به گزارش روز سهشنبه ایرنا، بررسی رویدادهای سال گذشته میلادی در آفریقا، نشانههای روشنی از رنگ باختن چهره استعمار پیر فرانسه در این قاره دارد؛ موضوعی که مکرون به سرعت نسبت به آن واکنش نشان داد و زمستان گذشته با یک سفر تبلیغاتی به چهار کشور گابُن، آنگولا، کنگو و جمهوری دموکراتیک کنگو، تلاش کرد شرایط تحمیل شده به پاریس را بخشی از سیاست جدید الیزه تفسیر کند.
اما گویی رئیس جمهوری فرانسه در قاره سیاه بر خاک هر کجای که پا گذاشت، جز شکست برنیافت؛ و گابُن گواه این مدعاست. اسفند گذشته مکرون در تور آفریقایی خود نخست به این کشور سفر کرده بود و حال در شهریور امسال منافع پاریس در گابُنِ کودتا چشیده، به خاک سیاه نشست.
به تعبیری، آغاز این سفرها با پایان بسیاری از پروندههای استعماری فرانسه در قاره آفریقا همزمان شد؛ پروندههایی که به شکل کوتاه میتوان به مواردی همچون اخراج نظامیان فرانسوی از بورکینافاسو و خاتمه توافق نظامی این کشور آفریقایی با پاریس، خروج نظامیان فرانسوی از مالی و همچنین کودتا در نیجر و سپس گابُن که در تضاد با منافع الیزه بود، اشاره داشت.
شاید با همین چشمانداز بود که مکرون اسفند گذشته یعنی درست در میانه رویدادهایی که بدان اشاره شد، وقتی فهمید فرانسه قافیه را در قاره آفریقا باخته است، با ژست دروغین غیراستعماری، پشت تریبون رفت و از پایان عصر فرانسآفریک به عنوان سیاست جدید پاریس خبر داد.
خشم فروخفته در خاک سیاه
گویی سالها خشم فروخفته مردم آفریقا که زیر جور استعمارگران فرانسوی، خیل ثروتشان به یغما رفته بود، نقشی در همهگیری اعتراضها و کودتاها علیه منافع پاریس نداشتند و این فرانسه بود که در جهت حمایت از شهروندان قاره سیاه، چنین سیاستی برمیگزید.
در این میان، بحران گابُن علاوه بر خدشهدار کردن چهره پاریس در عرصه بینالمللی، در داخل نیز به پاشنه آشیل مکرون تبدیل شد و بسیاری از سیاستمداران کهنهکار و دنیادیده فرانسوی، نوک بُرنده پیکان انتقادهای خود را به سمت مستاجر تازهکار الیزه نشانه گرفتند.
از ژان لوک ملانشون رهبر حزب چپ رادیکال «فرانسه تسلیمناپذیر» که مکرون را به سازش با علی بونگو رئیس جمهوری برکنار شده متهم میکرد تا فرانسوا اولاند رئیس جمهوری پیشین که از فقدان واکنشهای کافی و شفاف الیزه به کودتاها در آفریقا تاسف میخورد.
سریال تحقیر پاریس کلید خورد
اما این تلخند تاریخی علیه منافع پاریس در قاره آفریقا، یک باره به سریالی از تحقیر تاریخی فرانسه آنهم در مستعمره پیشین خود نیجر تبدیل شد؛ زمانی که این کشور آفریقایی با وجود فشارهای حداکثری مکرون، حکم اخراج سفیر فرانسه را صادر و تاکید کرد که نیروهای استعماری جایی در کشورشان ندارند.
فصل اول این سریال مصادف بود با هفته نخست شهریور که وزارت امور خارجه فرانسه در واکنش به تعیین مهلت ۴۸ ساعته برای خروج سفیرش از سوی کودتاچیان نیجر، در بیانیهای که هنوز بوی جاهطلبی و استعمار میداد، اعلام کرد که آنها صلاحیت چنین درخواستی را ندارند.
در کشوقوس این بیانیهها و تظاهراتهای مردمی در نزدیکی پایگاه نظامی فرانسه در نیامی پایتخت نیجر بود که احتمال مداخله نظامی پاریس در این کشور قوت گرفت؛ اما الجزایر، پیر مستعمره فرانسه در قاره سیاه، اجازه استفاده پاریس از آسمان کشورش را برای حمله به نیجر صادر نکرد.
آفریقا دیگر جایی برای استعمارگران نیست
این روند تا اواسط شهریور با کاهش معنادار نیروهای نظامی فرانسه و صدور حکم اخراج سفیر فرانسه توسط دادگاهی در نیجر ادامه داشت و مکرون از یک طرف بر ماندن سفیرش در سفارتخانه اصرار داشت و از یک طرف وی را گروگان نیروهای نظامی نیجر معرفی میکرد.
این شرایط خفتبار زمانی رقم میخورد که در داخل فرانسه شرایط بدتر و اختلافنظر مکرون و رئیس تشکیلات اطلاعاتی علنی شده بود و هر یک دیگری را به بیخبری از کودتای نیجر متهم میکردند و جمعی از قانونگذران نیز هشدار میدادند که خطر حذف از آفریقا، پاریس را تهدید میکند.
اما فصل آخر؛ سفیر فرانسه دست از پا درازتر باید به کشورش بازگردد. این تعبیر پیامی بود که رئیس جمهوری فرانسه یکشنبه شب هفته جاری مخابره کرد و شکست سیاست فشار حداکثری پاریس در قاره سیاه را به تصویر کشید.
مکرون که حال به خوبی میدانست استعمارگران فرانسوی جایی در خاک نیجر ندارند، در نهایت از موضع قدرت پایین آمد و اعلام کرد: سفیر فرانسه به پاریس بازخواهد گشت و نیروهای فرانسوی تا پایان سال این کشور آفریقایی را ترک خواهند کرد و ما به همکاری نظامی خود با نیجر پایان خواهیم داد.
وی که اسفند گذشته ادعا میکرد سازماندهی مجدد ارتش فرانسه در قاره آفریقا به منزله عقبنشینی و جدایی نیست، امروز شاهد جدایی مردم این قاره از استعمارگران فرانسوی و عقبنشینی نیروهای نظامی کشورش است.
شاید آن زمان که مکرون تاکید داشت کشورش یک همکار بیطرف در قاره سیاه باقی خواهد ماند، چنین بیاعتباری و روزهای سیاهی را برای پاریس متصور نبود و شاید اگر به عقب بازمیگشت دیگر مدعی نمیشد که عصر فرانسآفریک به خوبی پایان یافته است؛ عصری که به رسوایی شکستهای یک رئیسجمهور ختم شد.
نظر شما