۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۹:۵۴
کد خبر: 82755193
T T
۰ نفر

وحدت، پيش نياز تمدن نوين اسلامي

۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۹:۵۴
کد خبر: 82755193
وحدت، پيش نياز تمدن نوين اسلامي

تهران- ايرنا- روزنامه جام جم در گفت و گو با محمدباقر خرمشاد، استاد جامعه‌شناسي سياسي دانشكده حقوق دانشگاه علامه طباطبايي، نوشت: در هفته وحدت و در آستانه ميلاد حضرت ختمي مرتبت، جهان اسلام تشنه وحدت و يكپارچگي و برساختن تمدني نوين در عرصه جهاني است تا روياروي تمدن‌هاي ماده پايه شود، اما با اين وصف چالش‌هاي موجود در عرصه منطقه‌اي و تلاش متحدان تمدن غرب تاكنون محدوديت‌هايي را براي امكان بروز و ظهور اين نظام تمدني فراهم كرده است.

در ادامه مي خوانيم: از سويي ديگر برخي كشورهاي منطقه با سردمداري عربستان سعودي به عنوان نماينده اسلام وهابي، خواهان رقابت جدي با انقلاب اسلامي به عنوان كشوري پيشرو در جهان اسلام هستند. در چنين شرايطي، در آستانه ميلاد پيامبر اكرم(ص) كه منادي وحدت و تمدن‌سازي اسلامي بود، دكتر محمدباقر خرمشاد، استاد جامعه‌شناسي سياسي دانشكده حقوق دانشگاه علامه طباطبايي به بيان ويژگي‌هاي تمدن نوين اسلام و چالش‌هاي موجود پيرامون تحقق آن پرداخته است. وي در اين مصاحبه نقش علماي اهل تقريب در ايجاد وحدت و كمرنگ كردن اختلافات ميان كشورهاي اسلامي را بسيار مهم توصيف مي‌كند.

** آقاي دكتر، با توجه به اين كه در هفته وحدت قرار داريم و از آنجا كه مي‌توان يكي از اهداف وحدت در جهان اسلام را دستيابي به تمدن نوين اسلامي يا دست‌كم زمينه‌سازي براي آن دانست، فكر مي‌كنيد تا رسيدن به چنين جايگاهي چقدر فاصله داريم و چه اولويت‌هايي را براي تحقق اين آرمان بايد پيش ببريم؟
در هر جامعه به لحاظ فكري، فرهنگي، سياسي و ‌اقتصادي، مجموعه‌اي از گفتمان‌ها وجود دارد كه تعامل آنها و برآيندي كه حاصل مي‌شود، حيات فكري، سياسي، فرهنگي‌، اجتماعي و اقتصادي آن جامعه را شكل مي‌دهد. يكي از گفتمان‌هاي رايج جامعه ما كه قبل از انقلاب هم موجود بود و با ايدئولوژي‌سازي‌اي كه اتفاق افتاد به انقلاب اسلامي تبديل شد، گفتمان اسلامگرايي، اسلام سياسي يا جنبش‌هاي اسلامي بوده است.
اين گفتمان در مقطع انقلاب اسلامي به صورت هژمون درآمد. در عين حال، گفتمان‌هاي ديگري در سطح جامعه وجود داشت؛ مثل گفتمان چپ كه تلفيقي از ماركسيسم، لنينيسم و مائوييسم بود. گفتمان ليبرال هم در جامعه مطرح مي‌شد كه گاه در سايه و گاه در آفتاب به سر مي‌برد. در جهتي گفتمان سلطنت‌طلب‌ها بود كه ناسيوناليسم باستان‌گرا را با چاشني سلطنت‌طلبي بيان مي‌كرد و در كنار ساير گفتمان‌ها از سوي حكومت دوران قبل از انقلاب، ايدئولوژي‌سازي نسبت به آن صورت مي‌گرفت. گفتمان چپ در آن زمان منتقد،‌ اپوزيسيون و انقلابي محسوب مي‌شد كه نظام سياسي شاه را برنمي‌تابيد. برعكس آن، گفتمان راست انقلابي نبود و مجموعه‌اي از دال مركزي خودش و دال‌هاي شناور خودش را داشت. گفتمان اسلامگرا هم خصوصا از سال 42 انقلابي بود. بخشي از اين گفتمان‌ها معناسازي مي‌كردند و بخش قابل توجهي از مردم را به خيابان‌ها مي‌آوردند؛ مثل گفتمان اسلامي و گفتمان چپ.

** بنابراين گفتمان اسلامگرا تنها محدود به نظريه‌پردازي نبود، بلكه كنش سياسي روشني داشت.
بله، اين گفتمان در مرحله مفهوم‌سازي گفتماني باقي نماند بلكه به جريان تبديل شد. از ياد نبريم، گفتمان‌ها براي زنده و پويا ماندن به بازسازي، مفهوم‌سازي،‌ ابداع و نوآوري نياز دارند. گفتمان‌ها در حالت راكد مي‌ميرند و اگر پويايي لازم را نداشته باشند، در رقابت با رقيبي كه از اين خصلت برخوردار است، از بين مي‌روند. يكي از لازمه‌هاي بقاي گفتمان‌ها، تجديدحيات، بازسازي و خلق خرده‌گفتمان‌هاست.

** به عبارت ديگر، نظام خلق حقيقت بايد استمرار پيدا كند.
همين ‌طور است. گفتمان‌ها بايد آنقدر تازه باشد تا مورد اقبال قرار گيرد و نظام معنايي آن به طرفدارانش كمك كند تا بتوانند شرايط جديد را با آن نظام معنايي بفهمند و تحليل كنند. اين پديده در انقلاب‌ها مضاعف است. انقلاب‌هايي كه براساس گفتمان شكل مي‌گيرند، براي اين كه بتوانند تداوم انقلاب را تثبيت كنند، نياز مضاعف به بازسازي و احياي گفتماني خود دارند. گفتمان اسلام‌گرايي كه از آن ايدئولوژي اسلامي درآمد و به ايدئولوژي انقلاب اسلامي تبديل شد،‌ بعد از پيروزي نياز دائم داشت كه در ايستگاه‌هاي مختلف، بازسازي و خلق خرده گفتمان‌هاي جديد را انجام دهد و ترميم گفتمان كند، به گونه‌اي كه نظام معنايي فعال و پويايي را بسازد كه شرايط جديد را تبيين كند. اين گفتمان بايد دال‌هاي شناور جديدي را خلق كند كه حول دال مركزي، مفهوم‌سازي و تبيين گري را انجام دهد. انقلاب اسلامي از اين قاعده مستنثنا نيست. با توجه به چالش‌هايي كه انقلاب اسلامي در خودش با آنها مواجه شد و اتفاقات محيط بين‌الملل،‌ بردارهاي تحولات داخلي و بردارهاي تحولات خارجي، گفتمان انقلاب اسلامي را به جايي مي‌رساند كه آن را گريزي از مفهوم تمدن اسلامي نيست. سير تحولات گفتماني و تحول حوادث درون و برون جامعه ايران،‌ ايجاب مي‌كند كه تحولي در محتواي گفتمان انقلاب اسلامي به وجود بيايد. شايسته‌ترين، غني‌ترين و مناسب‌ترين مفهوم براي اين كه بتواند به شرايط دروني و بيروني جامعه ايراني كمك كند، تمدن نوين اسلامي است.

** بنابراين مي‌توان گفت، تمدن اسلامي دال مركزي آن گفتمان مي‌شود؟
دال مركزي گفتمان اسلام سياسي، حكومت اسلامي است كه در جمهوري اسلامي شكل گرفته ولي در اين مقطع تمدن اسلامي دال شناور فعال و پوياي حكومت اسلامي است تا بتواند، حيات اين حكومت را تضمين كند.

** براساس بيانات رهبر معظم انقلاب، ما پنج مرحله براي رسيدن به تمدن اسلامي داريم: انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، دولت اسلامي، جامعه اسلامي و در نهايت تمدن اسلامي. آيا مي‌شود هر كدام از اين پنج مرحله را دال مركزي گفتمان انقلاب اسلامي در مقطع تاريخي خاص خود دانست؟
موضوعي كه مي‌گوييد،‌ مي‌تواند به عنوان نظريه‌اي باشد كه اين پنج مرحله طي شود و به نوعي قياسي است. آنچه من مي‌خواهم عرض كنم، استقرايي است. به مفهوم اين كه تحول هست‌ها، جامعه اسلامي و انقلاب اسلامي را به جايي رسانده كه تلاش مي‌كند با مفهوم تمدن نوين اسلامي، خود را بازسازي معنايي كند. بايد ديد، در درون و برون چه اتفاقي مي‌افتد. درون انقلاب اسلامي به دليل عظمت و اهداف والايي كه براي خودش تعريف كرده، خيلي زود در رقابت تمدني با تمدن‌هاي موجود خصوصا تمدن مسلط يا تمدن غرب قرار مي‌گيرد. يعني نظام معنايي انقلاب اسلامي ايران از بنياد با تمدن هژمون يا تمدن غرب درگير مي‌شود.

** اوايل انقلاب فقط بحث هژموني تمدن غرب مطرح نبود و ما شاهد تبليغات گفتمان كمونيستي هم بوديم. در آن مقطع، گفتمان اسلامگرا با هر دو قطب گفتماني مسلط درگير مي‌شود؟
جنبش اسلامي ايران با تمدن غرب آشكارا به چالش برمي‌خيزد، چون نظام سياسي ايران قبل از انقلاب مستظهر به پشتيباني با غرب بود و در بلوك غرب تعريف مي‌شد.

** در رابطه با بلوك چپ، حضرت امام(ره) جمله‌اي دارند كه مي‌گويند ماركسيسم به موزه تاريخ مي‌پيوندد. گويي گفتمان ماركسيسم پويايي خود را از دست مي‌دهد. شايد براي همين است كه شما اصرار داريد، رقيب اصلي گفتمان انقلاب اسلامي را گفتمان غربي بدانيد؟
بله، گفتمان چپ عملا از دور خارج مي‌شود. انقلاب اسلامي ايران به دليل اين كه نظام شاهنشاهي در بلوك غرب قرار داشت،‌ بعد از انقلاب با تمدن غرب به لحاظ سياسي و فكري درگير مي‌شود. تمدن غرب، تمدني ماده پايه و لذت پايه و سودمحور و منفعت محور است، اما انقلاب اسلامي ايران تمدني ماده معنا و اخلاق محور و فضيلت محور است.

** به عبارت ديگر يك انسان هابزي را تبديل به يك خليفه‌الله مي‌كند... .
حداقل اين تصوير را دارد و آن را شدني مي‌داند. اگر گفتمان انقلاب ايران مستحكم شود،‌ صرف وجودش كيش و ماتي براي تمدن غرب خواهد بود. حداقل تمدن غرب اين تصور را دارد.

** با چنين تعريفي، دست‌كم تمدن غرب نمي‌تواند به تعبير فوكوياما مدعي پايان تاريخ شود.
بله. ادعاي غرب اين است كه تنها يك تمدن مي‌تواند بشر را اداره كند و آن هم انسان‌محور و ماده‌محور است. اين گفتمان‌ها با هم در مي‌افتند. در اين چالش به دليل اين كه جامعه ايران به نسبت تمدن غرب حالت فرودست داشته و چند قرن ادامه پيدا كرده و تمدن اسلامي از دوران شكوفايي خود فاصله بسيار گرفته بود. در اين حالت ايران نيز در دايره تمدن اسلامي يك تمدن فرودست در مقابل تمدن فرادست غرب بود.
در نتيجه براساس قاعده ظروف مرتبطه (يعني وقتي ظرف بزرگي در بلندي قرار بگيرد و آن را تمدن فرادست به حساب ‌آوريم و تمدن‌هاي فرودست به مثابه ظرف‌هاي كوچك‌تر در پايين دست به صورت نيمه پر باشند، ارتباط باعث مي‌شود كه محتواي آن ظرف بزرگ در ظروف كوچك‌تر بريزد)، جامعه اسلامي ايران و انقلاب اسلامي با اين چالش مواجه مي‌شود كه با غرب به لحاظ معنايي همخواني ندارد ولي در عين حال، دستاوردهاي تمدني غرب شامل بخشي از علوم و تكنولوژي را گريزي نيست كه استفاده كند. بخشي از دال مركزي و دال شناور غرب، درون جامعه ايران مقبوليت پيدا مي‌كند.
در نتيجه تفكر اسلامي كه خميرمايه انقلاب اسلامي ايران بوده با چالش در درون مواجه مي‌شود كه با غرب چه بايد كرد. بالاخره بايد همه مظاهر تمدني غرب را بپذيريم يا نه، يا بخشي را بپذيريم و بخشي را نپذيريم. نظرات مختلفي مطرح شده است. گروهي كه معتقدند بخشي از تمدن غرب را بپذيريم، به دو دسته تقسيم مي‌شوند. گروهي مي‌گويند بخش كاربردي تمدن غرب مانند تكنولوژي، محصول يك تمدن نيست بلكه حاصل استمرار و تلاش تاريخي بشريت است. بنابراين مي‌توان اين بخش از تمدن غرب را پذيرفت. ايده مرحوم دكتر شريعتي همين بود كه اين مساله در انقلاب هم بازسازي و از سوي برخي جريان‌ها به رسميت شناخته شد. تفكري هم در بعد از انقلاب قوي‌تر شكل گرفت، بر اين مبنا كه چون غرب يكپارچه است، بايد همه مظاهر آن را بپذيريم يا هيچ كدام را نپذيريم. اين مساله تبديل به چالشي در درون گفتمان انقلاب اسلامي شد و اين سوال مطرح بود كه با تمدن غرب چه بايد كرد. ضرورت ايجاب مي‌كند، مفهومي تعريف شود كه بتواند ظرفيتي را براي انقلاب اسلامي تدارك ببيند تا هم مجموعه درون خود را توجيه و هم افق را ترسيم كند تا در رقابت با تمدن مسلط غرب ادامه حيات دهد.

** بويژه آن كه ما يك اسلام آمريكايي داريم كه از موضع دين، با تمدن غرب همراهي مي‌كرد.
بله، جمهوري اسلامي به جايي مي‌رسد كه تعامل خردش با تمدن غرب با چالش مواجه مي‌شود. بنابراين بايد كلي را تعريف كند كه با كل تمدني غرب هماوردي كند. اين زماني اتفاق مي‌افتد كه تمدني ساخته شود. اضلاع تمدن شامل فلسفه، دين، اخلاق،‌ زيبايي شناسي، معماري، هنر و زبان است. اين مجموعه همگن و منسجم، تمدن را شكل مي‌دهد. ايران در سينما فيلم‌هاي موفقي مي‌سازد كه برخلاف تمدن غرب در آن از سكس و خشونت خبري نيست. از همين رهگذر مي‌توان به توفيقات انقلاب اسلامي در فلسفه، معماري و مباحث فكري اشاره كرد. البته بخش‌هايي از آن ناهمخواني دارد، به دليل اين كه بالغ نيست و هنوز در ابتداي راه است.
بنابراين لازم است، گام‌هاي پراكنده در قالب افقي كه در نظر گرفته شده جهت پيدا كند تا بتواند منظومه كامل را بسازد. اين همان بحث تمدن اسلامي است كه در درون يك ضرورت مي‌شود. انقلاب اسلامي يك افق 1404 دارد و بايد يك افق 1440 نيز داشته باشد و اين برنامه را براي 50 سال بعد بايد داشته باشد تا همه مظاهر تمدني در يك سمت و سوي مشخص رشد پيدا كند.
در اين مقطع داشتن يك افق تمدني به گفتمان انقلاب اسلامي انسجام مي‌بخشد. بموقع بودن اين ضرورت زماني خودش را بروز مي‌دهد كه ما شاهد نوعي بيداري تمدني در جهان هستيم. يعني تمدن‌هاي كهني كه تا چند سال قبل به نسبت تمدن غرب فرودست محسوب مي‌شدند از بخش‌هاي مهمي از تكنولوژي نوين برخوردار هستند ولي نظام معنايي خود را كه به اين سخت‌افزار معنا بدهد، ندارند. در نتيجه دنبال اين هستند كه با تكيه بر گذشته خودشان سازه‌هاي تمدني نويني بسازند كه معنابخش پيشرفت و ترقي‌شان باشد. به طور مشخص، چين و روسيه در پي تحقق چنين هدفي هستند.
چيني‌ها دومين اقتصاد جهان بوده، اما بعد از گذشت دو دهه به اولين اقتصاد جهان تبديل مي‌شوند. در عين حال، خطري كه احساس مي‌كنند اين است كه اگر اين پيشرفت سخت‌افزاري از سازه نظري بي‌بهره باشد،‌ در تمدن غرب استحاله مي‌شود. اين مساله براي رهبران چين قابل قبول نيست. به نظر من يك نهضت بيداري تمدني در چين در حال شكل‌گيري است كه تلاش مي‌كند با آيين كنفوسيوس و سنن كهن چيني بنيادهاي تمدن جديد را بسازد كه ديگر انسان چيني انسان غربي نباشد. همچنين روسيه تلاش مي‌كند با نگاه ارتدوكسي اين هدف را محقق كند. تلاش‌هاي بيروني روسيه هم بر همين رويه مبتني است و مي‌خواهد ميان خود و غرب به رهبري آمريكا به لحاظ سياسي و اقتصادي تمايز قائل شود.

** شما از نظريه برخورد تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون سخن مي‌گوييد...
اين همان حرفي است كه هانتينگتون بعد از فروپاشي شوروي بيان كرده بود. او البته از چالش تمدني سخن به ميان آورده بود و بعضي از آن جنگ تمدني تعبير كردند. در حالي كه به‌نظر من، جنگ تمدني نيست ولي قطعا چالش تمدني است.

** پس شما همان تقسيم‌بندي نه‌گانه هانتينگتون را داريد؟
خير. من از ضرورت دروني شروع كردم. ضرورت دروني، ما را به جايي مي‌رساند كه به لحاظ شرايط امروز زيست در جهان،‌ ما از يك تك درخت صحبت نمي‌كنيم بلكه شبيه ما تمدن‌هاي ديگري كه در گذشته ريشه دارند، براي ماندن در دنياي جديد صحبت از احياي تمدني مي‌كنند. در دنياي جديد، تمدن، هويت بخش مي‌شود. سرزمين‌هاي مختلف براي اين كه تمايزي ميان خود و ديگري ايجاد كنند، با نام و مفهوم تمدن اين معنابخشي را انجام مي‌دهند. مثل تمدن چيني، روسي، اسلامي و...؛ هانتينگتون در بحث چالش تمدن‌ها مي‌گويد از 9 تمدني كه شكل مي‌گيرد، تمدن اول تمدن مسلط غرب است كه هشت تمدن ديگر آن را به چالش مي‌كشد. او در بررسي اين موضوع از كنار شش تمدن مي‌گذرد و دو تمدن را خيلي جدي مي‌داند. يكي تمدن چيني كه به لحاظ اقتصادي غرب را به چالش خواهد كشيد و ديگري تمدن اسلامي كه به لحاظ فرهنگي با تمدن مسلط غرب چالش خواهد كرد.

** همان نظريه ام‌القري كه نقش رهبري براي ايران قائل است... .
دقيقا. اگر قرار باشد اين كشورها پيشرو داشته باشند، چهار با پنج كشور مثل مصر، عربستان، ‌تركيه، اندونزي و ايران مي‌توانند اين نقش را ايفا كنند. مصر در شرايط جديدي كه براي اين كشور رخ داده به حاشيه رفته و تركيه قدرت جدي است. اندونزي به دلايل شرايطي كه دارد، به عنوان گزينه جدي مطرح نيست. عربستان به لحاظ وجود مكه و مدينه و از نظر فكري مطرح است، اما در سال‌هاي اخير با شكست‌هاي پي‌درپي روبه‌رو شده است. بيش از هر زمان ديگري، ايران به عنوان گزينه جدي مطرح است بويژه آن كه آن چيزي كه تمايز جدي با غرب پيدا مي‌كند، اسلام سياسي است، نه اسلام سنتي، محافظه كار و وهابي.

** بگذاريد همين‌جا به يك خط تبليغات منفي رسانه‌هاي غربي و عربي اشاره كنم كه محور ايران‌هراسي است. آنها مي‌گويند ايران به‌دنبال تمدن اسلامي نيست، بلكه مي‌خواهد امپراتوري پارس را احيا كند. به ادعاي آنها ايران مي‌خواهد با چيرگي بر كشورهاي اسلامي، همان سلطه ژئوپلتيك تاريخي خود بر غرب آسيا را احيا كند. پاسخ شما به اين ادعا يا به اين صورت‌بندي ضدايراني مساله چيست؟
در مقام رقابت، رقيبان ايران اگر بخواهند گزينه‌هايي را براي مهار كشورمان انتخاب كنند، يكي از مطرح‌ترين گزينه‌هاي ادعايي، موضوع احياي امپراتوري پارس و هلال شيعي است. اين رويكرد، باعث ايجاد دوگانه ديرين عرب و عجم مي‌شود و با همين ادعا مي‌خواهند خيز بلند ايران را در لب مرزهايش زمينگير كنند. در گام بعد موضوع هلال شيعي را مطرح مي‌كنند.
اين رويكرد استفاده از جغرافيا و تاريخ براي مهار ايران است. هانتينگتون در بحث چالش تمدني، لبه تماس ميان تمدن اسلام و غرب را خونين توصيف مي‌كند. آنها سعي كردند اين لبه خونين را به درون تمدن اسلام برگردانند. به جاي اين كه تمدن اسلامي در برخورد با تمدن غرب يكپارچه شود،‌ جهان اسلام با موضوعات موهومي مثل تمدن پارس درگير مي‌شود و جنگ‌هاي شيعه و سني راه مي‌افتد. داعش پياده كننده اين لبه خونين در جهان اسلام بود. اقدامات محمد بن سلمان نيز در درون همين طرح قابل ارزيابي است. آنها در تلاش هستند، هويت تمدن اسلامي شكل نگيرد. صدام در تلاش بود، اين طرح را اجرايي كند. او تلاش كرد، خود را نماينده عرب در مقابل فارس‌ها بداند.

** بله، به او مي‌گفتند، سردار قادسيه كه نمادي از يك پيشينه چالش‌برانگيز تمدني است...
به همين دليل مورد حمايت بخشي از مخالفان ايران قرار گرفت. در دوره جديد هم تلاش مي‌شود دوگانه عرب و عجم و شيعه و سني براه بيفتد. در نظم نوين چند تمدني، تمدني قابليت بيشتري براي اجرايي شدن دارد كه از انسجام بيشتري برخوردار باشد.

** بگذاريد به يك نقد ديگر بپردازم. برخي معتقدند، عاملي كه باعث موفقيت‌ براي تمدن اسلامي بويژه جمهوري اسلامي شده، اين نيست كه ايران وزن برجسته‌اي دارد بلكه به خاطر ناكامي‌هاي تمدن غرب است. در مقطعي از تاريخ كه جنبش‌هاي آزادي بخش شكل گرفته بود، برخي تحليلگران شكل‌گيري و موفقيت اين جنبش‌ها را به شكست استعمارگران نسبت مي‌دادند. آيا موفقيت فعلي ايران، ناشي از مجموعه اشتباهاتي است كه تمدن غربي كرده و به همين واسطه شرايط براي تنفس ايران مهيا شد و اگر به تعبير ترامپ دوباره آمريكا رويكرد سركوبگرانه اتخاذ كند، اين مساله باعث عقب‌نشيني ايران مي‌شود؟ يا اين مساله به جوشش دروني برمي‌گردد و ربطي به ناكامي غرب ندارد و ما به لحاظ مفهومي از چنان جوششي برخورداريم كه قدرت غرب را به حاشيه مي‌رانيم؟
به پرسش شما از دو منظر پاسخ مي‌دهم. در منطقه كنوني كه 10 تا 15 كشور وجود دارند، چرا ايران مي‌تواند از اين موقعيت بهره مند شود و چنين توفيقي نصيب كشورهاي ديگر نمي‌شود؟ در احياي تمدني، متعرض ايران مي‌شوند، چون ايران در دو مقطع شكوفايي تمدني دارد. اينها از خود مي‌پرسند چرا به مقطع سوم دستيابي پيدا نكند؟ ببينيد، فيلم 300 درباره ايران ساخته مي‌شود و قصد تخريب مظاهر تمدني ايران را دارد. چرا؟ چون اين پتانسيل و توانمندي را در تمدن ايران مي‌بيند. ايران حتي در موضوع بيداري اسلامي الهام‌بخش بوده است. نكته ديگر درباره ضعف غرب و قوت انقلاب اسلامي است. غرب چه كاري مي‌توانست انجام دهد كه انقلاب ايران را مهار كند؟

** جنگ، تحريم، فشار سياسي... .
همه تنگناها را ايجاد كرد، اما ايران دوباره مسير ترقي را پيمود و اين مساله البته به سرمايه‌گذاري ايران در گذشته هم مربوط مي‌شود. مثلا زمان صدام مخالفان او اعم از شيعيان و كردها سركوب شدند و بخشي از آنها كه توانستند فرار كنند، به ايران پناه آوردند. هر نظام سياسي كه با قهر حكومت كند و ساقط شود، قوي‌ترين اپوزيسيون آن نظام به قدرت مي‌رسد.
تمدن غرب، قصد مهار ايران را با صدام داشت، اما بعدها زمينه سقوط او را فراهم آوردند. همين مساله باعث شد، قوي‌ترين اپوزيسيون صدام كه در ايران بودند، طي روندي دموكراتيك قدرت را در عراق به دست بگيرند. برخي قصد ملامت ايران را دارند و مي‌گويند، چرا ايران در عراق نفوذ پيدا مي‌كند در حالي كه اين گريزناپذير است، چون اپوزيسيون صدام در دوران حاكميت او در ايران حضور داشت. طبعا عراق از اين پس به همراه ايران محور مقاومت شد. سوريه و لبنان هم كه در اين محور فعاليت مي‌كردند. بنابراين ايران در طي يك مسير به مرزهاي درياي مديترانه رسيد. دقت كنيد، به لبه تمدني با غرب.
براي اين كه اين خط كور شود،‌ نيت مخالفان ايران تصرف سوريه بود و براي اين كه به لحاط فكري اين حلقه قطع شود، بحث هلال شيعي مطرح شد. اين حرف از زبان ملك عبدالله اردني مطرح شد. گرچه اين حرف در اصل مبناي صهيونيستي دارد چون تا پيش از شروع جنگ در سوريه كسي حرفي از شيعه بودن حافظ اسد و بشار اسد و حكومت شيعيان در سوريه نمي‌زد. در لبنان هم كه شيعيان حكومت نمي‌كنند. اين هلال كه از آن به عنوان شيعي ياد مي‌كنند، هلال مقاومت و هلال ضد صهيونيستي است، اما براي اين كه صهيونيست‌ها هزينه‌اي پرداخت نكنند، مسلمانان منطقه تحريك مي‌شوند تا با طرح جنگ شيعه و سني لبه خونين را در درون تمدن اسلامي ايجاد كنند.

** فكر مي‌كنيد در چنين شرايطي، چقدر علماي اسلامي آمادگي پذيرش اين واقعيت را دارند كه به‌جاي تفرقه، از طريق وحدت، زمينه را براي ايجاد تمدن نوين اسلامي فراهم كنند؟ آيا برگزاري اجلاس اخير علماي مقاومت مي‌تواند نمايشي از عزم امت اسلامي براي وحدت باشد؟
بله. جامعه مدني در جهان اسلام، آمادگي وحدت براي ايجاد تمدن نوين اسلامي را دارد. تنش‌هاي سياسي اخير كه عربستان ايجاد كرده، اين فرآيند را كمي مشكل كرده است. مساله عربستان اين است كه مي‌گويد يا من بايد رهبر تمدن نوين اسلامي باشم، يا اين تمدن نبايد شكل بگيرد. اين يك مشكل جدي است. با اين حال علماي تقريبي مي‌توانند اين شرايط را تغيير دهند.

** در مسير تمدن‌سازي نوين، ممكن است برخي تمدن‌ها با يكديگر دست به ائتلاف بزنند؟ مثلا تمدن اسلامي به رهبري ايران و تمدن ارتدوكس روسي؟
فراموش نكنيد كه ذات تمدن غربي استكباري است. براي همين، گمان‌هاي ديگر از آن فاصله مي‌گيرند. در حال حاضر تمدن غربي در رقابت همزمان با تمدن‌هاي ديگر، بويژه تمدن اسلامي، ارتدوكس روسي و كنفوسيوس چيني است. بنابراين ممكن است اين دشمني مشترك، نزديكي‌ تمدني را باعث شود. با وجود اين، قرابت‌ها موقت است و در بلندمدت نمي‌تواند به يگانگي آنها منتهي شود.

** شرايط بين‌المللي، آماده شكوفايي تمدن اسلامي
از دو منظر به ضرورت محيط بين‌الملل نگاه مي‌كنم. يكي اين كه در فضاي بين‌الملل صحبت از اين است كه عمر جهان دوقطبي از ربع قرن پيش تمام شده و نظم جديد شكل نگرفته است. همه گزاره‌ها و روندها نشان مي‌دهد كه نظم آينده بازگشت به نظم دوقطبي نخواهد بود و علاوه بر اين نظم تك‌قطبي هم نخواهد داشت چون تك‌قطب پيروز براي اين موضوع تلاش كرد اما ناكام ماند. بنابراين يك نظم چند قطبي خواهيم داشت، اما حرف اين جاست كه يكي از گزاره‌هاي اين نظم، نظم چندقطبي چند تمدني است. در اين ساختار جديد، ايران و انقلاب اسلامي با همه تمايزاتي كه براي خود تعريف كرده، ذيل تمدن اسلامي قرار مي‌گيرد. همه 53 كشور اسلامي هم در اين موقعيت قرار مي‌گيرند، منتهي رتبه ايران در ميان كشورهاي اسلامي به اذعان همه متخصصان بالاست.


*منبع: روزنامه جام جم؛ 1396،9،16
**گروه اطلاع رساني**1699**1601**تنظيم:كامبيز رضايي ** انتشار: شهناز حسني
۰ نفر

سرخط اخبار پژوهش