به گزارش ایرنا، طهماسبقلی زمانی در آخرین اعزامش به جبهه، ۲۵ ساله بود . پیش از این، چند بار راهی مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور شده بود و هر بار که میآمد، باز دلش هوای جبهه را میکرد اما ماجرای اعزام آخر، کمی با بقیه فرق داشت.
تعطیلات نوروز تمام شده بود و از تعطیلات ۱۳ بهدر آمده بودند که زمزمه رفتن به جبهه بار دیگر از زبان طهماسبقلی شنیده شد. چندماه از تولد یکسالگی دخترش گذشته بود و و با بازشدن جای پای دختر در دل بابا، کسی گمان نمیکرد که او به این زودی هوای جبهه به سرش بزند اما حکایت مردان خدا با این مراودههای زمینی تفاوت بسیاری دارد.
همسرش گفت: وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود سعی کردم مانعش شوم و دلیلم هم کوچک بودن فرزندمان بود . از طرفی، طهماسبقلی را به خوبی میشناختم و میدانستم از نظرش برنمیگردد .
پروین زمانی ادامه داد: خواهر همسرم مشغول درست کردن کیک و نان گردویی برای توشه راه برادرش بود. من هم کنار تنور ایستاده بودم که ناگهان دخترم جستی زد و از بغلم به درون آتش افتاد. کیفم را پرتاب کردم و فریاد زدم «دخترم» که پدرشوهرم به سرعت او را داخل تنور درآورد و سراسیمه به درمانگاه رفتیم . همانجا به دلم افتاد که اگر این ماجرا را برای همسرم تعریف کنم شاید از رفتن منصرف شود.
وی گفت: پس از درمان دخترم به سرعت خودم را به سپاه کردکوی رساندم . دقایقی زیادی به اعزام نمانده بود. همسرم را سخت میان جمعیت پیدا کردم و ماجرا را برای او شرح دادم و خواستم کمی بیشتر پیش ما بماند. خندید و گفت: «باور کن جبهه به من بیشتر احتیاج داره» در همین حین، دخترم خودش را به کوله پشتی پدرش رساند و سعی کرد کشان کشان آن را به دست پدرش برساند . همسرم با خنده گفت «ببین. شما نمیخواین من برم ولی دخترم عجله داره منو بفرسته جبهه» و این ، آخرین دیدار و گفتگوی ما بود.
شهید «طهماسبقلی زمانی» را در کردکوی به اخلاق خوب و معرفتش میشناختند. جوانی که از ابتدای نوجوانی علاوه بر مسجد، راه باشگاه ورزشی را هم در پیش گرفت تا اینکه در تکواندو به یکی از سرآمدان منطقه تبدیل شد.
عناوین متعدد و سپس ورود او به دنیای مربیگری، از طهماسبقلی زمانی یک چهره شناختهشده ساخته بود که خیلیها میخواستند برای رسیدن به مدارج ترقی، خود را در باشگاه او کارآزموده کنند.
یکی از شاگردان شهید گفت: آغاز فعالیت حرفهای شهید زمانی خیلی از نوجوانان و جوانان کردکوی را به سمت ورزش کشاند. انگار انقلابی در آنان ایجاد شده بود. روحیه و منش پهلوانی او و کیفیت بالای تمرینات، شوق شاگردی در باشگاه آقای زمانی را چند برابر کرده بود . انگار همه دنبال گمشدهای میگشتند.
کمال شجاعی افزود: ۱۴ ساله بودم که باشگاه آقای زمانی راهاندازی شد. او به نوعی، پدر تکواندوی کردکوی بود چون برای اولین بار این رشته را در شهر آموزش داد. قبل از آن ما فقط نامی از تکواندو میشنیدیم.پس از کردکوی، شهید زمانی تکواندو را در چند شهر دیگر گلستان هم راهاندازی کرد. گزاف نیست اگر بگویم تکواندو گلستان به شهید زمانی مدیون است.
وی گفت: پس از باشگاه آقای زمانی زیرنظر مربیان زیادی کار کردم اما خصلت ویژه شهید زمانی، توجه فراوان به معنویت بود. در باشگاه او کسی حق غیبت کردن نداشت، سیگار ممنوع بود و احترام به پدر و مادر و اقامه نماز اول وقت و قرائت قرآن جزو اصول همیشگی بود. خدا رحمتش کند خیلی به گردن نسل ما حق داشت.
سیدابراهیم حسینی یکی از دوستان و همکاران شهید زمانی هم گفت: طهماسبقلی زمانی بنیانگذار تکواندو در کردکوی، نوکنده، بندرگز، منطقه دشت و گرگان بود. شاید تصورش براش شما سخت باشد که او از شاگردانش تا حد امکان شهریه نمیگرفت و حتی به کسانی که میدانست وضع معیشتی مناسبی ندارند علاوه بر پول، لباس و کفش ورزشی هم میداد تا انگیزه برای تمرین داشته باشند.
وی بیان کرد: در یکی از مسابقات به حریفش ضربه ای زد که او را نقش زمین کرد. حریفش که انگار توقع این ضربه را نداشت و در نظر دوستانش تحقیرشده بود با عصبانیت از جا بلند شد تا از طهماسبقلی انتقام بگیرد اما شهید با گشادهرویی او را در آغوش گرفت که همه تماشاگران را به تعجب واداشت . خودم را به او رساندم و با ناراحتی گفتم «میتونستی ناکاوتش کنی. چرا ادامه ندادی؟ » در جوابم گفت: « صدای دوستاش رو موقع تشویقش شنیدم . نخواستم بیشتر از این شرمنده بشه»
این همرزم شهید زمانی ادامه داد: چون بدن ورزیدهای داشت در عملیاتها هم از آمادگی بسیار بالایی برخوردار بود. همیشه در زمان آموزش به سربازان توصیه میکرد آمادگی بدنی، ذهنی و روحی لازم را داشته باشند تا بتوانند به خوبی از وطن دفاع کنند.
وی گفت: موقع شهادت در کنار شهید زمانی بودم. او فرمانده گردان بود و عملیات پدافندی را انجام هدایت میکرد. عراقیها را به عقب راندیم و تعدادی را هم اسیر گرفتیم. شهید زمانی با اینکه چند سرباز برای هدف قراردادن تانک و نفربر دشمن ایستاده بودند اما خودش را به آنها رساند تا سهمی در نابودی بعثیها داشته باشد. چند تانک را منهدم کردند. در یک لحظه که شهید زمانی ایستاده بود و دستش را به سمت ماشه آرپیجی برد تا شلیک کند از سوی تک تیرانداز عراقی مورد حمله قرار گرفت و با اصابت گلوله به سر به شهادت رسید.
همسر شهیدم معلم اخلاق بود
همسر شهید زمانی گفت: از کودکی او را میشناختم . در یک محله بزرگ شده بودیم و خانوادههای ما کاملا با هم آشنا بودند. سال ۱۳۶۲ که به واسطه یک آشنا از من خواستگاری کرد، هم من و هم خانوادهام مخالفتی نکردیم و این ازدواج به سرعت پا گرفت.
پروین زمانی افزود: همسرم در زندگی، نظم و مقررات خاصی داشت. زمانی که در خانه بود، بخش زیادی از کارها را خودش انجام میداد. گاهی وقتها کاری را بلد نبود اما از من میخواست به او یاد بدهم و به سرعت هم یاد میگرفت و بعدا خودش آن را انجام میداد.
وی بیان کرد: زمانی که در یک مسابقه برنده میشد، جایزه را اگر پول بود تبدیل به کالا و وسایل ورزشی میکرد تا به کودکان نیازمند ببخشد.
ارغوان زمانی دختر شهید زمانی هم گفت: در زمان شهادت پدرم ۱.۵ ساله بودم و خاطرهای از ایشان به یاد ندارم. پدرم را از تعارف دوست و فامیل شناختم و خیلی افسوس میخورم که او را ندیدم.
وی افزود: با آنکه چند دهه از شهادت پدرم گذشته اما همیشه دوست و آشنا از رشادت و جوانمردی و سجایای اخلاقی پدرم تعریف میکنند و این موضوع برایم افتخاری بزرگ و فراموشنشدنی است.
وی با اشاره به وصیت پدر شهیدش افزود: بارها در کودکی این جملات پدر را خواندم «شهادت یک حقیقت است، شهادت شعار نیست، شعور است، شهادت باختن نیست پیروزی است و بالاخره شهادت یک مرگ تحمیلی نیست، بلکه یک انتخاب است» و تلاش میکنم در همه امور زندگی شاخصههای رفتاری پدرم را به عنوان الگو قرار دهم.
شهید طهماسبقلی از پاسداران دفاع مقدس کردکوی در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۴۱ در روستای «نامن» به دنیا آمد و در راه دفاع از میهن اسلامی در ۳۰ فروردین ۱۳۶۶ با سمت فرمانده گروهان در ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نظر شما