نگاهی به تازه های کتاب کودک و نوجوان
#
تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی 30/05/84
داخلی.فرهنگی.کتاب کودک.شباویز.
انتشارات شباویز تازه ترین کتاب های خود در حوزه ادبیات کودک در گروه سنی
"ب و ج" را روانه بازار کرد.
گروه سنی "ب"، سال های دوم و سوم دبستان و "ج" سال های چهارم و پنجم
دبستان است.
به گزارش روز یکشنبه خبرنگار گروه فرهنگی ایرنا، این کتاب ها در موضوع
داستان های تخیلی، افسانه های عامه، پرندگان و حیوانات با تصویرگری وارد
بازار شده است.
"توپ قرمز" نوشته "فریده خلعت بری" و باتصویرگری "علی مفاخری" کتابی در
زمینه داستان های تخیلی است که برای گروه سنی ب منتشر شده است.
این داستان ماجرای توپ قرمزی است که به دلیل بی توجهی "برزو" صاحب این
توپ که اکنون در سن نوجوانی به سر می برد، تصمیم می گیرد خود را از داخل
کمدی که مدت ها در آن زندانی بوده، نجات دهد.
برزو به دنبال چیزی داخل کمد می گشت، توپ قرمز به زحمت خودش را از داخل
کمد بیرون کشید و به وسط اتاق پرید: آخ، راحت شدم، چقدر تنم درد می کند،
دیگر نمی گذارم من را در آن کمد تاریک زندانی کنند.
توپ قرمز مدت ها بود که به فرار فکر می کرد و منتظر رسیدن فرصت مناسب
بود، با سرعت قل خورد و از در بیرون رفت.
وای، چه هوای خوبی، چه روز قشنگی، کم کم داشت یادم می رفت که آفتاب
چقدر زیبا و گرم است.
"دوست مردم شهر" نوشته "مه دخت کشکولی" و با تصویرگری "امین حسن زاده"
کتابی با مضمون داستان های تخیلی است که برای گروه سنی ب و ج به چاپ رسیده
است.
این کتاب ماجرای ساعت میدان شهر است که سال هاست به دور خود می چرخد و
زمان را به اهالی شهر نشان می دهد تا این که یک روز پرنده ای که به دنبال
جای مناسبی برای لانه سازی می گردد، چشمش به این ساعت می افتد.
پرنده به ساعت نزدیک می شود و از او می خواهد که جعبه اش را برای لانه سازی
به او بدهد اما ساعت که آشنای دیرین مردم شهر است و با حرکت دورانی خود
زمان را برای عابران در تمام طول سال نشان می دهد حاضر نیست تا جعبه اش را
به پرنده بدهد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: پرنده به ساعت گفت، تو خسته نمی شوی که
شب و روز راه می روی، در یک دایره بسته قدم می زنی و برمی گردی ؟
ساعت گفت: من از مردم خسته نمی شوم در این میدان سال های سال در بهترین
بهارها با بنفشه های زرد و سفید و بنفش نشسته ام، تابستان ها زیر فواره های
حوض کودکانی را دیده ام که می دوند و موهای خیس خود را به دست نسیم می دهند،
پاییزهایی را دیده ام که برک ها دور هم در یک نقطه می رقصند، همه روز و شب
را راه رفته ام و لحظه ها را شمرده ام.
"دومرول دیوانه" نوشته "محمدرضا شمس" وبا تصویرگری "علی نامور" از دیگر
کتاب های منتشره توسط انتشارات شباویز است که با مضمون افسانه های عامه
برای گروه سنی "ج" چاپ شده است.
این کتاب داستان دومرول قهرمان خودخواه و مغرور قوم اوغوز است، روزی به
دلیل کفر گویی به خداوند، پروردگار فرشته مرک را به سراغ او می فرستد تا
جانش را بگیرد.
در این بین به دلیل پشیمانی دومرول خداوند به شرط این که فرد دیگری حاضر
شود فرشته مرک جان او را بگیرد، از مرک او خودداری خواهد کرد، اما هیچ کس
حتی پدر و مادر دومرول از جان خود نمی گذرند تا این که سرانجام همسرش به
دلیل عشق و محبت زیاد از جان خود می گذرد.
دومرول با دیدن جانفشانی همسرش، با عجز و ناله از خداوند می خواهد یا هر
دو را ببخشد و یا جان هر دو را با هم بگیرد، خداوند نیز که پشیمانی واقعی
دومرول را می بیند، از جان هر دو می گذرد.
در این کتاب می خوانیم: دومرول دیوانه با چهل پهلوان خود نشسته بود و
صحبت می کرد، ناگهان فرشته وارد شد، نگهبان ها و دربان ها او را ندیدند.
دومرول تا او را دید دست و پایش لرزید ودنیا پیش چشمش تاریک شد، پرسید:
ای پیر ریش سفید تو کیستی که لرزه بر تنم انداختی ؟ چطور نگهبان ها تو را
ندیدند و دربان ها به تو راه دادند؟
دومرول دیوانه چنان آشفته بود که سبیل هایش را می جوید و با دست قبضه
شمشیر را می فشرد، چهل پهلوان ساکت نشسته بودند و یقین داشتند که پیرمرد
جان سالم به در نخواهد برد.
وقتی سخن دومرول تمام شد،فرشته مرک گفت: آهای دیوانه از ریش سفیدم خوشت
نیامد؟ بدان که جان پهلوانان سیاه موی بسیاری را گرفته ام، حالا هم می خواهم
جان تو را بگیرم.
"جشن جنگل" عنوان کتابی با موضوع حیوانات ویژه گروه سنی ب است که توسط
"اکرم قاسم پور" نوشته شده و کار تصویرگری آن را "افرا نوبهار" بر عهده
داشته است.
این کتاب داستان کلاغی است که به جنگل سرسبزی می رود و دربالای درختی برای
خود لانه زیبایی می سازد.
کلاغی تصمیم می گیرد دوستانش را به لانه اش دعوت کند، در روز تولدش گنجشک،
فیل و خرگوش را دعوت می کند، اما کلاغی نمی دانسته که فیل و خرگوش نمی توانند
به بالای درخت بروند، بنابراین بسیار غصه دار می شود اما با کمک و یاری
دوستانش در پایین درخت جشن تولد را به خوبی و شادی برگزار می کنند.
در این کتاب آمده است: کلاغی فرصت زیادی نداشت، باید همه چیز را آماده
می کرد، لانه اش را تمیز کرد، گل هایی توی لانه اش گذاشت، خوراکی هایی را که به
زحمت جمع کرده بود، وسط لانه اش چید، همه چیز آماده شد.
کتاب "مرغ مهاجر" نوشته جمال الدین اکرمی" و با تصویرگری "ستاره معتضدی"
ویژه گروه سنی ب و ج و درباره پرندگان است.
صبح فردا وقتی مرغ مهاجر خودش را برای کوچ آماده می کرد، مثل روزهای
گذشته به فرصتی که برای دوستی تازه اش داشت، فکر کرد و به پرنده زندانی
گفت: دلم می خواهد یک روز دیگر هم پیش تو بمانم و به آواز تو گوش بدهم، در
عوض باز هم از من چیزی بخواه.
پرنده زندانی گفت: دلم می خواهد یک آشیانه کوچک برای خودم داشته باشم،
همین جا که تو نشسته ای.
کتاب "زبان پهلوان سالار" نوشته "مجید شفیعی" و تصویرگری "راشین خیریه"
با مضمون افسانه های عامه ویژه گروه سنی ج منتشر شده است.
این کتاب داستان پهلوانی مغرور است که به دلیل دلاوری در جنک های مختلف
به خود می بالد به گونه ای که حتی دست و پا و دل او نیز هر کدام خود را در
پیروزی های او موثر می دانند.
در این بین آن ها به زبان این پهلوان می تازند و کار او را بسیار راحت
می پندارند تا این که پادشاه بیمار می شود و حکیمان معتقد هستند که اگر شیر
،شیر بخورد بهبود می یابد.
پهلوان با زحمت فراوان شیر را به دست می آورد اما هنگامی که پادشاه پیش
از خوردن آن شیر می خواهد از سالم بودن آن مطلع شود، زبان پهلوان بند
می آید و همه به او مظنون می شوند.
در این کتاب می خوانیم: پادشاه دلیل احضارش را به پهلوان گفت، پهلوان ـ
سالار زره اش را پوشید، زره فولادی به دل گفت: نترس، من نمی گذارم چنگال های
تیز شیر به تو برسد.
دستکش های چرمی اش را به دست کرد، دستکش به دست گفت: ترسیده ای ؟ عرق کرده ـ
ای ؟ من نمی گذارم خراشی به تو برسد، پهلوان چکمه هایش را پوشید، چکمه به پا
گفت: به تو کمک می کنم از صخره ها بگذری بدون آن که خراشی به تو برسد.
پهلوان با عجله کارهایش را انجام داد، زبان، ساکت در دهان نشسته بود.
فراهنک 1883/1917