به گزارش خبرنگار ایرنا «خشکسالی» واژهای است که سالهاست بر پیشانی خراسان جنوبی حک شده و اکران سریال قهر طبیعت همچنان در این استان کویری بدون وقفه تکرار میشود.
بی شک پایان این سناریوی تلخ، نیازمند تلاش بازیگرانی است که با رفتار، گفتار و اعمال نیک و زیبا، تراژدی را به داستانی زیبا تبدیل کنند.
آری، خراسان جنوبی سالهای زیادی است که سیلی روزگار را برچهره حس میکند و روستاهایش روز به روز تشنهتر و قناتها نیز خفتهتر میشوند. دیگر صدای نی چوپانان و گله داران در لابه لای کوههای سرسبز نمیپیچد. گنجشکها آواز بهاری کمتر سر میدهند و حتی مارمولکهای بیابانی نیز توان مقابله با ریگهای گداخته را ندارند.
این روزها نماز طلب باران به عنوان عبادتی شیرین همراه با نیایشهایی ملتمسانه هر از چند گاهی در یک شهر و روستایی از خراسان جنوبی طنین انداز میشود.
صبح امروز هم نماز طلب باران در روستای گیت شهرستان مرزی درمیان در ۵۰ کیلومتری مرز ایران و افغانستان اقامه شد، امروز از کوچک و بزرگ در محفلی گرم و زیبا گرد هم آمدند تا برای پایان حکومت ۲۳ ساله خشکسالی دعا کنند.
کودکان برای تعبیر خوابهای بارانیشان و بزرگترها نیز برای به حقیقت رسیدن رویای چندین سالهشان دعا کنند و چه زیبا است وقتی خضوع مردمانی را میبینی که از هویدای دل دست نیاز به آسمان دراز میکنند.
روزی که آسمان سکوت کرده بود، مردمان مومن روستای مرزی گیت، با دلهایی آکنده از امید، روانهی بلندای کوه شدند تا نماز استغاثه برپا کنند و از درگاه پروردگار، باران رحمت طلب کنند.
روز یکشنبه، سومین روز از فروردین ۱۴۰۴، هنگامی که آفتاب از پس کوه سر برآورد، زنان و مردان روزهدار، پیر و جوان، کودکان و سالخوردگان، همگی با گامهایی استوار اما دلهایی خاشع، از روستا خارج شدند، همگی لباسهای ساده بر تن داشتند، برخی پابرهنه بودند، اما ذکر «یا الله» از لبهای اکثر آنان جاری بود.
آنها با دستانی نیازمند و چشمانی اشکبار، مسیر پایین کوه حوالی روستا را پیمودند، تا در قله که به آسمان نزدیکتر است، با خدای خود سخن بگویند.
آسمان، صاف و آفتابی بود، خورشید نور خود را بیدریغ بر باغات و مزارع خشکیده روستا میتاباند. درختان، تشنهتر از همیشه، شاخههایشان را به سوی آسمان دراز کرده بودند، گویی آنان نیز در این دعا شریک بودند.
هنگامی که نمازگزاران به قله رسیدند، صفوفی منظم تشکیل دادند. مردان در جلو، زنان در پشت سرشان، و کودکانی که دستان کوچکشان را در دستان مادران خود حلقه کرده بودند.
نوای اذان، در سکوت صخرهها پیچید و پژواک آن، دل کوه را به لرزه انداخت. روزهداران با دلی مطمئن و قلبی امیدوار، قامت بستند، با تکبیر نخست، گویی همهی هستی، با آنان به عبادت برخاست. رکوعها و سجودها، آمیخته با اشکهای نیاز، بر خاک ترکخوردهی کوهستان همنشین شد.
بعد از اقامه نماز، امام جماعت دستانش را به سوی آسمان بالا برد و با لحنی آکنده از خشوع و تضرع، چنین دعا کرد: «ای پروردگار مهربان، ای مالک زمین و آسمان! این بندگان روزهدار، از گناهانشان به سوی تو بازگشتهاند، با دستانی تهی اما دلهایی لبریز از امید آمدهاند، زمین تشنه است، چشمهها خشکیدهاند، درختان خمیده و بیبرگ شدهاند، و دامها از بیآبی، ناتوان گشتهاند. پروردگارا! همانگونه که توبهی بندگان خطاکار را میپذیری، دعای نیازمندان را نیز اجابت فرما. بادها را فرمان ده تا ابرهای رحمت را بر این سرزمین بگسترانند. باران را بفرست، ای که هر قطرهاش نشانی از لطف بیکران توست. ما هیچ نداریم، جز امید به درگاه تو، پس ما را بیپاسخ مگردان.»
در پایان هم زمزمه«آمین» از حنجره روزهداران برخاست، برخی اشکهایشان را با گوشه چادر یا ردای خویش پاک میکردند. برخی دستانشان همچنان رو به آسمان بلند بود، گویی یقین داشتند که اجابت نزدیک است.
در لحظات پایانی هم نسیمی برخاست، هوا تغییر کرد، و ابرهایی سپید از دوردستها نمایان شدند. انگار کوه، نجوای حاجتمندان را به آسمان رسانده بود. روزهداران، لبخندی از شوق بر لب نشاندند و با دلی سرشار از امید، به سوی روستا بازگشتند.
نماز پایان یافت، اما ایمانشان بیش از پیش استوارتر شد. آنان یقین داشتند که پروردگارشان، قطرههای باران را به پاس این بندگی خالصانه، بر زمین فرو خواهد فرستاد.
نظر شما