۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، ۱۳:۰۲
کد خبر: 85812000
T T
۱۰۳ نفر

برچسب‌ها

انجمنی برای تداوم زندگی بدون موادمخدر

۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، ۱۳:۰۲
کد خبر: 85812000
انجمنی برای تداوم زندگی بدون موادمخدر

یزد- ایرنا- قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام، اختیار زندگی خود را کاملا از دست داده بودیم و دیگر نمی‌توانستیم مانند دیگران زندگی کنیم و از آن لذت ببریم؛ برای زندگی به چیزی متفاوت نیاز داشتیم و تصور می‌کردیم که آن را در مواد مخدر پیدا کرده‌ایم؛ برای ما مواد مخدر مهم‌تر از خانواده و همسر و فرزندان‌مان شده بود و می‌بایست آن را به هر قیمتی به‌دست می‌آوردیم.

در این راه به بسیاری از مردم لطمه‌های شدید زده‌ایم، اما بیش از همه خودمان را آزار داده‌ایم؛ ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیت‌های فردی برای خودمان گرفتاری درست می‌کردیم و این طور به نظر می‌رسید که نمی‌توانیم زندگی را آن طور که هست قبول کنیم.

اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یک خودکشی تدریجی است. اما اعتیاد این دشمن زیرک زندگی، قدرت انجام هر گونه اقدامی را از ما سلب کرده بود و در نهایت بسیاری از ما کارمان به زندان‌ها کشیده شد و بسیاری دست به دامن پزشکان و روان پزشکان شدیم، اما هیچ یک از آن‌ها برای حل مشکل ما کافی نبود.

بیماری ما همیشه یا دوباره عود می‌کرد و یا بدتر می‌شد تا عاقبت از روی ناچاری در معتادان گمنام به یکدیگر پناه آوردیم، پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادی بیمار هستیم و از بیماری رنج برده‌ایم که علاج شناخته شده‌ای ندارد. اما به هر حال می‌توان آن را در نقطه‌ای از فعالیت باز داشت و پس از آن امکان بهبودی هم وجود دارد.

ما معتادانی هستیم که خواهان بهبودیم. ما در گذشته برای سرپوش گذاردن بر روی احساساتمان از مواد مخدر استفاده می‌کردیم و برای ادامه مصرف آن به هرکاری که لازم بود دست می‌زدیم بسیاری از ما خمار از خواب بیدار می‌شدیم و قدرت سرکار رفتن را نداشتیم و یا نئشه به آن جا می‌رفتیم، بسیاری از ما به خاطر مخارج زیاد مصرف‌مان دست به دزدی می‌زدیم و باعث آزار عزیزان‌مان می‌شدیم، ما تمام این کارها را می‌کردیم و بعد هم به خود می‌گفتیم، از پس آن بر می‌آیم.

ما همیشه به دنبال راه فرار بودیم نمی‌توانستیم با زندگی آن طور که بود روبرو شویم. اوایل مصرف، برای‌مان لذت بخش بود اما به مرور به صورت عادت درآمد و عاقبت لزوم حیاتی پیدا کرد. ما در مورد پیش‌روندگی این بیماری چیزی نمی‌دانستیم و بدون آن که بدانیم به کجا کشانده می‌شویم در سراشیب نابودی به جلو می‌رفتیم. ما معتاد بودیم اما خودمان آن را نمی‌دانستیم سعی می‌کردیم به کمک مواد مخدر از واقعیات درد و بدبختی فاصله بگیریم اما پس از پریدن نئشگی در می‌یافتیم که مشکلات هنوز سر جای خود هستند و حتی بدتر هم شده‌اند و ما هم برای فراموش کردن آن‌ها دوباره و دوباره مصرف می‌کردیم و هر بار دفعات و مقدار آن را بالاتر می‌بردیم.

ما به دنبال کمک بودیم اما پیدا نکردیم. اکثر پزشکان محترم از مسئله بغرنج ما چیزی سر در نمی‌آوردند و می‌خواستند با تجویز دارو به ما کمک کنند. زنان و شوهران و عزیزان‌مان هر چه داشتند به ما می‌دادند و به امید بهتر شدن و یا قطع مصرف ما تمام انرژی خود را از دست می‌دادند. سعی می‌کردیم جای مواد مخدر، مصرف نوع دیگری را جایگزین کنیم اما این کار فقط رنج ما را طولانی‌تر می‌کرد.

سعی کردیم مصرف خود را محدود و تفننی کنیم ولی موفق نشدیم. در واقع چیزی به نام معتاد تفننی وجود ندارد. بعضی با کوچ کردن و از شهری به شهر دیگر رفتن در فکر علاج بودیم و برای مشکلات خود، محیط زیست و شرایط زندگی را مقصر می‌دانستیم. کوشش برای علاج دردمان به وسیله سفر این فرصت به ما می‌داد که از افراد جدیدی سوءاستفاده کنیم، بعضی از ما در رابطه‌هایمان و یا رفیق‌بازی به دنبال تأیید و امنیت می‌گشتیم اما این رفتار تأییدطلبانه بیش از گذشته ما را به عمق اعتیاد سرنگون می‌کرد.

بعضی ازدواج و طلاق یا فرار را امتحان کردیم، اما هر کاری که می‌کردیم از بیماری خود رها نمی‌شدیم. ما به نقطه‌ای از زندگی رسیدیم که احساس می‌کردیم آب از سرمان گذشته و کار تمام است. نزد فامیل دوستان و همکاران دیگر ارزش چندانی نداشتیم. بسیاری از ما بیکار بوده و قابلیت کار کردن را از دست داده بودیم. موفقیت به هر شکلی برای‌مان موضوعی ترسناک و کاملاً غریبه شده بود دیگر اصلا نمی‌دانستیم که چه کار باید بکنیم هر چه احساس بی‌ارزشی در ما بیشتر می‌شد برای مخفی کردنش بیشتر مصرف می‌کردیم.

ما به دنبال کمک بودیم اما پیدا نکردیم. اکثر پزشکان محترم از مسئله بغرنج ما چیزی سر در نمی‌آوردند و می‌خواستند با تجویز دارو به ما کمک کننددرد و بدبختی خسته و بیزارمان کرده بود. ما وحشت زده بودیم و از ترسهای‌مان می‌گریختیم هر چقدر هم که فرار می‌کردیم ترس مانند سایه همراهمان بود. ناامید بی‌ثمر و گمگشته بودیم. شکست برای‌مان روال عادی زندگی شده و احترام به نفس‌مان کاملا از دست رفته بود. دردناک‌ترین احساس ما ناامیدی بود؛ انزوا و انکار اعتیاد باعث می‌شد که ما سریع‌تر سرازیری نیستی را طی کنیم. دیگر هیچ‌گونه امیدی به بهتر شدن نداشتیم. بیچارگی خلاء و ترس طریقه زندگی‌مان شده بود.

ما کاملا شکست خورده بودیم چیزی که ما در واقع به آن نیاز داشتیم تغییر شخصیت بود، تغییر الگوی زندگی خود آزادانه کاملا لازم به نظر می‌رسید که دروغ‌گویی‌ها، خیانت‌ها و دزدی‌هایمان ما را در چشم خودمان خوار و خفیف کرده بود. ما به اندازه کافی خودآزاری کرده بودیم. عاقبت عجز خود را تجربه کردیم و وقتی دیگر هیچ چیز نمی‌توانست ترس و وحشت ما را از بین ببرد، به آخر خط رسیدیم و آماده درخواست کمک شدیم.

ما در جستجوی راه‌حل، دست‌مان را دراز کردیم و "انجمن معتادان گمنام" را پیدا کردیم. به عنوان یک بازنده به اولین جلسه NA رفتیم و نمی‌دانستیم باید چه انتظاری داشته باشیم. پس از حضور در یک یا چند جلسه بهبودی به مرور احساس کردیم که اعضاء مایلند به ما کمک کنند و این مسئله برایشان اهمیت دارد. اگر چه فکر ما، به ما می‌گفت که هرگز موفق نمی‌شویم اما اعضای انجمن ما را امیدوار می‌کردند و اصرار داشتند که می‌توانیم بهبود یابیم.

دریافتیم که هرگونه فکر و کاری که در گذشته کرده باشیم مهم نیست و دیگر اعضا هم، همان کارها را کرده‌اند. دوستان انجمن چنان دور و برمان را گرفته بودند که به مرور دریافتیم دیگر تنها نیستیم، بهبودی، چیزی است که در جلسات ما جریان دارد و مسئله مرگ و زندگی است. ما متوجه شدیم این برنامه وقتی کار می‌کنند که بهبودی را در اولویت قرار دهیم.

"انجمن معتادان گمنام یزد"

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha