سارا حاتمی در ۱۷ سالگی از رقبای بزرگسالش پیش افتاد و طعم سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را برای فیلم «کت چرمی» چشید. او بازیگری را در دوران نوجوانی آغاز کرده و در این رابطه تجربههای زیادی دارد. او در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا، به بهانه روز جهانی کودک از مشکلات بازیگران نوجوان و رابطه خودش با سینمای کودک و نوجوان نکاتی را بیان کرد. متن این مصاحبه در ادامه آمده است.
شما به عنوان یک بازیگر نوجوان با چه مشکلاتی در حوزه بازیگری مواجه شدید؟
اصلی ترین مساله این است که برای سن نوجوان نقش کمتری در فیلمها و سریالها وجود دارد. اگر هم نقشی باشد پررنگ نیست و فرعی و حاشیهای است. ضمن این که در سال های نوجوانی چهره بازیگر مدام تغییر میکند.
خودتان بازیگری را از چه سالی شروع کردید؟
اصلی ترین مساله این است که برای سن نوجوان نقش کمتری در فیلمها و سریالها وجود دارد. اگر هم نقشی باشد پررنگ نیست و فرعی و حاشیهای است. ضمن این که در سال های نوجوانی چهره بازیگر مدام تغییر میکند
من بازیگری را از ۱۲ سالگی و از تئاترهای آموزشگاهی شروع کردم. کودکان و نوجوانی که در آن آموزشگاه بودند در تئاتری که روی صحنه رفت نقش داشتند. در تصویر برای نوجوان ها نقشی که از نظر زمانی طولانی و از نظر محتوایی تاثیرگذار باشد وجود ندارد.
تئاتری که ما اجرا کردیم ابتدا در محدوده آموزشگاهی بود و سپس ۶ ماه اجرای عمومی داشت. بازیگران بچه های آموزشگاه بودند. نمایشنامه پزشک نازنین را اجرا کردیم و چخوفخوانی هم داشتیم.
چرا تا به حال در فیلمهای گونه کودک و نوجوان بازی نکردهاید؟
پیشنهاد کودک و نوجوان داشتم. ولی انجام ندادم. با این فضا خیلی آشنا نیستم. کارهایی که برای بزرگسال است خیلی بیشتر دیده میشود.
شما در فیلم «کت چرمی» بازی کردید که به مسائل نوجوانان هم میپردازد. خودتان موافقید که نوجوانان این فیلمها را تماشا کنند؟
این فیلم دغدغه زندگی یک سری نوجوان را نشان میدهد. نیاز است که ما با خیلی واقعیت ها آشنا بشویم. در زندگی امکان ندارد با این واقعیت ها آشنا بشویم. ولی شاید خیلیها مثل من فکر نکنند.
خودتان زمانی که کودک بودید چه فیلمهایی را دوست داشتید؟
در کودکی خیلی انیمیشن بین نبودم. یک انیمیشن خارجی را میدیدم که هنوز هم آنها را دوست دارم؛ «آلیس در سرزمین عجایب» و دیگری فیلم فانتزی «چارلی و کارخانه شکلات سازی» که در آن حدود ۵ نفر شخصیت بچه بازی میکردند. در بچگی همه ما تخیل نقش مهمی دارد. همه ما خیلی به واقعی بودن آن تخیل باور داریم. در این انیمیشنها تخیل تبدیل به واقعیت می شود. برای همین بچهها همذات پنداری می کنند. من همیشه فکر می کردم واقعا آلیس یک جای دیگری می افتد و این ها همه اش واقعی است. در کودکی همیشه منتظر آن خرگوش بودم که بیاید و من هم دنبالش بروم.
من قشنگ ترین تجربه زندگی من زمانی بود که دندانم افتاد. به من می گفتند فرشته برایت یک چیزی میآورد. من صد در صد این موضوع را باور داشتم و منتظر فرشته بودم. از ته قلبم با فرشته حرف می زدم. بعضی وقتها تا صبح بیدار می ماندم که ببینم فرشته چه شکلی است. این لحظه ها قشنگ ترین لحظات زندگی من بود.
پس خیلی علاقهمند به سینمای کودک نبودید. درست است؟
فیلم «لانتوری» باعث علاقه من به سینما و بازیگری شد. اتفاقا فیلمی بود که برای سن من غیرقانونی بود! ولی من آن را تماشا کردم. در سریال «زخم کاری» وقتی بازی کردم ۱۵ سال سن داشتم؛ ولی سریال برای بالای ۱۶ سال بود. یعنی خودم نباید نگاه می کردم. این نکته خیلی بامزه است.
من فکر می کنم سریال «زخم کاری» را هم نوجوانها باید تماشا کنند و آشنا شوند. این فیلمها و سریالها از یک دنیای دیگر نیامدند و برگرفته از دنیای واقعی هستند. البته این حرف من برای نوجوان است. من موافق نیستم که کودکان زیر ده سال این سریالهای اجتماعی را تماشا کنند.
نظر شما