كيفيت مي‌خواهند زرق و برق دنيا را در دل جوان‌هاي ما القا كنند. بايد اين عرصه را از دشمن بگيريم.»
طحانيان سپس گفت: «باارزش‌ترين و نفيس‌ترين دستاوردهايمان در دوران دفاع مقدس را بايد به جوانانمان بفهمانيم تا بدانند اگر عزت و شرف مي‌خواهيم و دلمان براي فرزندانمان مي‌سوزد، بايد به اسلام عزيز چنگ بزنيم. در سايۀ اين اسلام مي‌توانيم پشت هر دشمني را به خاك بماليم. به بركت تفكر ازخودگذشتگي، جوانان ما تمام سختي‌ها را تحمل كردند. اگر اين تفكر را داشته باشيم، حتي اگر اسير دشمن باشيم، پيروز جنگ ما هستيم. در دوران اسارت بدترين نيروهاي صدام به ما مي‌گفتند شما مافوق انسان هستيد و ما اسير شما هستيم. اين‌ها را من تجربه كردم. شما زبانتان گوياتر است. اين‌ها را به جامعه منتقل كنيد كه در پناه اسلام مي‌توانيم به همۀ خواسته‌هايمان برسيم. اگر با انگيزه و روحيه‌اي كه در دفاع مقدس داشتيم امروز هم ظاهر بشويم، ديگر دشمن طمع نمي‌كند كه ما را تحريم كند و براي ما بازي‌هاي مختلف از جمله گزينه‌هاي روي ميز دربياورد.»
اين رزمندۀ دوران دفاع مقدس در ادامه در پاسخ به سؤال يكي از حضار دربارۀ بخشي از كتاب درخصوص نقشۀ به‌شهادت‌رساندن خود نيز گفت: «عراقي ها طمع اين را داشتند كه ما را به خط مقدمشان ببرند و به سربازانشان نشان دهند كه سربازان خميني همگي همين طور كم سن هستند و خميني نيرويي ندارد. هزاران بلا بر سر ما آوردند. من را خيلي تهديد مي‌كردند كه اگر اين بار دست از پا خطا كني، چنين مي‌كنيم و چنان. يك بار دست و پاي من رابستند و به كنار كاتيوشا بردند. كاتيوشا شروع به شليك كرد و از همان ابتدا صداي زياد و حجم آتش زياد آن باعث شد زمين زير پاي من بلرزد؛ كاتيوشايي كه از دور هم سربازان گوششان را مي‌گيرند؛ از بس صداي آن زياد است. گويي من را در مواد مذاب گذاشته بودند و دائم بر سرم مي‌كوبيدند. اما بالاخره گلوله‌ها تمام شد و باز هم زنده مانديم.»
وي افزود: «جاهاي مختلفي مرا مي‌بردند. مترجمي كه همراه من بود، مدام مي‌گفت اينجا ديگر نمي‌تواني از آن حرف‌ها بزني. هرچه گفتند، بگو چشم و صحبت اضافي نكن. در اتاقي رفتيم كه تمام فرماندهان عراقي از جمله عدنان خيرالله در آن اتاق در پشت يك ميز بزرگ نشسته بودند. عدنان خيرالله تا من را ديد، شروع به خنديدن كرد و به سمت من آمد. به تدريج بقيۀ فرماندهان هم شروع به خنده كردند. به قدري گلي و خاكي شده بودم كه من را بردند براي شست‌وشو و حتي حين شست‌وشو از فرط تشنگي آب‌هايي را كه بر سرم مي‌ريختند مي‌خوردم.»
طحانيان اضافه كرد: «بعد من را برگرداندند و از من پرسيد كه چند سال داري؟ گفتم 13 سال. گفت تو شش سال هم نداري. گفت تو با اين سن كم نترسيدي به جنگ با عراق به اين عظمت آمده‌اي و شروع كرد به گفتن از عظمت عراق. اما ما به بركت اسلام روحيۀ عجيبي داشتيم و همين روحيه باعث مي‌شد هيچ چيزي از دشمن، ما را تحت تأثير قرار ندهد. لذا در پاسخ به او گفتم اينجا كه ميدان كشتي نيست. ميدان جنگ است. ما چون كوچك هستيم، شما نمي‌توانيد ما را بزنيد؛ اما شما چون درشت هستيد، ما راحت شما را هدف گلوله قرار مي‌دهيم. تمام فرماندهان خجالت‌زده شدند و نمي‌خواستند به روي خودشان بياورند. در همين حال مترجم دست مرا كشيد و گفت ديگر تو را مي‌كشند با اين حرفي كه زدي. اما آن روحيه باعث مي‌شد كه از خوشحالي اصلاً به اين مسائل توجه نكنم و بسيار خوشحال بودم كه توانستم اين حرف‌ها را بزنم.»
وي ادامه داد: «اگر دنيا را هم به ما مي‌دادند، ما حاضر نبوديم حتي يك كلام بگوييم كه دشمن را شاد كند. ما دوست داريم وقتي اين خاطرات و حقايق را مي‌شنويد، به مكتب اسلام‌آفرين بگوييد كه مي‌تواند چنين عظمتي بيافريند. خطبۀ متقين نهج‌البلاغه را بخوانيد. با يكي از صفاتي كه علي(ع) در اين خطبه مي‌فرمايند، مي‌توان شگفتي‌هاي زيادي را رقم زد.»
فراهنگ ** 3009 ** 1418

سرخط اخبار فرهنگ