تاثیر اینگمار برگمان در تاریخ سینما به شدت عیان است، به شکلی که فیلمسازان به اصطلاح هنری دنیا متاثر از او بوده اند، از نامه ستایش آمیز استنلی کوبریک که از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینماست به او می توان اهمیت و ارج و قرب او را در سینمای موسوم به اندیشه مشاهده کرد.
تاثیر او در سینما در حدی بود که کشور سوئد به او افتخار می کرد و در سال ۲۰۱۵ چهره ی او بر روی اسکانس های این کشور قرار گرفت با این وجود او در زمان حیاتش به دلیل فرار مالیاتی بازداشت شد و بعد این اتفاق دچار افسردگی و در نهایت ترک کشور خود کرد. از سوی دیگر می توان فیلمساز های مهم دنیا همچون کریشتوف کیشلوفسکی، لارنس فونتریه، یورگوس لانتیموس، رابرت التمن و چارلی کافمن را تاثیر گذار از او دید.
برگمان از اولین کسانی بود که مفاهیم پیچیده ی مدرنیسم همچون تنهایی، فردیت، بیماری و سرگشتگی را در سینما منعکس کرد و درباره ی مفاهیمی که درونی و فردی بود به شکلی دراماتیزه انها را خلق کرد. مفاهیم غیر فیزیکی مانند مرگ را در فیلم مهر هفتم مشاهده می کنیم که این امر غیر فیزیکی را او به شکل فیزیکی در می آورد، شطرنج بازی می کند و مفاهیم فلسفی و دینی خود را به زیباترین شکل به آن می پردازد.
وقتی صحبت از مدرنیسم می شود نام انتونیونی هم به ذهن می آید ولی برگمان یکی از مخالفان سرسخت او بود و چندین بار او را انسانی سطحی و فیلم هایش را مورد نقد قرار داده بود و نکته قابل توجه این ماجرا مرگ هر دو آنها بود که در یک روز رخ داد. همینطور برگمان از کسانی است که همشهری کین ساخته اورسن ولز را یک فیلم اورریتد و اهمیت این فیلم را بی دلیل می دانست.
برگمان فیلمساز پرکاری بود و کنار این پرکاری در سینما، تئاترهای زیادی هم به اجرا برد به شکلی که او آنقدر خوب سینما را می شناخت که هیچوقت مدیوم تئاتر سایه بر روی فیلمهایش نمی انداخت. او از گذشته ی خود و کودکی اش به شدت الهام می گرفت به طوری که ما در فیلم های او خاطرات کودکی، نقش پدرش در زندگی و مسیحیت را به تکرر مشاهده می کنیم. پدر او کشیش بود و معمولا او را در کودکی کتک می زد این فیگور از پدر و تصویری که او از یک مرد مسیحی در ذهنش داشت فضای رمزآمیز او را درسینمایش منعکس کرد .
توت فرنگی های وحشی یکی از فیلم های مهم اوست و شاید بتوان گفت از عامه پسند ترین فیلم هایش است چرا که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و نمونه بسیار خوبیست برای مشاهده و مطالعه موتیف هایی که در بالا به آن اشاره کردیم و همچنین یکی از اولین و بهترین نمونه های سفر سیال ذهن است که یک عنصر مدرنیسم در ادبیات تلقی می شود.
او هم مورد تقدیر جامعه هنری و روشنفکرانه بود و هم سینمای امریکا او را ستایش می کرد. کمتر فیلمسازی در تاریخ سینما مانند او مورد توجه دو قطب مخالف جریان سینما بود یعنی از اکادمی اسکار که برگمان نه بار نامزد آن شد و سه بار برنده ی آن، تا فستیوال هایی همچون کن و برلین که فیلم های او را با اغوش باز مورد حمایت قرار می دادند.
از دیگر فیلم های مهم او می توان به پرسونا اشاره کرد. این فیلم که به نسبت زمانه خود می توان فیلم تجربی تلقیش کرد یک فیلم درام روانشناختی است که بی اغراق تاثیری شگفت انگیز در سینمای اروپا گذاشت. فیلم پرسونا فیلمنامه اش در زمانی که برگمان بیماری ذات الریه گرفته بود نوشته شد. در این فیلم ما تقابل دو زن را می بینیم که دیوید لینچ فیلم جاده مالهالند را متاثر از این فیلم ساخته است.
جدا از نکات روانشناختی فیلم که هنوز هم تازه و جذاب است از منظر فرمی یک فاصله گذاری در فیلم وجود دارد که در زمان خود به شدت جذاب بود در جایی از فیلم تصویر سیاه می شود و نوشته می شود «نگاتیو سوخت» در اینجا ما متوجه می شویم که او با اینکه عقبه ی تئاتری دارد چقدر مدیوم سینما را می شناسد و روش فاصله گذاری او اصلا تئاتری نیست.
کاری که مکتب مونتاژ شوروی و بچه های کایدو سینما سعی در تعریف هنر سینما به عنوان یک هنر مستقل از ادبیات و تاتر داشتند برگمان با یک حرکت فرمی کاملا روش فاصله گذاری را مختص هنر سینما انجام داد. ر اجع به او می توان ساعت ها و روزها نوشت زیرا که او یک فیلم مهم یا یک شاخصه مهم صرفا ندارد از فیلم های مهم او می توان به مهر هفتم، فریاد ها و نجواها، پرسونا، چهره به چهره، فانی و الکساندر، ساراباند و سریال صحنه های یک ازدواج اشاره کرد.
نظر شما