خیلی شکسته شده، حال چندان خوبی ندارد، بیماری فرتوت خستهاش کرده اما هنوزم صدایش همان گام بالا را دارد. حنجریِ طلایی کریمخانی تا لحظههای پایانی عمر همراهش بود.
میگفت اصلاً از مرگ، هراسی ندارم. شاید برایتان جالب باشد که این روزها، وقتی که بیماری بیشتر به من فشار میآورد، روی تخت مینشینم و خواب به چشمم نمیآید. خودم را میان قبر و چشم انتظار سیدالشهداء و امام رضا (ع) حس میکنم. فقط چشمانتظار دیدار اباعبدالله و امام رضا(ع) هنگام مرگم هستم.
آرزو داشت در حرم اما رضا خاک شود. این را چند باری در مصاحبههایش گفته بود. گفت که به دوستانم در مجموعه آستان قدس گفتهام اگر میشوند کاری کنند، اما هنوز هیچ خبری نشده که بتوانم صاحب قبری در حرم امام هشتم شوم.
آرزوی مداحی و خواندن برای امام رضا از ۱۴ یا ۱۵ سالگی در سرش شکل گرفت حالا که این آرزویش محقق شده میگوید؛ گریه برای امام رضا، بهترین ثمره زندگیام است.
از وضعیت حنجرهاش پرسیدم. میگفت، نه تنها آسیب ندیده، بلکه میتوانم تا سه گام بالاترهم بخوانم. بعضی وقتها برای خودم هم قابل هضم نیست که چطور حنجرهام میتواند تا این مقدار بالاتر را یاری کند و مشکلی برایش پیش نیاید و این، فقط و فقط لطف خدا و امام هشتم است.
این را هم با تاکید گفت که باعث افتخار من است که نامم، در کنار نام امام رضا علیه السلام آورده میشود؛ چه از این بالاتر.
میگویند اگر حرکت کنی و به سمت و سوی امام حسین علیه السلام بروی، اگر نیمنگاهی هم به کارت شود، آن کار ماندگار میشود. یقین دارم «ساقی سرمست» از این درجه بالاتر هم میرود و حتی جوانان خارج از کشور را نیز شیفته خود کرده و میکند. هرکسی، قطعات منتشر شده من را گوش میکند، از این لحن و صدا متعجب میشود. در حالی که بارها و بارها گفتهام: این قدرتِ خواندن را خودشان محبت میکنند وگرنه دست من و ما نیست.
این کلام آخر محمدعلی کریمخانی هم شنیدنیست که میگفت: من خودم را به کسی دیگر میسپارم. میخوانم، اما تکیهام جای دیگر است. اگر انسان خودپسند و از خودراضی نباشد همه چیزش درست میشود. اگر بخواهی بگویی من در این مجلس قیامت میکنم، هیچ کاری انجام نمیشود و فقط شرمندگی باقی میماند. روحش شاد و یادش گرامی.
نظر شما