واکاوی قصه های محلی نشان می دهد که شخصیت ها و نماد های حکایت های آن هرکدام رمز و راز خود را دارد به طوری که قصر، برج، چاه، دخمه، پرنده، شیر، شکار، غول، دیو، پری، شاهان، زنان و دختران از کلید واژه هایشان در کهگیلویه و بویراحمد محسوب می شود.
فرزندان نسل های گذشته دوران کودکی خود را با این قصه های خیال انگیز سپری کرده اند و با نوای دلنشین مادرها و مادربزرگ های قصه گو ، شب ها را به صبح رسانده اند اما متاسفانه با پیشرفت تکنولوژی دیگر از نوای دلنشین بانوان خوش سخن استان که در شب های افسانه ای متیل می گفتند خبری نیست و به دنبال این تحولات قصه های رویایی و خیال انگیز محلی در حال به فراموشی سپردن است.
بدون تردید متیل های قدیمی انعکاس چالش ها و آرزوهای قلبی مردمان هر سرزمینی است و با ناکامی ها، آرمان ها و آرزوهای فردی و گروهی آنان پیوندی عمیق دارد،از آنجا که توده های پایین دست جامعه در برابر ناملایمات و سختی های زندگی آسیب پذیرتر و ناکامی های آنان بیشتر بوده است مردم به کمک نیروی تخیل، دنیایی دلپسند را جایگزین واقعیت های ناخوشایند زندگی می کنند تا از حس ناکامی و از بند آرزوهای سرخورده رهایی یابند.
متیل ها و افسانه های محلی که گذشته های دور در کهگیلویه و بویراحمد رایج بوده این پیام را یادآوری کند که روح تشنه و زخم خورده بشر در خیال خود جویای پیروزی است و هر نیروی بدکردار و بدسرشتی سرانجام به سزای عمل خود خواهد رسید.
یکی دیگر از ویژگی های این قصه ها مقابله با ترس از مرگ و بازگشت دوباره به صحنه زندگی است به طوری که برخی از قهرمانان داستان ها اگرچه می میرند ولی خیلی زود در شکل و قالب دیگری خود را نشان می دهند و ارتباط خود را با اصل زندگی حفظ می کنند.
اهمیت زنده ماندن قصه های محلی
کارشناسان علوم اجتماعی می گویند که متیل ها یا همان قصه ها ضمن اینکه کودکان را با ناهمواری های زندگی آشنا می کنند، نقشی مهم در پویایی زبان ها و گویش های محلی ایفا می کند.
آنان تاکید می کنند که اندیشه ها، عواطف و تجربیات اقوام و ملت های مختلف از طریق قصه ها و افسانه های محلی منتقل می شود و این میراث ارزشمند سنتی ضامن بقای زبان ها و گویش های محلی هستند.
این صاحب نظران با اشاره به اینکه کودکان و نوجوانان به واسطه ویژگی های خاص روحی به قصه زندگی پهلوانان و قهرمانان ایرانی علاقه دارند و تحت تاثیر شخصیت های آنان قرار می گیرند،اعتقاد دارند که بیان جنبه های مختلف زندگی اسطوره های ایرانی با زبان قصه مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و راه و رسم زندگی را به نسل امروز می آموزد.
این کارشناسان با یادآوری اینکه قصه ها قدرت تخیل و حس کنجکاوی کودکان را افزایش داده و قدرت سخنوری آنان را تقویت می کند بر این باور هستند که آشنا ساختن نسل آینده کشور با شخصیت های بزرگ سرزمین ایران و تقویت و زنده نگه داشتن روحیه خودباوری و غرور ملی یکی از کاربردهای اصلی قصه های محلی است.
آنان اعتقاد دارند که قصه ها همچون پلی مسیر آشنایی انسان ها را با اقوام و ملل مختلف از گذشته تا امروز را هموار می کند تا با گذر از این پل ها با فرهنگ ها و آداب و رسوم دیگران آشنا شده و از نقاط قوت و ضعف آنها درس بگیرند.
داستان بهرام شاه؛ مشتی نمونه خروار
قصه بهرام شاه که سال ها پیش از سویی بانویی به نام ننه نازلی حیدری در روستای نیمدور از توابع شهرستان باشت روایت می شد نمونه ای از قصه های محلی در کهگیلویه و بویراحمد است.
بهرام شاه روزی اعلام کرد که فردا عازم شکار است.به همین خاطر همه مردان آن سرزمین دست از کار کشیدند و با پادشاه در شکار شرکت کردند.
صبح زود با خَدَم و حَشَم به شکارگاه رفتند ولی پس از جستجوهای بسیار چیزی برای شکاری دیده نشد و پس از ساعت ها جستجو به شکاری برخورد کردند شاه گفت: این شکار بالای سر هر کس پرید مال اوست شکار که در محاصره افتاده بود از بالای سر بهرام شاه پرید و فرار کرد، همراهان شاه میدان را خالی کردند او شکار را تعقیب کند.
بهرام شاه سوار بر اسب به دنبال شکار رفت و رفت و رفت تا از چشم ها ناپدید شد و سر از بیابانی درآورد، شاه و شکار همچنان می رفتند ناگهان شکـــــار به شکل دیوی درآمد و به سوی بهرام شاه حمله ور شد و به او گفت این همه راه به دنبال من آمده ای خیال کردی شکارم می کنی با این حال از خونت میگذرم بهرام شاه که از یاران خود جدا افتاده و راه را گم کرده بود ناچار شد دیــو را به سوی مقصدی نامعلوم همراهی کند.
پس از چندین روز که از شاه خبری نشد، مردی بی اصالت از غیبت او استفاده کرد و با توطئه ای بر کارها مسلط شد، تخت شاهی را به چنگ آورد و حرمسرای شاهی را تصاحب کرد.
از هفت زن سلطان ۶ زن تسلیم سلطان جدید شدند و به بهرام شاه خیانت کردند زن هفتم که دختر عموی بهرامشاه بود نپذیرفت و سلطان جدید فرمان داد تا آن زن پاکدامن را در بند کرده و تا سینه در گچ گرفتند.
پدر و مادر بهرامشاه نیز در امان نماندند و آنان که در فراق فرزندشان کور و شکسته شده بودند، از شهر بیرون رانده شدند و در خرابه قلعه قدیمی ساکن شدند.
از سوی دیگر اما در سرزمین دیوان، با بهرامشاه با احترام و بزرگی رفتار کردند روزی دیــــوان می خواستند به عزم شکار از شهر خارج شوند شاه دیوها هنگام رفتن به بانوان قصر توصیه کرد با بهرامشاه با احترام رفتار کنند مبادا هنگام بازگشت او را غمگین ببیند که در این صورت مجازات خواهند شد شاه دیوان همچنین سفارش کرد اگر بهرام شاه قصد گشت و گذار در قصر را داشته باشد کلید ۶ در از درهای هفتگانه کاخ را در اختیارش بگذارند.
درِ هفتم دری بود که به اتاقی مرموز راه پیدا می کرد بهرامشاه به دیوبانوی قصر اصرار کرد که کلید آن در را به او بدهد ولی شاه بانوی دیو قبول نکرد، بهرام شاه اندوهگین به گوشه ای نشست و خود را غمگین نشان داد به طوری که بانوی قصر دیوان نگران شد و هشدار سلطان دیو و مجازاتی که در انتظارش بود یادش آمد، مجبور شد کلید در هفتم را به او بدهد.
بهرامشاه در اتاق مرموز را گشود و وارد شد.،در آن اتاق چاه آبی بود که پری دختران زیباروی پرواز کنان کنار چاه فرود می آمدند، آب می نوشیدند و آب تنی می کردند و دیوها هرچه تلاش می کردند که از آن پری دختران شکار کنند نمی توانستند.
شهریار جوان که از دیدن آن اتاق پر رمز و راز شگفت زده شده بود به آرامی در گوشه ای پنهان شد ناگهان پری دختران پرواز کنان از راه رسیدند و در اطراف چـــاه فرود آمده و آماده شدند تا به درون چاه وارد شوند و پری دختری بنام ماه خانم به خواهر خود گفت من درون چاه نمی آیم زیرا دیشب خوابی دیده ام که بهرام شاه طلسم کبوتری ام را برداشته، اگر این طور شود دیگر نمی توانم پرواز کنم.
در یک لحظه بهرامشاه از فرصت استفاده کرد و طلسم کبوتری او را برداشت ماه خانم که به حضور بهرامشاه پی برده بود خطاب به او گفت: ما می دانیم تو آدمیزادی و دیو نیستی و گرنه تا الان ما را شکار کرده بودی، بهرام شاه با شنیدن آهنگ صدای آن پری دختر دل از کف داد و بر او عاشق شد.
ماه خانم گفت: ای شاه جوان طلسم کبوتری ام را پس بده تا بتوانم با خواهرانم پرواز کنم و به خانه برگردم. بهرام شاه از مخفیگاه بیرون آمد و طلسم را پس داد،ماه خانم که سیمای آن مرد جوان و جوانمردی اش را دید بر او عاشق شد.
بهرام شاه فرصت را مناسب دید به او گفت درصورت رضایت دیوان از او خواستگاری می کند پس همین محل بمان تا بروم و همراه شاه دیوان برگردم اگر هنگام برگشت لبخند بر لب داشتم بدان که شاه دیوان قبول کرده در غیر اینصورت خطر تو را تهدید می کند و تو باید فوراً پرواز کنی و بروی.
شاه دیوان که از شکار برگشته بود، بهرام شاه را مغموم و متفکر دید، دانست که چیزی او را ناراحت کرده با خشم و خروش سلطان بانوی قصر را بازخواست کرد و توضیح خواست سلطان بانو گفت همه چیز مطابق میل بهرام شاه بوده و حتی کلید در هفتم را هم در اختیارش گذاشته ام.
شاه دیوان رو به بهرام شاه کرد و گفت: نکند به پری دختران دل باخته ای؟ گفت: آری. شاه دیو گفت: با من بیا تا یکی از آنان را به همسری ات برگزینم بهرام شاه مسرور و شادمان به همراه دیو شاه از در هفتم وارد شد.
پری ماه خانم با دیدن دیو بر خود لرزید اما با دیدن چهره خندان بهرامشاه دلش آرام گرفت. او را به قصر آورده و به همسری بهرامشاه درآوردند و بهرام شاه وپری ماه خانم در قصر دیوان با هم ازدواج کردند و سالها در آن سرزمین به خوشی زندگی کردند.
برنامه های کانون پرورشی
مدیر کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کهگیلویه و بویراحمد می گوید: فرهنگ قصه گویی یکی از هنرهای نیاکان ایرانی است که کارکردهای تربیتی اثرگذاری به ویژه برای کودکان و نوجوانان دارد.
کبری اخلاقی نیا افزود: قصه گویی به ۲ شکل مرسوم و بومی محلی از برنامه های کانون فکری کودکان و نوجوانان در کهگیلویه و بویراحمد است.
وی عنوان کرد: برگزاری جشنواره های قصه های خوانی از راهبردهای اصلی کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان برای ترویج دوباره این میراث ارزشمند است.
وی افزود آخرین جشنواره قصه خوانی منطقه ای کانون های فکری کودکان و نوجوانان آبان ماه امسال در اهواز برگزار شد.
مدیرکل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کهگیلویه و بویراحمد ابراز داشت:سه گروه سنی شامل پسران و دختران ۱۲ تا ۱۸ سال، زنان و مردان و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها امکان حضور در این جشنواره را داشتند.
اخلاقی نیا عنوان کرد: هم اینک ۱۶ مرکز فرهنگی، هنری وابسته به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کهگیلویه و بویراحمد وجود دارد که شامل ۱۱ مرکز ثابت، پنج مرکز سیار و ۲ مرکز پستی است.
اقدام های انجام شده
برخی از قصه های محلی استان منتشر شده که تعدادی از این داستان ها در مجموعه داستان کوتاه به نام «آستین بالا بِزن» در این استان گردآوری، چاپ و منتشر شده است این مجموعه شامل ۱۲ داستان کوتاه از نویسندگان کهگیلویه و بویراحمد و با موضوع جلوه های مختلف فرهنگ بومی و آداب و رسوم مردم این استان است.
این مجموعه داستان کوتاه با حمایت حوزه هنری استان، با تیراژ ۵۰۰ جلد و در قطع رقعی انجام شده است،حسن بهرامی، رضا گشتاسب، رضا شریعتی، نرگس رضایی، سید اکبر سلیمانی، ماشاءالله افسر، فرهاد کوه پیما، امین بالین، زینب امیدی و نجمه آرام بُن نویسندگان کهگیلویه و بویراحمد هستند که آثارشان در این مجموعه داستان کوتاه به چاپ رسیده است.
عناوین داستان های کوتاه گردآوری و چاپ شده در این مجموعه شامل پُر از گل خشخاش، گُفت باد است می پیچد به شاخ و برگ بلوط، دعوت، خواهرانه، گوساله گُلماه، مرگ با طعم پلنگ، ماه جان به پسرت چیزی نمی گویی؟ این شهر کوچک، خرس، ایستاده در رنج و دفتر جلد قهوه ای است.
بیشتر بخوانید
آیا بخشی از گویش لری کهگیلویه و بویراحمد به فراموشی سپرده میشود؟
استان ۷۲۶هزار نفری کهگیلویه و بویراحمد در جنوب غربی ایران قرار دارد.
نظر شما