به گزارش ایرنا، فقط یک دقیقه از شب قبل بیشتر دارد اما همین زمان اندک هم بهانه خوبی برای دورهمنشستن فامیل و خانواده در شب یلدا به عنوان بلندترین شب سال به شمار میرود؛ ۶۰ ثانیهای که مقدمه آن، خرید تنقلات مخصوص این شب مانند هندوانه، پرتقال، انار، آجیل و شیرینیهای محلی و خانگی است.
مشهدی علی!
چند کیسه پلاستیکی خرید مشهدی علی و سن و سال بالا، راه رفتن سریع را میان جمعیت زیاد خیابان امام خمینی (ره) گرگان که به بازار سنتی و قدیمی نعلبندان در بافت تاریخی این شهر ختم میشود دشوار کرده اما اشتیاق دیدار فرزند و عروس و نوه آنهم پس از مدتها دوری، اتفاق کمی نیست که این پیرمرد اهل روستای حیدرآباد به راحتی از کنار آن بگذرد.
دقایقی که از حرکت در میان جمعیت خسته میشود، بر روی یکی از صندلیهای مجاور بازار نعلبندان مینشیند تا نفسی تازه کند و با انرژی بیشتر، فهرست خریدهایی که در ذهنش برای شبنشینی یلدا ذخیره کرده را یکی یکی بخرد.
کشاورزی و کمی دامداری میکند و به اقتضای شغلش و برای کارهایی مانند مراجعه به کارشناسان کشاورزی، خرید سم و کود، انجام کارهای بانکی و مانند آن، هفتهای حداقل یکبار به گرگان میآید اما جنس حضور امروزش کمی با روزهای قبل متفاوت است.
جنب و جوش زیاد این روزهای بازارهای گرگان با روزهای قبل قابل مقایسه نیست. از زمانی که نفسهای پاییز به شماره افتاده و صدای پای زمستان و فرارسیدن شب یلدا به گوش رسید، گویی جانی تازه به بازار گرگان دمیده شد.
بساط فروش هندوانههای چابهار و پرتقال و نارنگی بندرگز و حلواگردویی کردکوی و آجیل تبریز، مشهدی علی را به یاد بازار شب عید میاندازد. نفسش که کمی چاق میشود از روی نیمکت بلند میشود و راهش را به سمت بازار نعلبندان کج میکند .
در این بازار قدیمی و باریک که به محلههای قدیمی و تاریخی گرگان ختم میشود جایی برای راه رفتن نیست. از هر طرف فریاد یک حجرهدار برای تبلیغ محصولش به گوش میرسد: "هنداونه به شرط چاقو، بدو بدو آجیل شب یلدا، ولیک و کندس (میوههای جنگلی) تازهچین".
هر چند دقیقه که میگذرد، کیسههای دست مشهدی علی بیشتر شده و یاد شیرین زبانیهای نوههایش، او را وادار به خرید تنقلات بیشتر برای شب یلدا میکند.
هرچه از خوراکیهای شب یلدا لازم باشد را مشهدی علی خریده و حالا با پایی که به سختی او را با خریدهای زیاد برای رفتن به خانه همراهی میکند از بازار نعلبندان خارج میشود.
فقط چند ثانیه وقت لازم بود تا یک پراید مقابل پای مشهدی علی توقف کند : "حیدرآباد دربست!" راننده جوان برای آنکه با جریمه پلیس مواجه نشود، به سرعت پیاده میشود، خریدهای مسافر پیرش را در صندوق عقب میگذرد و در میان ماشینهای خیابان شلوغ امام خمینی (ره) گرگان ناپدید میشود.
شاهنامهخوانی در خیابان
با یک گاری کوچک در سه راه کریم از ته دل فریاد میزند " انار شب یلدا . بدو که تموم شد" از اهالی روستای سیستانیمحله گرگان است و لباس و چهره و لهجهاش، این وابستگی قومی را به خوبی نمایان میکند.
اندکی پس از طلوع آفتاب، با وانت برادرش انارها را خالی کرده و روی گاری چید اما حالا که ساعت به حدود ۱۱ رسیده فقط مقدار کمی انار برایش باقی مانده است.
لحظهای که مشتری دور و بر گاری او پیدا نمیشود، تلفنش را میگیرد و به برادرش زنگ میزند. " داداش زودتر انارا رو بار ماشین کن بیار. ظهر که بشه مشتری بیشتر میشه . چیزی از انارا نمونده"
تلفن را که قطع میکند، هنوز مشتری جدیدی نیامده که "محمد" چیزی را با خود زمزمه میکند . صدایش به خوبی مفهوم نیست اما "مشهدی علی" که به گاری نزدیک میشود، صدای "شاهنامهخوانی" این جوان سیستانی خیابان را فرامیگیرد.
خواندن شاهنامه در شبنشینیها به خصوص شب یلدای سیستانیها، رسمی چند هزارساله است که محمد آن را به نیت احیای سنتهای نیاکان خود انجام میدهد.
فروش خوب انار شب یلدا، ساز محمد را به خوبی کوک کرده و حالا شاهنامه خوانی او به آواز سنتی سیستانی تبدیل شده که خیابان را روی سرش گذاشته و همه نگاهها را به سمت خود جلب میکند .
در همین اثنا، وانت برادر محمد از راه میرسد و او سرمست از فرو چند صدکیلو انار به فاصله چند ساعت، جعبههای جدید را پایین میگذارد تا در فرصتی مناسب روی گاری بچیند و برای مشتریان زینت کند.
مادر کبری!
بر روی بساطی که کمی جلوتر از میدان شهرداری گرگان پهن شده، مقداری سبزی و مرغ محلی به همراه جعبههای کوچک پلاستیکی حلوا کنجدی و حلواگردویی رهگذران را هر چند کوتاه اما برای لحظاتی هم که شده به خود جلب میکند.
پیرزنی که مقابل این بساط ایستاده، چادرش را به رسم زنان روستایی به کمر بسته و از سرمای هوای این روزها، دو دستش را از سمت پهلو به داخل چادر برده و چشم انتظار مشتری است.
دخترکی حدود هفت یا هشت ساله حول و حوش این بساط به بازی کودکانه مشغول است و با هر آنچه که به نظرش مناسب برسد حتی برای یک لحظه خودش را سرگرم میکند. گاهی به مرغ و خروس و اردک مرد فروشنده سرک میکشد و گاهی هم برای دختران هم سن وسالش که در اتوبوس شهری نشستهاند دستی تکان میدهد.
مادرش که مشتریها را رتق و فتق میکند چشم از دخترش برنمیدارد و هر چند دقیقه او را صدا میزند. " کبری! همین دور و بر باش. جای دور نرو مادر"
نزدیک ظهر است که خریداران تنقلاب شب یلدا از راه میرسند و مادر کبری دیگر به تنهایی از پس همه آنها برنمیآید. همین هم باعث میشود دخترش را فرابخواند تا به او کمک کند . انگار پاقدم کبری برای مادرش خوب است که در زمانی کوتاه، همه آنچه که این مادر و دختر از شب گذشته تا بامداد امروز در شهر نوکنده پختهاند تمام میشود.
برق شادی در چشمان مادر کبری میدرخشد و شادی بیپایانش را با در آغوش کشیدن دخترش به نمایش میگذارد.
برای کبری که حدود یکسال قبل پدرش را در حادثه تصادف از دست داده و بار زندگی او و میلاد (برادرش) را مادر جوانش با تولید محصولات خانگی به دوش میکشد، بازار پررونق شب یلدا فرصت مناسبی برای پرکردن چالههای زندگی دشوار پر از وام و قرص است.
اندکی که از ظهر میگذرد مادر کبری چادر از کمر باز کرده به سرش میگذارد، دست دخترش را محکم در دست گرفته و به سمت ایستگاه تاکسی میرود تا خودش را هر چه سریعتر به خانه برساند.
یک روز دیگر به شب یلدا مانده و مادر کبری که با وجود جوانی، گرد پیری بر چهرهاش نشسته، فرصت دارد از بازار پررونق این روزها برای فروش محصولات خانگیاش استفاده کند.
بازار خرید شب یلدا، گرگان و به خصوص بازارهای سنتی و میوه این شهر را به مکانهایی شلوغ با تردد و خرید زیاد تبدیل کرده است.
قیمتها اگر چه بالاتر از وسع شهروندان است اما کسی دست خالی از این بازارها بیرون نمیرود. انگار خانواده ایرانی از همان روزهای اول سال پولی برای خرید شب یلدا کنار گذاشته و اجرای این سنت قدیمی را جزو برنامههای ثبت خود قرار داده است.
شب یلدا بهانه شبنشینی و دورهم جمع شدن ایرانیها است. همان "یک دقیقهای" که جمعکردن بساط سفره آن از چند روز و گاه از هفتهها قبل آغاز میشود و تا چند ساعت مانده به فرارسیدن این شب ادامه دارد.
گلستانیها هم در پستوی تاریخ چند هزارساله خود، یادگاریهای زیادی از گرامیداشت این شب دارند که نسل امروز هنوز هم به انجام برخی از آنها و بیشتر از همه جمعشدن در خانه بزرگ فامیل، در برخی مناطق شاهنامهخوانی و پخت شیرینیهای خانگی و محلی اهتمام دارند و با روشهای سنتی و آیینی میخواهند این شب را محترم بشمارند.
به قول سنایی شاعر پارسیگوی غزنی " به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که از پیوند با عیسی چنان مشهور شد یلدا
نظر شما