فروغ فرخ زاد، دستانی که درباغچه شعر سبز ماند (2 قسمت آخر)
#
تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی 14/10/83
داخلی.فرهنگی.شعر.فروغفرخزاد.
..."منیرو روانی پور" رمان نویس معاصر گفت: درجمعی شنیدم که درباره فروغ
می گویند که او از موقعیت و شرایط خاصی برخودار بوده، مثل او شعر گفتن
آسان است اما زمانه او را برجسته کرد.
"درجامعه که نیاز ریشه هایش را هرلحظه می پوساند،ناگهان زنی از مرثیه خوانی
و تنگناهای فکری رها می شود و از آن همه از دست داده ها دست می شوید و به
تفکر خلاق می رسد.
او گفت: در این دیار به خاطر نیاز و نیازمند بودن، مااز یکدیگر هنرپیشه
می سازیم، همه می خواهیم آدمی آن کسی نباشد که هست.
"دیوارهای شرط و شروط سیمانی است باید به مراد این و آن برقصی، و وقتی
رقصیدی چه طور می توان به جهان و فلسفه بودنش فکرکرد."
فروغ اما به ساز کسی نرقصید، مگرساز خودش، اگر چه این ساز ابتدا صدای
خوشی نداشت اما سرانجام به نوای بر حق خود رسید و چون فروغ جنسی از ریا و
تزویر ندارد، شناخت او نیز ریاکارانه نیست، هرچند نگاه اولیه اش به جهان
احساساتی است، اما هرچه هست نگاه خود اوست.
در پنجره کسی که به تماشا ننشسته است، کلمه هستی او است، نمی خواهد با آن
ادا درآورد و یا به شهرت برسد و جهان را اسیر خود کند، او در هر دوره ای
دلش را روی کاغذ حک می کند و چون دلی در سینه دارد، این نقش در هر دوره،
نگاه ها را به خویش می خواند.
فروغ ساده نگه می کند، ساده می اندیشد، ساده می نویسد و خودش است بی نکه
نقشی بازی کند و خود بودن مشکل است.
او گفت که اگر ما بعد از او در این دوره درکارمان مانده ایم برای این
است که نسبت به خود شناخت نداریم، نمی دانیم چه کسی هستیم، به چه نگاه
می کنیم و چه می خواهیم.
** روز شمار، حکایت ها
* تحصیلاتش را در دبیرستان خسروخاور ( مهر 1325) ادامه داد در این دوره
"مهدی حیدری" شاعرایده ئال او است،
*درسال 1328 به هنرستان بانوان کمال الملک رفت و آموزش خیاطی و نقاشی را
گذراند.
* در سن 16 سالگی با"پرویز شاپور" (31ساله ) ازدواج کرده به اهواز نقل
مکان می کند.
**نامه های فروغ به شاپور که توسط "عمران صلاحی" جمع آوری و منتشر شده
است ظاهرا نمایشی از دلبستگی های فروغ فرخزاد به شاپور است.
**شعر "اسیر" در بهار سال 1331 برای نخستین بار چاپ می شود در همین سال
تنها فرزندش "کامیار" متولد می شود.
** در فاصله سال های 32 و 33 فروغ برای چاپ شعرهایش در برخی مجلات مانند
" "روشنفکر" و " فردوسی"، سفرهایی را از اهواز به تهران انجام می دهد و در
این دوره نادرنادرپور،سایه، مشیری، لاهوتی، گلچین گیلانی شاعران ایده آل
فروغ هستند.
** "پوران فرخ زاد" خواهر فروغ می گوید که وقتی شعرگناه و دیگر اشعارش
چاپ شد شعرا و هنرمندان دوره اش کردند و پدرم سخت مخالف این کارهای فروغ
بود می گفت فروغ باعث ننک خانواده ما است و بعد هم فروغ را از خانه بیرون
کرد.
** سال 1334 فروغ پس از چاپ پاورقی "شکوفه های کبود" نوشته ناصر خدایار،
به علت شوک روحی، مدت یک ماه در آسایشگاه روانی بستری می شود.
** در سال 1335 "دیوار" توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
** در همان سال فروغ برای نخستین بار با یک هواپیمای باری کمپانی پرواز
"پارس کاگو" به رم و سپس به مونیخ سفر کرده و در مرداد ماه 1336 به تهران
باز می گردد.
** در سال 1337 "عصیان" توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
**فروغ در سال 1337 با"ابراهیم گلستان" در"گلستان فیلم" در خیابان اراک
تهران آشنا می شود و سال بعد "عاشقانه" و"جمعه" را درمجله "اندیشه و هنر"
چاپ می کند.
** درهمان سال فروغ به عنوان مونتور(ناظر) فیلم مستند "یک آتش" فعالیت
می کند.
** د رتهیه فیلمی از "مراسم خواستگاری در ایران" بنا به سفارش موسسه
فیلم کانادا با ابراهیم گلستان کارگردان سینما همکاری می کند و در این
فیلم در کنار پرویز داریوش ، طوسی حائری و هایده تقوایی نقش ایفا کرد.
** در بهار سال 1340 به انگلستان سفر می کند، دربهار سال بعد در فیلم
"دریا" ساخته ابراهیم گلستان بازی کرده و برای ساخت فیلمی خبری به تبریز
و "جذام خانه باباغی" می رود.
** در پاییز همین سال به مدت 12 روز در تبریز در جذام خانه باباغی
بسر می برد و محصول این کار فیلم مستند "این خانه سیاه است" است.
** دربهار سال 42 در فیلم "خشت وآیینه" ساخته ابراهیم گلستان بازی می ـ
کند.
** در بهار 1343 در فستیوال فیلم "اوبرهاوزن" جایزه بهترین فیلم این
فستیوال را به خاطر فیلم "این خانه سیاه است" دریافت می کند.
** در روزنامه اطلاعات 24 بهمن 1345 خواندیم: طی یک حادثه وحشتناک
رانندگی در جاده دروس - قلهک ، فروغ فرخ زاد شاعره معروف کشته شد.
فروغ طبق گفته خودش در زندگی هرگز راهنمایی نداشته و کسی او را تربیت
فکری و روحی نکرده است
او گفت : هرچه دارم از خودم دارم و هرچه ندارم همه آن چیزهایی است که
می توانستم داشته باشم، اما کجروی ها و خود نشناختن ها و بن بست های زندگی
نگذاشته است که به آن ها برسم.
... چنین می گوید : دستانم را در باغچه می کارم، سبز خواهد شد،می دانم.
فراهنک. 2303/ 1917