به گزارش ایرنا، این مادر شهید برای اهالی شهر کردکوی در غرب استان گلستان، چهرهای شناختهشده است . اهالی این شهر او را که بیش از سه دهه به دنبال نشانهای از فرزند شهیدش همه جا را زیرپا گذاشته به خوبی میشناسند.
او امروز و در مراسم تشییع یک شهید گمنام در روستای ولاغوز کردکوی چادر به کمر بسته و با عکس کوچک فرزند جاویدالاثرش، نقش مادر را برای این شهید ایفا میکند.
هنوز از ۲۲۰ شهید جاویدالاثر گلستان نشانهای به خانواده نرسیده و چه بسا پدر و مادرانی که برای شنیدن نشانی از فرزندشان چشم به در مانده و بی خبر از سرنوشت پسر رشیدشان دست از دیار فانی شستند.
کمی که با دقت بیشتر به جمعیت نگاه میکنم، پیرمردی را میبینم که زیرتابوت را گرفته و انگار پیوستگی عمیقی با این شهید گمنام دارد.
در رسای یک جوان، اشعاری میخواند و چیزهایی میگوید که اشکش را درآورده و شانههایش را بالا و پایین میبرد.
"حسن جان! تویی بابا! حتما این دفعه دیگه اومدی . پسرجان مادرت مریضه و نتونست بیاد. من اودم از تو براش خبر ببرم. چشمام خوب نمیبینه. کاش بودی زیر تابوت منو میگرفتی. پهلونم کجایی؟»
اینها را که میگوید دیگر طاقت از کف میدهد و زیرتابوت را رها میکند.
چند نفر زیر بغل پیرمرد را گرفته و او را به سمت خودرو سواری که حاشیه خیابان پارک شده میبرند.
حرفهای پیرمرد، جمعیت را منقلب کرده است. نوایی در خیابان میپیچد «شهید گمنام سلام خوش آمدی مسافر من خسته نباشی پهلوون » و جمعیت با این صدا همنوا میشوند.
خیابان پر از افرادی است که آنها هم مثل من برای وداع آخر با مهمانان عزیز آمدهاند. هر دقیقه که می گذرد بر ازدحام جمعیت اضافه میشود و فوج فوج اهالی کردکوی و روستای ولاغوز از راه میرسند.
زمستان است و سوز باد دیماه صورت جمعیت را سرخگون کرده اما سیلی سرد باد هم نتوانسته باعث کمرنگ شدن حضور مردم شود.
هر از چندی از گوشه و کنار حاضران، فردی با صدای رسا جمعیت را به ذکر صلوات دعوت می کند.
پیکر شهید که از دور نمایان میشود ولولهای در جمعیت میافتد و اشکها جاری میشود . یکی از درون جمعیت، مشایعتکنندگان را به فرستادن صلواتی دیگر دعوت میکند و با صدای بلند می گوید بر «جمال محمد مصطفی صلوات»
هر کسی در دل خود زمزمهای دارد. زن میانسالی در گوشه پیادهرو ایستاده است و دستان پسرکی که پیشانیبند «یازهرا» بسته را محکم گرفته و با نگاه کردن به تابوت شهید آرام آرام اشک میریزد.
مادر شهیدی که عکس قاب کرده فرزندش را در دست داشت بار دیگر در میان سیل جمعیت میبینم.
از میان جمعیت خود را به سختی از لابلای جمعیت رد میکند و به نزدیکی تابوت شهید میرسد و در راه زمزمه میکند « پسرم! میدونی مادرت کجاست؟ میدونی منتظرته؟ نمیدونم زندهست یا نه ولی مطمئنم خیلی منتظرت بود. مادرجان غریبی نکن. من مثل مادرتم. این جمعیت هم مثل خواهر و برادرت هستن.»
حرفهای این مادر شهید مرا به یاد بیبی رقیه همسایه قدیمی مادرم میاندازد که تنها فرزندش را خودش با سلام و صلوات راهی جبههها کرده بود.
فرزندی که دانشجوی رشته مهندسی دانشگاه تهران بود و با کنارگذاشتن درس و تحصیل به همراه پدر راهی جبههها شد اما پس از ۲ ماه دیگر خبری از او نشد.
بیبیرقیه از آنزمان تا ۲ سال قبل که پیمانه عمرش پرشده بود هر روز صبح جلوی در خانه را به امید دیدار پسر آب و جارو می کرد اما خبری از پسرش نشد که نشد.
غرق در افکارم بودم که با صلوات جمعیت به خودم آمدم. پیکر شهید گمنام به روستای ولاغوز رسیده و انگار همه اهالی روستا به استقبال این ستاره خطشکن و پرستوی شکستهبال آمادهاند.
گلستان امروز و در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) میزبان 2 شهید گمنام بود که یکی از این شهدا در روستای ولاغوز و دیگری در سایت اداری استان در گرگان به خاک سپرده شدند.
پیکر این ۲ شهید گمنام یکشنبه ۲۷ آذرماه وارد گلستان شد و طی هشت روز مهمان تمامی شهرستانهای استان بود.
به گزارش ایرنا، یکی از این شهدا ۲۲ ساله بوده که در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به شهادت رسیده است و شهید دیگر هم ۲۱ ساله و در عملیات کربلای ۶ در منطقه سومار به فیض شهادت نائل آمده است.
۲۲۰ شهید گلستان در حال حاضر مفقودالاثر و جاویدالاثر هستند.
مطابق داده دستگاههای مرتبط در گلستان، نزدیک به ۳۳ هزار رزمنده از این استان در جنگ تحمیلی شرکت داشتند و نیز این استان شمالی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس چهار هزار شهید تقدیم کرده و افزون بر این ۱۳ هزار جانباز و هزار و ۱۷۸ آزاده دارد.
نظر شما