۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۳:۵۳
کد خبر: 85278605
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

سمفونیِ خاموش در گوش بادگیرهای بازارِ عزیز

۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۳:۵۳
کد خبر: 85278605
داود میاندهی
سمفونیِ خاموش در گوش بادگیرهای بازارِ عزیز
عکس نمایی از موزه صنعتی کرمان را نشان می دهد

کرمان- ایرنا- می‌خواهم برای گزارش اکران یک فیلم شبه‌مستند که ۲۰ سال از زمان تولیدش می‌گذرد، ورودی یا همان مقدمه بنویسم، آن هم درباره موضوع فیلم و بزرگ‌مردی که ۱۷ سال بعد از مرگ، همچنان دارد اشک مردم را در می‌آورد اما... .

اما آنقدر تصویر ذهنی و تحلیل به سراغم می‌آیند و می‌روند که نمی‌دانم کدام را اول بنویسم که شایسته‌تر باشد و تاثیرگذارتر تا استاد علی‌اکبر صنعتی یا علی‌اکبر صنعتی زاده که زندگی‌شان به هم پیونده خورده را آنطور که باید معرفی و حق مطلب را بهتر ادا کرده باشم.

شماری از دوستداران تاریخ و بافت قدیم شهر کرمان در ادامه برنامه موسوم به «دورهمی‌های بازارِ عزیز» که هر هفته یا هر از چند هفته طی روزهای سه‌شنبه ویژه‌برنامه‌ای را برای شناخت بیشتر تاریخ کرمان و عظمت نیاکانی که اینجا را ساخته‌اند ترتیب می‌دهند، این بار، باز خانه تاریخی اعظمی را در قلب بازار عزیز شهر کرمان برگزیده بودند. خانه‌ای بس زیبا، آرام و دلربا که سال ۱۳۸۳ ثبت ملی شده؛ سردرِ خانه که همچنان در مالکیت و محل سکونت خانواده اعظمی است، قدمت آن را مربوط به دوره قاجار دانسته، هرچند آقای محمدرضا اعظمی مالک و ساکن خانه مدعی است پیشینه آن به دوره افشاریه و زندیه باز می‌گردد.

سمفونیِ خاموش در گوش بادگیرهای بازارِ عزیز

خانه‌ای که استاد سید محمدعلی گلابزاده رییس مرکز کرمان‌شناسی که برای سخنرانی درباره محله های قدیمی کرمان در این مراسم حاضر شده، آن و ده ها خانه دیگر تاریخی این خطه را نمونه و نمادی از خردمندی نیاکان کرمانی ها معرفی می کند زیرا از خاک رُس، چوب و کاهگل موجود در همین منطقه به گونه ای با معماری زیبا ساخته شده اند که صرف‌نظر از همه زیبایی و ویژگی‌های منحصربه فردشان، در زمستان با چند تکه زغال مختصر در منقل گرم می‌شوند و تابستان نیز از طریق بادگیرهایشان، خنک.

خانه‌ای مدور در چهارضلع که در حیاط وسط آن، حوض مستطیلی نُقلی، مقابل تالار اصلی خانه، یادآور معماری زیبای ایرانی است و آجرها و گچ‌کاری هایش نیز هرکدام گرچه رنگ و رویشان خاک زمانه فراگرفته اما همچنان با انسان حرف می زنند؛ نجوا می کنند از کسانی که خانه هایی را ساختند که تا زمان زمان است، مانده اند و می مانند و انسان عصر مدرنیته در زمانه تحولات فناورانه با آنهمه ادعای دانش و مدارک بالای دانشگاهی، برای آنکه حالش خوب شود و اندک آرامشی بیابد، ناگزیر است به این خانه ها پناه ببرد، کنار دیوارهایشان بایستد، ببیند و سیر ببیند تا شاید کمی آرام گیرد.

لیلا افشار و عرفان عراقی‌پور به همراه دیگر دوستداران تاریخ کرمان این مناسبت ها و دورهمی‌های تاریخ شهر کرمان را به صورت خودجوش و مردمی پیگیری و اجرایی می کنند تا هربار با موضوعی، هم به اطلاعات تاریخی علاقه مندان به کرمان بیافزایند و هم بزرگان این سرزمین را در این رهگذر معرفی کنند. مثل همین شب که خنکای پاییزی آن داشت کم کم خودنمایی می‌کرد، در نهم آبان ۱۴۰۲، قرار بود بعد از سخنرانی استاد گلابزاده درباره محله های قدیمی کرمان، فیلم مستند یا شبه‌مستند سید حمیدرضا میرحسینی درباره زندگی استاد علی اکبر صنعتی، نقاش و مجسمه‌ساز برجسته تاریخ ایران با عنوان سمفونی خاموش پخش شود که البته سخنرانی درباره محله های قدیمی به زمان دیگری موکول اما مستند استاد صنعتی پخش شد و اشک حاضران را هم درآورد.

مرحوم استاد علی اکبر صنعتی متولد ۱۲۹۵ خورشیدی در استان کرمان، ۱۳ فروردین ۱۳۸۵ در تهران چشم از جهان فروبست؛ مکتب نوین آبرنگ استاد صنعتی را تحولی نوین، بنیادین و شگفت انگیز می دانند که نسلی را در عرصه نقاشی به دنبال خویش کشاند و تنها هنرمندی به شمار می رود که ۲ موزه به نام وی در کرمان و تهران دایر است.

مرحوم علی اکبر صنعتی در کودکی پدرش را به علت بیماری طاعون از دست می دهد و بناچار وی را به علت فقر خانواده به یتیم‌خانه‌ای در کرمان می سپارند که توسط علی اکبر صنعتی زاده بیش از یک قرن پیش در این شهر دایر شده بود. ساختمان این پرورشگاه اینک به عنوان موزه هنرهای معاصر استاد علی اکبر صنعتی در خیابان شریعتی ، حد فاصل میدان باغ ملی و چهار راه طهماسب آباد محل بازدید علاقه مندان است.

علی اکبر صنعتی حین تحصیل در پرورشگاه، نشانه هایی از عشق و علاقه خود به نقاشی نشان می دهد که مرحوم صنعتی زاده پس از مشاهده آنها، زمینه تمرین نقاشی و سپس فرستادن وی به تهران برای تحصیل در تهران در رشته نقاشی را فراهم می آورد.

در آن زمانه که صدور شناسنامه آغاز شده بود، مرحوم صنعتی زاده نام خانوادگی بسیاری از شاگردانش را در پرورشگاه که ارتباط نزدیکی با آنان داشته با فامیلی که برای خود بر می گزیند ثبت می کند، از جمله سید علی اکبر که هم‌نام و هم‌فامیل با فردی شد که نقش پدری را برایش ایفا کرده بود.

البته فرزندان مرحوم صنعتی زاده نیز با انجام کارهای خیر در کرمان و دیگر نقاط کشور نیکنام و جاویدنام مانده اند؛ از جمله نوه مرحوم صنعتی زاده، همایون صنعتی زاده( کارآفرین، نویسنده و مترجم) که به همراه همسرش دستی در کار خیر داشتند و ضمن راه اندازی چندین کسب و کار یا فعالیت های خیریه، با کاشت گل محمدی در منطقه لاله زار شهرستان بردسیر، هم مروج کاشت این محصول شدند که معیشت اهالی و آتیه اقتصاد آنجا را دگرگون کرد و هم کارخانه های گلاب و سایر واحدهای صنعتی آنها برای امور خیریه فعال مانده است.

فیلم مستند درباره زندگی علی اکبر صنعتی حدود یکساعت بود که از روی یک مانیتور به‌نسبت کوچک داخل حیاط برای حاضرانی که شمارشان بیش از ۵۰ نفر بود، پخش شد.

سمفونیِ خاموش در گوش بادگیرهای بازارِ عزیز
میرحسینی فیلمساز(وسط)

میرحسینی نویسنده و کارگردان فیلم، متولد ۱۳۵۸ که این مستند را در ۲۰ سالگی‌اش ساخته، ضمن تشریح شرایط ساخت فیلم با علاقه شخصی خود و چند نفر از دوستانش، در انتهای مراسم گفت که فکر نمی کرد فیلم پس از ۲۰ سال همچنان اینطور علاقه مند برای دیدن داشته باشد.

البته بخش مهمی از این علاقه برای دیدن فیلم مستند علی اکبر صنعتی، غیر از تلاش عوامل فیلم و کیفیت آن، به موضوع فیلم و زندگینامه مرحوم علی اکبر صنعتی نیز باز می گردد.

از وجوه منحصربه فرد این فیلم مصاحبه با مرحوم استاد جمشید مشایخی که استاد صنعتی را می شناختند بود؛ همچنین در این مستند چند دقیقه تصویر از استاد صنعتی در سال های آخر عمر و بعد از بیماری به تصویر کشیده شده است. مرحوم صنعتی از سال ۸۲ به علت سکته مغزی تکلم خود را از دست می دهد که بعد از آن این مستند ضبط شده است.

اواسط فیلم، وقتی دوربین، درون خانه استاد را در کنار همسرش نشان می دهد که برای تامین هزینه های درمان استاد، مجبور بوده اند برخی آثار استاد را بفروشند، یا وقتی چهره و حالت نگاه استاد را به تصویر می کشد با آن حال بیمار که چنین استاد برجسته ای در اواخر حیات باید چنین دردمندانه زندگی کند و بیماری را تاب بیاورد، اشک حاضران درآمد و برخی تماشاگران حاضر داشتند با دیدن این صحنه ها اشک می ریختند.

در این بخش از مستند خبرهای رسانه ها درباره بیمه نبودن استاد، نیاز مالی برای درمان و دیگر شرایط استاد صنعتی نیز که همان سال ها منتشر شده بود، نشان داد.

همزمان با آن سکانس هایی که وضعیت آشفته خانه استاد صنعتی، فقر و نداری خانواده برای درمان استاد و حالات چهره رنجور و بیمار وی را نشان می داد، منِ خبرنگار هم مثل بقیه حاضران بغض کرده بودم؛ از غربت بزرگان این سرزمین که انگار در طول تاریخ در زمان حیاتشان، توجه به آنان حرام بوده و هست، اما همان لحظه داشتم به اینکه استاد در آن روزها و سال های پایانی حیات به چه چیزهایی فکر می کرده و چطور آن روزها را می گذرانده هم می اندیشیدم.

به‌ سادگی استاد، خودمانی بودن، سوءاستفاده نکردن از حرفه، هنر، ارتباطات و نامش در ثروت اندوزی یا نمایش تظاهر و کلاس گذاشتن؛ به اینکه چه حال خوب و خوشی داشته از ماحصل آن زندگی و آن لحظات که طوری زیسته که چیزی برای خودش جمع نکرده بود؛ حتی اگر ماحصل آن تحمل رنج بیماری و بضاعت اندک مالی باشد.

داشتم اینطور تصور می کردم استاد را با لذتی که این سبک زندگی و تعریفش از زندگی در استاد ایجاد کرده بود و خودم را دلگرم کردم که او بی شک آن را حس می کرده و شاید هم انتخاب کرده بود؛ چه اینکه اگر این نمی بود، اینطور نامش در تاریخ ماندگار نبود و نمی ماند؛ چون استاد برای خودش نزیست.

زندگی استاد صنعتی در آن فیلم البته بازهم صحنه هایی داشت که اشک حاضران را دربیاورد؛ چه همان زمان کودکی که در کارگاه فرش بافی، به علت فقر مالی، نداشتن استعداد یا انگیزه کار فرش بافی، فَلَک شد و چه زمان خداحافظی برای رفتن به تهران، یا اولین بازگشتش از تهران، هنگامی که به پرورشگاه رجعت و کلاس های نقاشی و هنری را برای سایر یتیمان آنجا برپا کرد تا دینش را به شهرش، مردم و دوستان، یا حتی مرحوم صنعتی زاده که نقش پدری برایش داشت، ایفا کند.

آنچه در فیلم دیدیم فقط کار خیر نبود که مثلا مرحوم صنعتی زاده یک پرورشگاه برای یتیمان راه انداخته باشد؛ مهمتر، رویکرد، رفتار و نوع مناسباتش با انسان ها بود که سبب شناسایی و شکوفایی هنرمندی شد که به زعم خیلی ها، سال ها باید بگذرد تا نام استاد، سبک هایی که ابداع کرد و آثاری که جاگذاشت را مرتب بازگو و تحلیل کنند و مشخص تر از قبل اعلام شود که استاد، که بود و چه نامی در کلاس جهانی داشت و خواهد داشت.

سمفونیِ خاموش در گوش بادگیرهای بازارِ عزیز
وضعیت اکران فیلم در حیاط خانه تاریخی اعظمی

اکران فیلم تمام شد و به نشانه سپاس، دست زدیم برای عوامل فیلم به ویژه میرحسینی که کارهای مستند زیادی در کرمان ساخته است.

بعد از پایان فیلم با استاد گلابزاده رییس مرکز کرمان شناسی همکلام شدیم که می گفت اواخر حیات استاد صنعتی، بارها از همسرش خواسته و اصرار کرده بود که استاد که بیمار شده بودند را به کرمان بازگردانند که این مهم انجام نشد و ایکاش می شد. پیکر استاد در تهران به خاک سپرده شده است.

استاد گلابزاده البته پیش از پخش مستند سمفونی خاموش به جای روایت محله های تاریخی کرمان، به درخواست افشار، مجری برنامه و دیگر حاضران، ماحصل حضور چندروز پیشِ خود در ۲ همایش مهم در تاجیکستان را درباره ابوریحان بیرونی و نیز شاهنامه روایت کرد که وقت جلسه را این توضیحات و معرفی مقالاتی که وی درباره کرمان در آن همایش ارائه کرده ، گرفت و مقرر شد در جلسه دیگری درباره محله های تاریخی کرمان صحبت کند.

سخنان استاد گلابزاده در این مراسم درباره همایش تاجیکستان و نحوه بزرگداشت مفاخر در دیگر کشورها در خبر دیگری در خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) استان کرمان انتشار یافته که به شرح زیر قابل مطالعه است:

 باشد که تا هستیم برای بزرگداشت تاریخ و نیاکانی که بر عظمت این سرزمین افزودند، در هر بخشی تلاش کنیم و نسل های جوان را نیز با این عظمت و عشقی که سبب ساز این آفرینش هاست، بیش از گذشته آشنا سازیم.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha