سخن از کتاب و خاطرات و داستان و قصه است. قرآن از احسن القصص سخن می گوید. مفسرین در این مورد دو دیدگاه دارند. یکی این که احسن القصص، از نامهای قرآن است و علت نامگذاری آن از جهت فصاحت و حسن معانی و روانی الفاظ است که به حدّ نهایت رسیده است. برخی هم می گویند احسن القصص میتواند سوره یوسف باشد. القصّ مصدر نقصّ، به معنای بازگو کردن و بیان کردن است. چنانچه قصص، مصدر باشد، احسنالقصص مفعول مطلق میشود و بیانگر کیفیّت بازگو کردن خواهد بود.
خداوند مهربان در آیه سوم سوره یوسف می فرماید نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَٰذَا الْقُرْآنَ - با این قرآن که به تو وحی کردیم، داستان یوسف را برایت تعریف می کنیم که بهترین داستان است. انسان نیز با الهام و درس گرفتن از قرآن و داستان های قرآن، راه داستان نویسی را یاد گرفت و قصه نویسی و خاطره نویسی، یکی از مهم ترین روش های انتقال تجربه ها و الگوگیری در زندگی او شد.
کتاب خاتون و قوماندان، از همان قصه هایی است که روایت ۱۵ سال زندگی عاشقانه و صادقانه امالبنین حسینی با شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)، فرمانده لشکر فاطمیون را بیان می کند. مریم قربان زاده، ساعت ها با خانم حسینی گفت و گو می کند و با قلم زیبای خود، برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون را به تاریخ هدیه می دهد. این کتاب پرجاذبه را امام خامنه ای مطالعه کردند و پس از آن به نویسنده کتاب اینگونه پیام دادند که از خواندن کتاب خاتون و قوماندان لذت بردم. چه کار خوبی کردید که این حوادث را ثبت کردید؛ حوادثی که از بند امیر افغانستان آغاز می شود؛ با تولد ام البنین و علیرضا شکل تکمیلی می گیرد؛ با ازدواج آن دو به اوج می رسد و با شهادت علیرضا به وادی عشق گره می خورد.
درست در نهم اسفند ۱۳۹۳ در شهر درعای سوریه، علیرضا توسلی را در قامت فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون، در خون غوطه ور می بیند و نگاه ام البنین را به او زیبا می کند. رزمنده ای که با شروع جنگ ایران و عراق، به کردستان می رود. سپس به میدان جنگ ایران و عراق پا می گذارد، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان می رود و دوباره در سال ۷۴، با نیروهای طالبان در افغانستان می جنگد و در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ به سوریه می رود و در سال ۱۳۹۳ در سوریه شهید می شود. حالا پس از شهادت علیرضا، ام البنین از روزهای نوزدهسالگی اش می گوید: یک روز مامانِ عالیه، یکی از همسایهها، با عکسی سهدرچهار به خانه ما آمد. گفت: برادرم سیدامیر دوستی دارد که این عکسش است. در سپاه حضرت رسول کار میکند. آدم خوبی است. خیلی مؤمن است، اما پولی ندارد. به فکر پول درآوردن هم نیست. چون آدم خوب و باایمانی است، دوستانش دارند برایش آستین بالا میزنند! پدرم وقتی عکس را دید، ابرویی بالا انداخت و گفت: من دخترم را به این آدم میدهم! این حرف پدرم از عجایب خلقت بود: این که به یک عکس اعتماد کند، بدون اینکه از پدر و مادر و کسب و کار این آدم بپرسد! برایم مسجّل بود که این آدم، همسر آینده من خواهد بود. اصلاً هم به ذهنم نمیآمد که ممکن است او مرا نپسندد! یا من او را نخواهم.
بعد از چند ماه، پدر عالیه، سیدامیر، آقای احمدی و صاحب عکس به منزل ما آمدند! داماد خیلی سنگین قدم برمیداشت. سرش هم پایین بود. نه گل آورده بود و نه شیرینی! چیزی دستش نبود! یکی از ملاک هایم نمره منفی گرفت! چون کتاب و مجله می خواندم، برای خودم یک سری ملاک ها یادداشت کرده بودم! اما علیرضا ملاک های بهتری داشت: حجاب برای من خیلی مهم است. شئونات اسلامی حتما باید رعایت شود. پای اعتقاداتمان تا آخر خط هستیم. در مسیر جهاد، همیشه فعالیتم را دارم. این خیلی برایم مهم است!
بناشد مهریه را من تعیین کنم، بدون مقدمه و فکر قبلی گفتم: ۱۴ سکه به نیت ۱۴ معصوم!! انتخابم جوان مجاهدی شد که از دار دنیا تنها خدا را داشت! و این برایم خیلی مهم بود. در کتاب خاتون و قوماندان، همه این ارزش ها، در قالب تصویری ماندگار به نمایش گذاشته می شود و از انسانهایی سخن می گوید که در سختترین لحظات، با قدرت ایمان، زیبایی خاصی میآفرینند و برای امنیت و آرامش ما، از عزیزترین داشتههای زندگی خود می گذرند. در این کتاب زیبا و خواندنی، علیرضا بر کرسی وعظ می نشیند و می گوید: ما در سه جبهه میجنگیم: جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جنگ دوم با مزدوران اسرائیل و آمریکاست؛ و جنگ سوم، در شهر و کوچه و خانههای خودمان است که به مردم ثابت کنیم: ما برحقّیم و برای خدا میرویم. تأکید علیرضا این بود: قِسم سوم جنگ، سختتر است.
کتاب خاتون و قوماندان، برای من و ما، خیلی روان و سلیس و با استفاده از کلمات و اصطلاحات محاوره ای، علیرضا یا ابوحامدی را معرفی می کند که از همان ابتدا دارای روحیه جهادی و حق طلبی است و این ویژگی در جای جای زندگی ابوحامد نمایان است. خصوصیتی که خاتون را شیفته و عاشق او کرد. اگر این کتاب زیبا را بخوانی، زود متوجه می شوی که ابوحامد لقبی است که در سوریه و در جبهههای نبرد به شهید علیرضا توسلی داده شده است. با خواندن همین کتاب خواندنی متوجه می شوی که قوماندان، به زبان دری؛ یعنی فرمانده و خاتون، اسمی است که شهید با آن همسر خود را مورد خطاب قرار میداد.
از ویژگیهای برجسته کتاب خاتون و قوماندان، وجود نامههای شهید به همسرش، و هم چنین خاطرات دست نویس خاتون برای دلداده بیدلش میباشد که تداعیگر روابطی عاطفی و عاشقانه میان آن دو با وجود سختیها و دوریهای بسیار است. کتابهایی مانند خاتون و قوماندان، در ایجاد تغییر و تصحیح نگاه انسانهای آزاده و انقلابی مؤثر خواهد بود. این کتاب با روایتگری صحیح، ترسیم گر روایتی درست از زندگی فاطمیون است، تا دیگران آنان را آنچنان که خودشان میخواهند، روایت نکنند. روایتهایی مانند خاتون و قوماندان، روایتی صادقانه، صحیح، بدون مکر و بازیهای رسانهای است. روایتی که نگاه هر غافلی را به هر رزمنده افغانی عوض می کند.
کتاب خاتون و قوماندان، در ۳۳۵ صفحه و با قلم زیبای مریم قربانزاده نوشته شده و نشر ستارهها آن را چاپ و منتشر کرده است. این کتاب نیز، مثل کتابهای نورالدین پسر ایران، پایی که جا ماند، لشکر خوبان، من زندهام، آن بیستوسه نفر، وقتی مهتاب گم شد، گلستان یازدهم، دختر شینا، آب هرگز نمیمیرد، فرنگیس، در کمین گل سرخ، مربعهای قرمز، عصرهای کریسکان، تنها گریهکن،حوض خون و مهاجر سرزمین آفتاب، مورد توجه و تقدیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنه ای قرار گرفته است.
آن حکیم و دانشمند بزرگ و عارف فرزانه، در تقریظ بر کتاب خاتون و قوماندان نوشتند: سلام خدا بر شهید عزیز علیرضا توسلی، مجاهد مخلص فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه او خانم ام البنین. حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت، دریافت نکرده ام. برخی از آن ها جدا تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آن ها و همه افغان ها است.
این کتاب زیبا، یک پدیده و یک موجود ذی قیمت است. آن را بخوانیم، ترویج کنیم، به دیگران معرفی نماییم، به چشم و ذهن مخاطب برسانیم، و نسل جوان را با مطالعه کتاب خاتون و قوماندان، مانوس کنیم. یک قرارگاهی برای نشر این کتاب ها درست نماییم. فروشگاه های زنجیره ای ایجاد کنیم. کتاب های ادبیات دفاع مقدس و دفاع از حرم را وارد سبد کالای مصرفی خود سازیم. فرزندان خود را کتابخوان تربیت نماییم. خاتون و قوماندان را به همه هدیه بدهیم.
نظر شما