۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵
کد خبر: 82232772
T T
۰ نفر

لبخند شهید به دشمن

۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵
کد خبر: 82232772
لبخند شهید به دشمن

تهران- ایرنا- «علیجان همتی فر، تنها شهیدی بود كه هنگام ترورهیچ عكس العملی نشان نداد و با روی باز ازما استقبال كرد و با لبخند سلام كرد؛ اما ما وقیحانه او را زدیم.دستور داشتیم همتی فر را هرطور شده است نابود كنیم واگر نشد؛ به صورت دودكش وارد خانه اش شویم و برای ضربه زدن به او، فرزندان وهمسرش را از بین ببریم.»

این بخشی از اعترافات یكی ازعوامل گروهگ منافقین وعامل ترور شهید همتی فر است.
شهیدعلیجان همتی فر در سال 1322 در زرند كرمان متولد شد و سرانجام در21 آذر 63 به دست گروهك های تروریستی منافقین به شهادت رسید.
علیجان قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی همچون دیگر مردم به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت و لحظه ای دست از مبارزه برنداشت.
بعد از پیروزی انقلاب نیزبا شروع تعارض های رژیم بعث عراق به جنوب كشور به عنوان فرمانده گردان لشگر 418 ثارالله كرمان به كارزار جنگ تحمیل شده از سوی دشمن شتافت.
وی ، همزمان با نبرد در جبهه های نبرد با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همكاری وسیعی داشت بطوریكه جزو یكی از اعضای موسس تشكیل كمیته انقلاب اسلامی كرمان و مشاور و معتمد دادستان كرمان بود.
فعالیت های شبانه روزی شهید همتی فر باعث شد تا خاری بر چشم منافقین و دشمنان اسلام باشد و بارها مورد تهدید دشمن قرار بگیرد اما او با روی باز ازهمه تهدیدها استقبال می كرد.
با مریم دخترشهید علیجان همتی فر به گفت وگو نشستیم و او پدرش را این طور توصیف كرد: من و برادرانم دوران كودكی بسیار شیرینی را با پدرم داشتیم و لحظه لحظه بودن پدرم برای ما خاطره انگیز و به یاد ماندنی است.
زمانی كه پدرم در ماموریت نبود هرهفته جلسات خانوادگی داشتیم و در همه امور از جمله خرید خانه و مسائل دینی ومذهبی با همدیگر صحبت می كردیم . آنقدر صحبت های ایشان برما تاثیرگذار بود كه گاهی من و برادرهایم تا مدت ها در مورد همان مسائل و صحبت ها تبادل نظر می كردیم.
پدرم همیشه می گفت: «من به هر جا كه رسیدم از نماز صبح و از نماز اول وقت است». او همیشه به رعایت سه موضوع تاكید و پافشاری زیادی داشت؛ اول آنكه نماز اول وقت را فراموش نكنیم، همیشه مودب باشیم و با دیگران با ادب و احترام برخورد كنیم و سعی كنیم اولین نفری باشیم كه در برخورد با كسی سلام می كند. او فرد بسیار خوش برخورد و معاشرتی بود.
پدرم می گفت: سعی كنید وقتی گوشی تلفن را جواب می دهید، الو نگویید و بگویید سلام علیكم.
پدرم به انس با اهل بیت(ع) نیز خیلی تاكید داشت ومی گفت ارتباطتان را با ائمه معصومین(ع) قطع نكنید. پدرم به هیچ وجه راضی نبود كه در جایی عنوان شغلی مطرح شود حتی زمانی كه لازم بود ما در فرم مدرسه شغل شان را بنویسیم، می گفت: «بنویسید من كارمند هستم و یا آبدارچی اداره هستم». زمانی هم كه در محل كارش نیز حضور می یافت اصلا در اتاق كارش نبود ومدام جلوی در اداره می ایستاد تا ارباب رجوع هر كاری دارد به راحتی به ایشان كه رئیس آن اداره بود دسترسی داشته باشد.
پدرم علاقه خاصی به مطالعه كتاب داشت و در زمان حیاتش چهار هزار جلد كتاب مطالعه كرد.
مریم دخترشهید همتی فر می گوید: منافقین سه سال در جستجوی پدرم بودند ودر این مدت مرتب به فراخور شرایط به خانه های متعددی نقل مكان كردیم وآنان نیز در تمام این مدت، پدرم را به طرق مختلف چه درمحل كار و چه درخانه تهدید به مرگ می كردند.
گاهی تماس می گرفتند و توهین و تهدید می كردند اما عجیب بود كه پدرم بسیار با ملایمت با آنان رفتار می كرد و حتی به مادرم توصیه كرده بود كه اگر آنها تماس گرفتند به هیچ وجه تندی نكند و نگران نباشد . پدر می گفت آنها فقط چند جوان خام هستند.
دختر شهید همتی می گوید: مسئولان به پدرم پیشنهاد محافظ و حمل اسلحه داده بودند ولی او نپذیرفته بود و تا روز آخر خودش پیاده به محل كارش رفت وآمد كرد.
مریم روز شهادت را اینگونه توصیف كرد: صبح روز شهادت، پدرم آمد و ازهمه ما حلالیت طلبید. گفت: اگر كم و كاستی داشتم مرا امروز ببخشید وحلال كنید. مادرتان را یاری كنید و مواظب هم باشید. ادب را فراموش نكنید، صبورباشید و در ایمانتان استوار باشید. بعد همچون همیشه به طرف محل كارش با پای پیاده به راه افتاد.
یادم می آید آنروز من ترس زیادی داشتم حتی برای رسیدن به مدرسه راهی كه هم مسیر محل كار پدر بود را انتخاب نكردم.
همان روز ضاربان در خیابان خلوتی كه محل همیشگی رفت وآمد پدرم بود كشیك داده بودند و وقتی پدرم را دیدند به سمتش رفته و پرسیده بودند:همتی فر شما هستید؟ پدرم با همان متانت و خوش رویی همیشگی اش به سمت آنها برگشته و دستش را به نشانه ادب بر روی سینه گذاشته و گفته بود كه سلام علیكم، بله بفرمایید امری داشتید؟ و درهمین لحظه منافقین تیری را به سمت سینه پدرم كه دستش روی آن بود، شلیك می كنند وآن تیر به ساعتِ دستش اصابت كرده و بعد ازآن كمانه كرده و به گلوی ایشان برخورد می كند.
منافقین برای آنكه خیالشان آسوده شود كه پدرم زنده نمی ماند یك تیر به قلب و تیردیگری را به سرش زده و بلافاصله با موتور از صحنه جنایت می گریزند.
آن روز من درمدرسه و سرجلسه امتحان بودم كه مدیر ومعاون آمدند و گفتند ما تو را به خانه می رسانیم و من متعجب علت كارشان را نمی دانستم اما پس از رسیدن به خانه، شهادت پدر را به من تبریك گفتند.
پس از به شهادت رسیدن پدرم، من وخانواده ام تمام تلاشمان را كردیم كه مبادا ناراحتی مان را دشمن ببیند چون یقین داشتیم حتما عوامل منافقین در مراسم پدرم شركت دارند تا بدانند روحیه خانواده شهید به چه صورت است وآیا توانسته اند كاری كنند كه حتی فرزندان شهید نیز دیگر در راه مبارزه قدم نگذارند! وچه خیال ابلهانه ای داشتند!
دختر شهید همتی فر در ادامه خاطرات خود با پدر شهیدش می گوید: ضارب پدرم پس از دستگیری تقاضا می كند كه با خانواده ما صحبت كند كه بالاخره پس از اصرار فراوان از جانب او موافقت كردیم.
در تماسی كه بین ما و ضارب برقرار شد مادرم به او گفت؛ «ازخانواده شهید همتی فر چه چیزی میخواهی؟» واو پاسخ داد: تنها حلالیت.«لطفا آدرس خانه تان را بدهید تا مادرم برای حلالیت خدمت شما برسد.»
عامل ترور پدرم اعتراف كرد كه «شهید همتی فر تنها شهیدی بوده كه هیچ عكس العملی نشان هنگام ترور و شهادت نشان نداده و با روی باز از او و همدستانش استقبال كرده و حتی به آنها لبخند زده و سلام كرده است اما آنها وقیحانه پدرم را به شهادت رسانده اند.»
دختر شهید می گوید: گروهك منافقین در ذهن ها یك گروهك تنفرآمیز است، حتی كشورهایی كه حامی گروهك منافقین هستند نیز به جنایات این گروهك مطلع هستند و آگاهانه از آنها حمایت می كنند چون درحمایت از آنها برایشان نفعی وجود دارد و گرنه زباله دانی تاریخ نیز جای منافقین نخواهد بود.
مریم می افزاید:از چنین مجامع بین المللی هیچ توقعی نمی توان داشت چرا كه آنها با حمایت هایشان از گروهك هایی همچون منافقین، عقل را نیز به سخره گرفته اند.
اجتمام**9136**1776**خبرنگار: فرزانه جلالیان**دبیر: لیلا خطیب زاده
۰ نفر

سرخط اخبار جامعه