۸ فروردین ۱۳۹۴، ۱۸:۴۸
کد خبر: 81553510
T T
۰ نفر
مادر حسن روحاني: براي فرزندم دعا مي كنم

بخش هايي از مصاحبه با بانو سكينه پبوندي مادر دكتر حسن روحاني رييس جمهوري كشور كه در آن گفت: از بچگي هميشه خوب بود، ساكت بود، حرف پدر و مادر را گوش مي داد و احترام مي گذاشت و من افتخار مي كنم كه براي مردم كاري بكند و براي فرزندم دعا مي كنم تا به تمام وعده هايش عمل كند.

آنچه مي خوانيد بخش هايي از مصاحبه بانوي مرحومه سكينه پيوندي مادر حسن روحاني رييس جمهوري، در روز 27 خرداد دو روز پس از برگزاري انتخابات رياست جمهوري 24 خرداد 92 است كه ايرنا به بازنشر آن پرداخته است:



سكينه پيوندي مادر حسن روحاني رييس جمهور منتخب، مدت يك سال است در شهر سمنان و در خانه شخصي خودشان زندگي مي كند.



او پيش از اين و براي بيش از 70 سال به همراه همسرش حاج اسدالله فريدون در شهر سرخه و محل اصلي زندگي شان بود. اما پس از فوت حاج اسدالله در نهم مهرماه سال 90 تنها شد و براي آنكه بيش از پيش به محل زندگي دخترانش نزديك باشد خانه ويلايي و زيباي خود و شوهرش در بن بست نظامي شهر سرخه را ترك كرد و حالا در خانه اي آپارتماني در شهر سمنان زندگي مي كند.



اين خانه چند سال پيش به همت شيخ حسن روحاني در زميني بازمانده از پدر ساخته شد. مادر آقاي روحاني سن و سالي دارد كه نه گوش هايش خوب مي شنود و نه چشم هايش به قدر كفايت مي بيند. راه رفتنش هم به مدد واكر است، اما حافظه اش آن قدر قوي هست كه جزيياتي دقيق از كودكي و جواني پسرش كه حالا رييس جمهور ايران شده را با دقت تعريف كند.



او به جز اين در حرف زدن و آگاهي از امور روزانه هم چابك است و چيره دست. هم مناظره هاي انتخاباتي را دنبال مي كرد و هم وعده هاي انتخاباتي پسرش خوب يادش است.



ظهر روز دوشنبه 27 خردادماه و دو روز پس از اعلام قطعي نتيجه انتخابات رياست جمهوري يازدهم به ديدار مادر رييس جمهور جديد رفتيم. گفت وگويي كه در ادامه مي آيد، حاصل اين ديدار است.



گفت و گوي روزنامه شرق با مادر رئيس جمهور منتخب را در ادامه مي خوانيد؛



مادر جان، از كودكي آقاي روحاني برايمان بگوييد، آن روزها چطور پسري بود. شما از او راضي بوديد؟



از بچگي هميشه خوب بود، ساكت بود، حرف پدر و مادر را گوش مي داد و احترام مي گذاشت. هر كاري كه رضاي خدا بود انجام مي داد. تا كلاس ششم درس خواند، بعد چون درس و حافظه اش خوب بود رفت حوزه.



براي درس حوزه كجا رفت؟



رفت سمنان.



آنجا چند سال درس خواند؟



يك سال سمنان حوزه علميه بود، آنجا حجره نداشت، خانه حاجي اسماعيل خوشوقت مي رفت و شب و روز درس مي خواند.



از كي براي درس خواندن به قم رفت؟



چون حافظه خوبي داشت 15ساله بود كه رفت قم درس طلبگي بخواند، بايد 16سالگي مي رفت اما سر 15سالگي رفت حوزه آنجا.



پسرم گفت گراني را تمام مي كنم، بيكاري را تمام مي كنم، اينها را توي تلويزيون گفت. گفت اين جوانان را مي برم سر كار، بيكاري تمام مي شود و گراني قطع مي شود. انشاءالله كه خدا كمك كند



يعني يك سال زودتر رفت؟



بله يك سال زودتر رفت، آيت الله (استادش) گفت چون درس و حافظه اش خوب است بايد به او حجره بدهيم، همين طور هم بود شكر خدا.



وقتي رفت حوزه علميه، شما دلتنگش نمي شديد، سمنان كه بود به سرخه نزديك بود مي توانست به شما سر بزند، اما وقتي رفت قم از شما دور شد، دلتان برايش تنگ نمي شد؟



مي شد، اما خوشحال بودم اين راهي كه رفته براي رضاي خداست، دل همه تنگ مي شود، اما چون پسرم راه خرابكاري نرفته بود و هر كاري مي كرد خوب بود برايش خوشحال بودم.



بعد از آنكه رفت حوزه قم وقتي به سرخه برمي گشت اينجا چه كارهايي مي كرد، براي كارهاي مزرعه و مغازه به پدرش كمك مي كرد؟



هميشه به پدرش در كار زمين كمك مي كرد مغازه هم مي رفت، آن سال ها آقاي نطنزي امام جماعت سرخه بود، مكتب خانه داشت و به بچه ها قرآن درس مي داد، آشيخ حسن كه از قم مي آمد به او كمك مي كرد تا بتواند به كارهاي ديگر هم برسد.



حاج خانم حالا ماجراي عروسي آقاي روحاني را براي ما تعريف كنيد، عروس خانم را كي انتخاب كرد خودش يا شما، عروسي چطور برگزار شد؟



20 سالش بود كه با دخترخاله اش ازدواج كرد، دختر خواهر من بود. ما رفتيم براي او انتخاب كرديم، به او گفتيم كه وقت ازدواج است، برايت چيكار كنيم؟ گفت اختيار من دست پدر و مادرم است، هرچه شما بگوييد. برايش رفتيم خواستگاري، آنها هم گفتند به روي چشم، دختر مال شماست.



مادر حسن روحاني



وقتي كه مي خواست ازدواج كند، لباس روحانيت مي پوشيد يا هنوز نه؟



بله لباس مي پوشيد، از اينجا كه رفت عمامه سر كرد. وقت ازدواج هم لباس آخوندي داشت.



عروسي چطور برگزار شد؟



عروسي آن موقع مذهبي بود، ما هم برايش مذهبي عروسي گرفتيم، مثل حالا نبود كه سروصدا و... داشته باشد.



وقتي قم بود شما براي ديدنش مي رفتيد يا فقط او به سرخه مي آمد؟



نه، ما هم مي رفتيم قم.



از وقتي رفت تهران هم خانه اش مي رفتيد؟



هميشه ما را مي برد تهران، ما را نگه مي داشت، دو پسرم هر دو پسرهاي خوبي هستند، هم شيخ حسن هم حسين.



وقتي رفت خارج كه نمي توانست براي ديدن شما زود بيايد دلتان برايش تنگ نمي شد؟



خارج خيلي وقت نبود، 18 ماه آنجا بود، زود انقلاب شد آمد ايران، به حرف آيت الله خميني خيلي معتقد بود، از سال 42 اولين كسي بود كه رفت زيارت آيت الله خميني.



زمان جنگ كه مي رفت به جبهه ها شما ناراحت نمي شديد كه شايد اتفاقي بيفتد؟



نه، مي گفتم براي خداست بايد برود، من افتخار مي كردم كه اگر قدمي برمي دارد براي رضاي خدا و امام زمان باشد. هميشه مي گفتم برو مادرجان، اگر نروي انقلاب حفظ نمي شود ما هم تو را مي سپاريم دست خدا. او از اول هم ترسي نداشت، اعلاميه مي فرستاد براي پدرش، او هم پخش مي كرد، براي چهلم پسر امام خميني هم در تهران به منبر رفت.



بچه هاي آشيخ حسن كه نوه هاي شما هستند اينجا مي آيند؟ به شما سر مي زنند؟



هميشه مي آيند اينجا، هر وقت هم ما برويم تهران يك ماه يا دو ماه آنجا مي مانيم.



كدامشان بيشتر سر مي زند، كدام را شما بيشتر دوست داريد؟



همه شان براي من يكي هستند همه بچه هاي من هستند. يك اندازه دوستشان دارم. بچه هاي خوبي هستند و حرف پدر و مادرشان را گوش مي كنند.



وقتي آشيخ حسن مي خواست براي رياست جمهوري ثبت نام كند شما مي دانستيد؟ به شما گفته بود؟



اول كه مي خواست ثبت نام كند به هيچ كس نگفت، بروز نداد. اول رفت مسافرت قبل از عيد، به من زنگ زد گفت مادر من عيد نمي آيم سمنان، گفتم چرا، گفت كاري دارم دور و ور، فقط اين آقاي ناهيدي (به او اشاره مي كند) مي دانست كه باجناقش است. نمي خواست پخش بشود، شايد يك وقت نمي شد، يا پشيمان مي شد مي خواست كار درست بكند.



اين روزها به شما زنگ مي زند؟ هر چند روز يك بار شما با او حرف مي زنيد؟



هميشه، هر روز براي من زنگ مي زند حتي روزي كه جلسه داشته باشد يا قبل از همين رياست جمهوري به خانمش مي گويد به مادر بگو كه امروز جلسه دارم. هر كاري اش اگر قطع بشود زنگ زدنش به من قطع نمي شود. حسين هر روز به من زنگ نمي زند، اما او هميشه زنگ مي زند. مي گويد مادرجان هرچه داريم از تو داريم.



شب هاي انتخابات و مناظره ها كه آشيخ حسن مي آمد توي تلويزيون و صحبت مي كرد شما برنامه ها را نگاه مي كرديد؟



بله، هميشه مي ديدم، گوش مي كردم، اين بچه ها (اشاره به دخترانش) به من مي گفتند برو بخواب مادرجان، اين برنامه ها به درد تو نمي خورد، من مي گفتم تمام مردم ايران دارند گوش مي كنند، من مادرش هستم، اينجا گوش مي كنم برايش هم دعا مي كنم. خودش هم به من گفت مادرجان مردم زحمت كشيدند به من راي دادند، اما اگر دعاهاي شما نبود من به جايي نمي رسيدم.



من با او كاري ندارم، ولي با پسرم خوب بود، رييس جمهوري محترم است هركس باشد خوب است. تا خوب نباشد كه رييس جمهور نمي شود



وقتي توي تلويزيون آمد براي صحبت كردن، به نظرتان خوب حرف مي زد؟



آره خوب حرف مي زد، البته براي من كه حرف نمي زد براي مردم بايد خوب باشد.



بقيه كانديداها كه با آشيخ حسن در انتخابات بودند را مي شناختيد؟



آره مي شناختم، از نزديك نه اما از دور مي شناسم، همين قاليباف و اينها بودند.



وقتي آقاي روحاني قبول شد مردم محل براي تبريك گفتن پيروزي پيش شما آمدند؟



آره مردم سمنان هميشه دوستش داشتند. خيلي ها براي تبريك آمدند.



آقاي روحاني از قديم با آقاي هاشمي رفسنجاني دوست بود و هميشه با او رابطه خوبي داشت، در اين مدت آقاي هاشمي خانه شما هم آمد؟



مراسم پسر آقاي روحاني آقاي هاشمي آمد، همان يك بار من او را ديدم.



حالا كه آقاي روحاني رييس جمهور شده است حتما كارش خيلي زياد مي شود و وقت ندارد زياد به شما سر بزند يا با شما تلفني صحبت كند از اين اتفاق ناراحت نيستيد؟



نيايد، من افتخار مي كنم كه براي مردم كاري بكند.



رييس جمهور قبلي آقاي احمدي نژاد به نظرتان چطور بود؟ به نظر شما خوب كار مي كرد؟



من با او كاري ندارم، ولي با پسرم خوب بود، رييس جمهوري محترم است هركس باشد خوب است. تا خوب نباشد كه رييس جمهور نمي شود.



دوست داريد حالا كه آشيخ حسن رييس جمهور شد براي مردم چه كاري بكند؟



بايد كاري بكند كه رضاي خدا و مردم باشد، بتواند به مردم كمك كند كه برايش راي انداختند و دستش را گرفتند، او هم دست آنها را بگيرد.



الان گراني و بيكاري خيلي زياد شده و مردم گرفتار شده اند، به نظر شما پسرتان مي تواند اين مشكلات را حل كند؟



پسرم گفت گراني را تمام مي كنم، بيكاري را تمام مي كنم، اينها را توي تلويزيون گفت. گفت اين جوانان را مي برم سر كار، بيكاري تمام مي شود و گراني قطع مي شود. انشاءالله كه خدا كمك كند.



برگرفته از: روزنامه شرق

سرخط اخبار استان‌ها