۱۳ شهریور ۱۴۰۱، ۱۴:۴۳
کد خبرنگار: 2083
کد خبر: 84877663
T T
۴ نفر

برچسب‌ها

«دختری به نام مریم» کتابی از تلخی و شیرینی‌های زندگی

شاهرود - ایرنا - کتاب «دختری به نام مریم» روایتی از تلخی، شیرینی‌ها و روزنه امید بر زندگی به چاپ رسید.

به گزارش ایرنا، کتاب «دختری به نام مریم» به نویسندگی نجمه سبحانی امروز یکشنبه با حضور علاقه‌مندان به کتاب، کتابخوانی و جمعی از هنرمندان در سالن ابن یمین فرومدی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی میامی رونمایی شد.
کتاب «دختری به نام مریم» تابستان ۱۴۰۱ در چهار فصل توسط انتشارات آوای چلچله و با موضوع داستان‌های فارسی در یکهزار جلد چاپ شده است.
زمانی برای زندگی، پاییز زندگی، گذر از تنهایی، به سوی سرنوشت، راهی برای رهایی و آغاز رهایی روایتی از کتاب را بیان می‌کند.
این کتاب روایت سرنوشت کودکی تا نوجوانی دختری است که طی سالهای عمرش با سختی‌ها و تلخی‌های روزگار مبارزه و بر ناامیدی  غلبه کرده تا راه رهایی را پیدا کند.
این داستان چکیده‌ای از زندگی دختران و بانوانی است که در تاریکی و ظلمت و ناآگاهی گذشتگان لابلای تاریخ در روزمرگی آدم‌های آن زمان پنهان شده و زیر خروارها خاطرات تلخ و شیرین دفن شده و کسی از سرنوشت نامعلوم این زنان و دختران مطلع نیست.
این داستان امید بر آن دارد که بتواند مرحمی باشد بر دل کسانی که در تلخی‌ها و ناملایمت‌های روزگار شیرینی زندگی و روشنی می بینند و روزنه امیدی است بر زندگی تاریک کسانی که این داستان تلخ را تجربه می‌کنند.
 سبحانی نویسنده کتاب با بیان اینکه کتاب «دختری به نام مریم» براساس زندگی واقعی به نگارش درآمده در گفت و گو با ایرنا، افزود: از کودکی علاقه خاصی به کتاب و رمان داشتم و اندیشه‌هایی حاصل از کتابخوانی را در صندوق ذهنم ذخیره کردم تا در فرصتی مناسب آن‌ها را بر روی کاغذ پیاده کنم.

بریده ای از کتاب: روایتی از کودکی تا نوجوانی با فراز و نشیب های گوناگون
در گذشته‌ای نه چندان دور، اون زمان که هنوز امکانات زیادی نبود؛ افراد زیادی به علت نبود دکتر در روستاها فوت می کردند و زنان زیادی هم به دلیل نبود دکتر و ماما سر زا از دست می رفتند.
«بی بی مریم»، همسر من هم یکی از همین زنانی بود که بر اثر نبود دکتر سر زا فوت کرد. خدا بعد از سالها چشم انتظاری فرزندی به ما داد که از وجودش خوشحال بودیم.
بی بی مریم زنی مهربان، خوشرو و خوش قلب بود.
او فقط بیست سال داشت شب بود و درد به سراغش اومد من که نمی دونستم چه کار باید کنم، به خونه همسایه رفتم و صداش زدم، خانم همسایه به منزل ما اومد و گفت: تو برو دنبال قابله، منم پسرم را میفرستم پی خواهرات.
با سرعت از خانه خارج شدم و به سمت منزل قابله رفتم در زدم که صداش از حیاط می اومد، گفت: «چه خبره؟ مگه سر آوردی؟»
گفتم دستم به دامنت! زنم وقت وضع حملشه. حالش اصلا خوب نیست.
علاقه‌مندان به خواندن، این کتاب می‌توانند آن را از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان میامی خریداری کنند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha