به گزارش ایرنا، دَدَرس حسی مانند برخورد سر انگشتان هلن کلر نابینا به جریان آب رودخانه را به دل مخاطب مینشاند. مستندی که یادمان میاندازد دختری نابینا در این جهان بوده که بی آنکه چیزی را دیده باشد و یا مانند بقیه نابینایان برایش توصیف کرده باشند، خودش لمس کرده و قطعا لذت لمس قطرات آب را بیشتر از همه ما چشیده است.
دَدَرس ساخته صادق داوری فر و همسرش نفیسه ظهیری ثانی است. زوجی که این حس ناب را به فرزندشان میبخشند و به اصطلاح میگذارند خودش تجربه کند. پدر و مادری که عاشق سفرند و همین موجب میشود تا دخترشان را به جای فرستادن به مدرسههای معمولی، در سفر آموزش دهند.
ددرس مستندی که در بخش ملی هفدهمین جشنواره بین المللی سینما حقیقت حاضر است، سوالی را به جان مخاطب میاندازد که بیش از محتوای خود مستند اهمیت دارد. اینکه چه چیز باعث شد تا از رویه معمول پیروی کنیم، از ساختارها بیرون نزنیم و بچه هایمان را مانند همه همسن و سالهای خود به مدرسه بفرستیم؟ مراحلی که هم آرامش خاطر بیشتری دارند و هم از قبل امتحان شده هستند. آیا این به نفع بچه ها تمام میشود؟
داوری فر و همسرش در همان دقایق ابتدایی از این سوال میگذرند و به آن هم بسنده نمیکنند. از زمانی که دخترشان به سن مدرسه رفتن میرسد، دستش را میگیرند و تا میتوانند به سفر میروند. ماشین خود را به وسایل خانه مجهز میکنند و در تمام این سفرها هر آنچه بچههای دیگر تجربه نمیکنند را در معرض زیست دخترشان قرار میدهند. از زنگ آموزش طبیعت و سفالگری و سوختهنگاری تا پختن نان و آشنایی با سنتهای اقوام و.. همه را در فضای رهای طبیعت به او میآموزند.
دراین مسیر چالشهای بسیاری هم دارند. عرف جامعه، داشتن مدرک را میپذیرد و آنها از این ساختار بیرون زدهاند. دخترشان، دینا، نیز با مسائلی در خواندن و نوشتن و ریاضی رو به رو میشود که حل همه اینها فراز و فرودهای دَدَرس را بیشتر میکند.
دَدَرس نامی هوشمندانه دارد. نامی که پیش از چند دقیقه ابتدایی اگر برایمان قابل تلفظ کردن هم باشد، آنچنان قابل فهم نیست. ترکیبی از کلمههای دَدَ که برای همه ما با همان بیرون رفتن هایی معنا پیدا میکند که در بچگی قولش را میگرفتیم و درس که مجاز از مدرسه و کلاس و درس خواندن عادی است.
ترکیبی که به تضاد مستند و خارج شدنش از رویه معمول مینشیند و دَدَ یا همان بیرون رفتن و تفریح را با درس خواندن و مدرسه رفتن کنار هم میگذارد و سعی میکند میان آن ها تعامل برقرار کند.
این چالشی بود که صادق و نفیسه از زبان بقیه میشنیدند و خودشان نیز با آن مواجه بودند. این که در طبیعت بودن و رها بودن تا کجا جنبه آموزشی دارد و تبدیل به تفریح و پیک نیک نمیشود.
چیزی که صادق با جمله سفر بهترین مدرسه است پاسخ میداد و باعث شد مخاطب از سردرگمی و همراه نبودن اولین دقایق مستند تا جایی پیش بیاید که جمله پایانی دینای نوجوان را با عمق جان بپذیرد. نوجوانی که حالا نه از ترس و اجبار بلکه با شور و اشتیاق و با تجربه زیسته ای فراتر از بقیه همسن و سالهایش، تصمیم نهاییاش را بگیرد.
نظر شما