به گزارش ایرنا، در روزهای آخر بزرگترین سوال، تسلیم یا مقاومت ارتش به عنوان تنها سنگر مانده از نظام شاهنشاهی بود. آیتالله خمینی پیوسته در برابر این خواسته که علیه ارتش دستور نبرد مسلحانه بدهد مقاومت کرد. او راه تحبیب ارتش را در پیش گرفت:
میخواهیم ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمیخواهی؟ آقای سرلشکر شما نمیخواهی؟ ما که این حرف را میزنیم که ارتش مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوانهای ما را بریزید که چرا میگویید من باید مستقل باشم؟ ما میخواهیم تو آقا باشی. من تشکر میکنم از این درجه دارها، همافرها و افسرهای نیروی دریایی که متصل شده اند به ملت. و به اینهایی که متصل نشدهاند هم میگویم متصل شوید به اینها، رها کنید این را، خیال نکنید اگر رها کردید ما میآییم شما را دار میزنیم. این همافرها و این درجهدارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ میکنیم. ما میخواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما نمیخواهیم نظام را به هم زنیم. ما میخواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام در خدمت ملت.
کودتا دردی را دوا نمی کند
در میان رهبران مذهبی کسانی بودند که از مقاومت ارتش و کودتا بیم داشتند. نصیحت آنها نظیر آیتالله شریعتمداری این بود که کودتا دیگر بی فایده است: البته خطر کودتای نظامی موجود است ولی در صورت وقوع هیچ دردی را دوا نمیکند. زیرا که اعمال خشونت نتیجه معکوس میدهد. انتظار ما از ارتش این است که خودشان را برادران ملت و از خود ملت بدانند و قهرا به طرف ملت جبهه نگیرند و تیراندازی و اذیت و آزار نکنند.
کودتا علیه که؟
برای ارتشبد قره باغی و خیلی از سران ارتش هم نه تنها خود کودتا بلکه هدف از کودتا بی معنی و نامشخص بود: با توجه به اوضاع و احوال آن روز کودتایی مقدور نبود و مفهوم هم نداشت. چون دستور اعلیحضرت این بود که اولا خونریزی نشود و از این گذشته اصولا کودتا یعنی چه؟ کودتا یعنی یک عملی برخلاف دولت قانونی و از کار انداختن آن دولت قانونی و به دست گرفتن قدرت. در صورتی که ما آن روز تمام مدت صحبتمان این بود که ما از دولت قانونی بختیار پشتیبانی میکنیم و علیه دولت هم مفهوم نداشت که کودتا کنیم. مفهومی که به این کودتا میدادند یعنی اجرای مقررات حکومت نظامی علیه تظاهر کنندگان، یعنی شدت عمل علیه تظاهر کنندگان، یعنی تیراندازی. و این کار وظیفه فرمانداران نظامی بود. فرمانداران نظامی تماما تحت امر نخست وزیر بختیار، انجام وظیفه میکردند و ستاد بزرگ ارتش برابر قانون، هیچ مداخلهای در امور فرمانداران نظامی نداشت. واقعیات سیاسی شدت عمل را ناممکن ساخته بود. سپهبد ربیعی که یکی از افسران بسیار رشید و خوب ما بود میگوید من دیدم بختیار میخواهد جمهوری اعلام کند، بازرگان هم میخواهد جمهوری اعلام کند. اما بختیار هیچ کس طرفدارش نیست و وزرایش را هم به وزارت خانهها راه نمی دهند. بازرگان ولی تمام ملت طرفدارش هستند. گفتم پس هر دو دارند همان کار را میکنند. من چه کار دارم که سبب کشته شدن بیهوده هموطنانم شوم.
درگیری حین مشاهده یک فیلم
آمدن همافران به دیدار آیت الله خمینی رخنه ای عمیق انقلابیون به درون ارتش را نشان داد. شب بیست و یکم بهمن حرکت نهایی در پادگان دوشان تپه آغاز شد. ارتشبد قره باغی میگوید: سپهبد ربیعی تلفنی با من صحبت کرد و گفت: تیمسار اینها در تلویزیون آمدند و خمینی را نشان دادند. چند نفر از افراد گارد شاهنشاهی که اینجا بودند با افراد نیروی هوایی حرفشان شده است. در آسایشگاه که فیلم آمدن خمینی را تماشا می کردهاند افراد نیروی هوایی و همافرها صلوات میفرستادند و افراد گارد اعتراض میکنند که چرا این کار را میکنید و با هم حرفشان میشود. معلوم شد این دستور خود بختیار بوده که این فیلم را نشان دهند. ربیعی گفت: منظور نخست وزیر این بوده که مردم ببینند وقتی از خمینی بعد از پانزده سال در هواپیما میپرسند چه احساسی داری میگوید: هیچی.
پخش اسلحه و پپسی کولا
قرهباغی میگوید: بعد از مدتی گزارش رسید که دارند در شهر اسلحه تقسیم میکنند. کجا، خوب یادم است گفتند در چند تا مسجد و جلوی در پپسی کولا. کامیون ایستاده و پپسی کولا و اسلحه تقسیم میکند. تلفن کردم به مهدی رحیمی [ آخرین فرماندار نظامی تهران]، گفتم آقای رحیمی میگویند دارند در شهر اسلحه تقسیم میکنند، شما دارید چه کار میکنید؟ گفت: آخر میدانید ما اجازه ورود به مساجد را نداریم. تلفن زدم به نخست وزیر گفتم که الان دارند در شهر اسلحه تقسیم میکنند. تمام نقاط شهر آشوب و تظاهرات میکنند. چند دقیقه بعد رحیمی تلفن کرد که نخست وزیر گفتند حکومت نظامی ساعت چهار برقرار شود. بعدها خواندیم که وقتی میروند به خمینی میگویند که دولت ساعت حکومت نظامی را کشیده است به چهار، میگوید به مردم بگویید بریزند توی کوچه و گوش نکنند.
۱۵۰ کشته از دو طرف
چنان که رادیو تهران روز بعد گزارش داد، جمعیت زیادی اعلامیه ارتش مبنی بر حکومت نظامی را نادیده گرفتند و در خیابانها ماندند. در خیابانهای اصلی در فاصله صدمتری راه بندان و آتَش زدن لاستیک ها و تنه درخت به چشم میخورد. تعداد کشته شدگان طرفین بیش از ۱۵۰ نفر و مجروحین بیش از سیصد نفر گزارش شده است.
فرماندهان ارتش ساعت شش بعد از ظهر شنبه بیست و یکم بهمن با بختیار در شورای امنیت ملی جلسه داشتند. اما به گفته قره باغی دیگر کار از کار گذشته بود: بختیار گفت من تا حالا صبر کردهام و دیگر بیش از این نمیتوانم صبر کنم. آقایان بروید و مقررات حکومت نظامی را اجرا کنید.
نقشه بمباران یک منطقه از شهر
بختیار میگوید: دو بار کاغذ نوشتم به رییس ستاد ارتش که بزنید. من در شورای امنیت کشور نوشتم و انداختم جلوی ربیعی. گفتم شما دستور دهید برای این که اسلحه سازی و این چیزهایی که آنجا دارید و این همافر بازی که راه انداختهاید به یک جای بدی نرسد. شما بگویید این جا منطقه نظامی است با تراکت و بلندگو به مردم یک ساعت فرصت دهید از آنجا دور شوند. اگر دور نشدند این منطقه مسلسل سازی را بمباران کنید هر کسی هم مرد جوابش با من است.
بمباران نمی کنم
مهندس جفرودی می گوید: نخست وزیر ساعت ۶ صبح به من تلفن کردند که من آقای مهندس بازرگان را پیدا کنم و چون محل مسلسل سازی پر جمعیت است او از ساکنین حول و حوش آنجا بخواهد که خانههایشان را ترک کنند. ساعت حدود ده صبح بود رفتم پیش تیمسار قره باغی و گفتم شما چه کار خواهید کرد؟ گفتند من چنین کاری نمیکنم.
سردرگمی و شورش همه جا را فرا گرفته بود و بالاترین مقام نظامی در آن آخرین شب در برابر چشمان خود میدید که سربازان میآیند و در سربازخانهها تفنگهایشان را میاندازند و میروند. چنین بود که ارتش شاهنشاهی از هم فرو پاشید.
منبع: انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما