۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۳
کد خبر: 84843281
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

پروندهٔ خبری

دل بی حسین هر چه شود دل نمی‌شود

تهران- ایرنا- مجید افشاری شاعر کشورمان، در روزهای آغازینِ محرم ۱۴۴۴ ترجیع‌بندی را با عنوان «یاقوت سرخ» منتشر کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، ترجیع‌بند از قالب‌های شعری است که سروده‌های عاشوراییِ اندکی در این قالب وجود دارد. اما مجید افشاری سراغ این قالب شعری رفته تا شعری عاشورایی در این قالب بسراید.

از کتاب وارث نخستین مجموعه‌ی مستقل شعر آیینی عاشوراییِ افشاری است که به زودی از سوی نشر کلام سلیس روانه‌ی بازار می‌شود.

در شعر هیئت مثلث، مربع، مخمس با بیتِ گردان بسیار سروده شده است اما به شهادتِ تاریخِ شعر فارسی، تعداد ترجیع‌بندهای عاشورایی انگشت شمار است.

در ادامه ترجیع‌بندِ یاقوت سرخ سروده‌ی مجید افشاری را می‌خوانید:

آن دم که خاکبوس درت می شود سروش

از آسمان حسین حسینم رسد به گوش

از حلق هیچکس نشنیدم به جز حسین

در حلقه ی ارادت رندان باده نوش

سردی کنند هر چه حریفان، به نفع ماست

می آورند خون رگ تاک را به جوش

جاءالحقی شنو، زهق الباطلی بگو

تا آمده خیال رخ دوست، رفته هوش

عمری گدای عشق توام شاه بی کفن

حسن مرا عیان کن و عیب مرا بپوش

تفکیکِ شَان عارف و عامی نمی‌کنم

برخیزد از وجود همه بی‌امان خروش

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

‏بی دوست حال و روز بشر گریه آور است

حالش خراب و روز سیاهش مقدر است

کوهی که قد کشیده و از کربلای عشق

خاکی به سر نکرده، بسی خاک بر سر است

خورشید در هوای تو یک ذرّه بیش نیست

هر ذرّه در هوای تو خورشید پرور است

خیل ملک به عرشه ی کشتی نشانده ای

کشتی عرش را خم ابروت لنگر است

پشت درِ بهشت تو ، درمانده ای نماند

زیرابهشتِ زاده‌ی زهراست، بی در است

بسیار گفته ایم ولی باز، گفتنش

در کام عاشقان تو قند مکرر است

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

هرکس فریب دشمن خونخوار خورده است

از هر دری که رفته به دیوار خورده است

یاقوت سرخ ساخته ،پیشانی حسین

هر سنگ را که از کف آزار خورده است

انکار درک عطر حقیقت نمی کند

قفلی اگر به طبله ی عطار خورده است

شیرینی اش به کام طلب کم نمی شود

سیبی که زخم پنجه و منقار خورده است

ما طالب حسین و پی عطر دلبریم

کی راهمان به حجره ی بازار خورده است

پیوسته بی محاسبه ی سود می زنیم

این حرف را که مُهر خریدار خورده است

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

با روی دوست لایق دیدار می شود

آیینه ای که دشمن زنگار می شود

گاهی برای عقل ضعیف مقلدان

تفسیر، فتنه ای ست که افسار می شود 

فرزانه ای که سیر افق کرده، بی حسین

طفلِ غریب کوچه و بازار می شود 

بحرالعلوم، شربت نذری هیئت است

رویش حباب، مخزن الاسرار می شود

کاری به عاقبت که ندارند شیعیان

فضلت، امیدِ عاقبتِ کار می شود

گفتار ما تجلیّ زیبایی دل است

زیباترین تجلیّ گفتار می شود

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هرچه شود دل نمی شود

حیرت کشید شعله ، گلِ کربلا شکفت

در خیمه های سوخته ، بوی عزا شکفت

عباس آرمید و حسینش خمیده شد

هر جا چکید خون برادر، عصا شکفت

در حق تشنگان و به نفرین کوفیان

از موج نهر علقمه دست دعا شکفت

تا روضه خوان به قصه ی تیروگلو رسید

بغضی فشرده تر شد و فریاد ها شکفت

سرها فدای مرقد شش گوشه ی حسین

از شش جهت به سوی حرم ردّ پا شکفت

بنیاد جاهلانه ی اهل جفا شکست

فریاد عاشقانه ی اهل وفا شکفت

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

آقا به سنگ مرتبه ی ماه می دهی

نا اهل را به صحن حرم راه می دهی

آهی که در بساط ندارد گدای تو

شاه کرم به سینه ی من آه می دهی

طولانی است خواهش برگشته از گناه

با یک نگاه پاسخ کوتاه می دهی

تا از کتابخانه ی ذهنش رها شود

جامی به دست آدم آگاه می دهی

از فیض عام ، با همه ی بی لیاقتی

مارا به لطف ، سیر الی الله می دهی

دلخواهِ خلقِ مست، همین صحبت است و بس

هر جا مجال صحبت دلخواه می دهی

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

از کافه های فلسفه بافی رها شدم

تا آشنای میکده ی کربلا شدم

ماه محرم آمد و در فصل بی خودی

با اشتیاق وصل تو از خود جدا شدم

در پیشگاه عشق ،جهان هیچ کاره است

دادم بها به کار جهان بی بها شدم

مولا اگر دلم شده فوّاره ی عسل

در گرده ی گلی ته باغ تو جا شدم

حاجت به جز عنایت آل عبا مباد

خوش باد روزگار که حاجت روا شدم

پای برهنه، دست تهی ، مست اربعین

با زائران صحن حرم همصدا شدم

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

 دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

با سر به سوی کعبه ی آمال می رود

مستی که لال آمده و لال می رود

هر اهل سِر که سعی و صفایش حسینی است

از تل زینبیه به گودال می رود

تا بوسه می زند به کف پای زائرت

فرش حرم به عرش، سبکبال می رود

دیوانه را چکار به بازی سرنوشت

بیچاره عاقلی که پی فال می رود

در خیمه ی عزای تو هرکس که پا نهد

حال خوشی گرفته و از حال می رود

رندی که دست رد زده بر سینه ی ملک

می گوید و به روضه ی اقبال می رود

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

هستی بدون چشم توکامل نمی شود

از جذبه ی نگاه تو غافل نمی شود

تفسیر شرحه شرحه در آغوش مقتلی

قرآن بدون شرح که نازل نمی شود

دریافتم که در سفر هفت شهر عشق

جز با حسین طی منازل نمی شود

روزی به دست حادثه برباد می رود

خاکی که با سرشک جنون گل نمی شود

در حیرتم که اوج سعادت، شقاوت است! 

هرجا امام قسمت قاتل نمی شود

محصول هرچه نکته ی نغز است رو کنیم

خوشتر از این حدیث که حاصل نمی شود

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

غیر از تنت برابر دشمن سپر نشد

شمشیر و تیر و نیزه به حق کارگر نشد

مظلومِ تشنه ، جز لب و چشمان کودکان

در کربلا نصیب تو از خشک و تر نشد

از بزدلانِ بی سرو پایی که تاختند

با کشتن غزال، کسی شیر نر نشد

خون خدا شدی به رگ غیرت بشر

تاریخ شاهد است که خونت هدر نشد

چشمت به غمزه، پرده ی راز جهان درید

راز تو را اگر چه جهان ،پرده در نشد

در گوشه ی خرابه و محراب و میکده

ورد زبان ما شد و از دل به در نشد

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

از جمع خلق هرکه تو را انتخاب کرد

یک خوشه غوره بود که خود را شراب کرد

دل با تو یکشبه ره صد ساله می رود

باید برای دیدن رویت شتاب کرد

عرفان، عمود خیمه ی هستی کشیدن است

آباد شد کسی که خودش را خراب کرد

مرغ هوا و ماهی دریا گریستند

خورشید را طلیعه ی داغت کباب کرد

از روی ما نگاه ولایت مکن دریغ

باید همیشه روی نگاهت حساب کرد

با خط خوش برای تماشای اهل دل

باید نوشت جان سخن را و قاب کرد

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود دل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

آن عارفی که قطب کمالش امام نیست

کاری تمام کرده و کارش تمام نیست

از دور فیض خنده ی خورشید می رسد

نزدیک خلق هست و لب پشت بام نیست

دشمن به جای خود، که جهان را برابرت

میل قعود هست و توان قیام نیست

حبّت حلال مردم و بغضت حرام باد

جز حب و بغض ، حکم حلال و حرام

دادی مقام نوکری ات را به هر کسی

دیگر به فکر بازی کسب مقام نیست

ازکربلا پیام فراوان گرفته ایم

اما خلاصه ی همه جز این پیام نیست

دیوانه ی جمال تو عاقل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی شود

دل بی حسین هر چه شود دل نمی‌شود
مجید افشاری؛ شاعر 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha