۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۶:۱۰
کد خبر: 82656008
T T
۰ نفر

استقبال آذربايجان از شهيد چهره آشنا- رحمت مهدوي*

۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۶:۱۰
کد خبر: 82656008
استقبال آذربايجان از شهيد چهره آشنا- رحمت مهدوي*

تصوير سياه سفيدِ نوجواني رزمنده، «ام- يك» به دست در گل و لاي براي بسياري از ما آشنا است؛ نوجواني به نام «حسن جنگجو» كه امروز پيكرش به زادگاه بازگشت و فردا بر دست مردم قدرشناس آذربايجان تشييع خواهد شد.

حسن جنگجو نوجواني تبريزي كه بيش از 34 سال در تاريخ دفاع مقدس پنهان بود و در پشت ديوار بي توجهي ها سالها است مادرش را چشم به انتظار گذاشته بود، عزم برگشتن كرد تا بلكه غبارها از دل او بزدايد. در سالهاي دوران دفاع مقدس كه او نوجوان كم سن و سالي بود و ميهن اسلامي هر روز شاهد بارش انواع موشك ها و خمپاره ها، در حالي كه مردان بسياري از ترس و وحشت به پناهگاهها، پناه مي بردند او بي توجه به زوزه خمپاره ها، ميدان جنگ را بر پناهگاه ترجيح مي دهد و همرزم چمران ها مي شود.
حسن جنگجو، شهيد فهميده آذربايجان، مردي از ديار ستارخان و باقرخان بعد 34 سال امروز به موطن خود، ديار آذربايجان برگشت. او بر مي گشت تا مردم آذربايجان در كنار وصف رشادت باكري ها و تجلايي ها، از فردا از دلاوري فرزند كوچك خود نيز حماسه سازند؛ حماسه هايي مبتني بر واقعيت، آري تاريخ اندك اين نوجوان رشيد پر است از ناگفته ها، بايد نوشته شود از دليري ها و فداكاري هايش در عمليات‌هاي فتح المبين، والفجر 4 و خيبر .
بايد از رشادت او داستان ها سروده شود، زماني كه در عمليات خيبر تير را بر پاي خود احساس مي كند ولي لحظه اي از عزم و اراده خود پا پس نمي كشد. از پسردايي‌ او كه «جان باز» دوران جنگ است نقل شده : «به خاطر تركش پايش نمي‌توانست پوتين بپوشد براي همين يك دمپايي پوشيده و با كش به پايش بسته بود به همين شكل هم در عمليات حضور يافته و آنگونه كه خود مي‌خواست پا برهنه به ديدار معبودش شتافت.»
شهيد حسن جنگجو علي رغم سن و جثه كوچكي كه داشت همرزم بزرگان دفاع مقدس همچون شهيد چمران بود و در ركاب اين چريك بزرگ در عمليات بزرگ فتح المبين، والفجر 4 و خيبر حضور داشت. بزرگي اين نوجوان به قدري بود كه چمران اين شهيد بزرگوار را حتي به اسم كوچكش مي شناخت و گواه اين ادعا، درد و دلهاي مادرش است كه مي گويد آن زمانها كه با چمران تلفني صحبت مي كردم او مي گفت «حسن منيم بالامدي»؛ حسن بچه خودم است.
او نه تنها از مرگ واهمه نداشت بلكه خود را آماده هجرت كرده بود و شهادت را افتخار بزرگي مي دانست و در اين بين مادرش را از بي تابي در غياب خود نهي كرده بود. در اين زمينه مادرش مي گويد: هر بار كه به جبهه اعزام مي‌شد به من سفارش مي‌كرد اگر خبر شهادتم را آوردند بي‌تابي نكني...به ياد مصيبت اهل بيت‌(ع) به ويژه امام حسين(ع) و براي ايشان اشك بريز. اگر من شهيد شدم شما افتخار كن كه در راه خدا رفته‌ام. به خاطر همين حرف‌هايش هم بود كه وقتي خبر شهادتش را دادند؛ من بي‌تابي نكردم.»
او بر دست مردم آذبايجان تشييع مي شود تا بار ديگر هزاران عاشق مهين اسلامي را به فكر و تامل فرو ببرد. آري بايد از او عشق و وفاداري به خاك و دين و ارزشها را آموخت. آري بايد از او معني رشادت و خدمت به مردم را ياد گرفت.
---------------------------------------------------------------------------------------
*كارشناس سياسي
۰ نفر