به گزارش ایرنا، «گوستاوو پترو» نماینده ائتلاف «پیمان تاریخی» و شهردار سابق بوگوتا با کسب اکثریت آراء در دور دوم انتخابات کلمبیا، به عنوان نخستین رئیسجمهوری چپگرای تاریخ این کشور، سکان ریاست دولت برای چهار سال آینده (۲۰۲۲- ۲۰۲۶) را به دست میگیرد.
پیروزی پترو به معنای روی کارآمدن اولین دولت مترقی در تاریخ کلمبیا خواهد بود و دوره جدیدی را در حیات سیاسی کلمبیا رقم خواهد زد. به گفته کارشناسان این امر میتواند تحولاتی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند چرا که جناح راست همیشه در کلمبیا حکومت کرده است. تحولاتی که فراتر از مرزهای جغرافیایی این کشور، برای منطقه آمریکای لاتین و دولت آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است.
پیشینه
چپگرایی در آمریکای لاتین به ویژه در دوران جنگ سرد و در راستای مبارزه با نظام سرمایهداری و امپریالیسم در جریان بود. روی کارآمدن «فیدل کاسترو» در کوبا (۱۹۵۹- ۲۰۰۸)، «سالوادور آلنده» در شیلی در سال ۱۹۷۰ میلادی و به قدرت رسیدن ساندینیستها در نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹ از نمونه وقایع مربوط به این دوره است.
با آغاز قرن بیستویک، جریان چپ در آمریکای لاتین جان تازهای گرفت و طی سال های ۲۰۰۰ میلادی، شاهد روی کارآمدن دولتهای چپ از طریق انتخابات بودیم و سلسله پیروزیهای انتخاباتی چپگرایان در آمریکای لاتین با «هوگو چاوز» در ونزوئلا، «لولا داسیلوا» در برزیل، «نستور کرچنر» در آرژانتین، «میشله باچله» در شیلی، «تاباره باسکِز» در اروگوئه، «فرناندو لوگو» در پاراگوئه، «اوو مورالس» در بولیوی و «رافائل کورهآ» در اکوادور موجب تحول در نقشه سیاسی آمریکای لاتین شد.
طی این سالها، اقدامات آمریکا و دولتهای تحت حمایت او به شکل کودتا و مداخله مستمر نیز همواره علیه این جریانها تداوم داشت که کودتای علیه آلنده در سال ۱۹۷۳ میلادی تنها یکی از این موارد است.
اکنون با گذشت یک دهه از آن سالهای پر افتوخیز، استقرار دوباره دولتهای چپگرا، از حاکم شدن معادلات و سیاستهای جدیدی در این منطقه خبر میدهد که به احتمال زیاد در تنظیم مجدد سیاست خارجی آمریکا در قبال این منطقه که همواره به «حیاط خلوت» آمریکا شهره بوده است، تاثیرگذار خواهد بود.
نخستین نقطه عطف چرخش سیاسی آمریکای لاتین به چپگرایی در دهه اخیر با پیروزی قاطع «آندرس مانوئل لوپز اوبرادور» در مکزیک در سال ۲۰۱۸ رقم خورد. اوبرادور به تازگی در مخالفت با سیاستهای آمریکا گفت: مکزیک مستعمره هیچ کشور خارجی نیست. مکزیک یک کشور آزاد، مستقل و دارای حاکمیت است. سال بعد، رایدهندگان پانامایی یک دولت چپمیانه را انتخاب کردند و جنبش پرونیست چپ آرژانتین با پیروزی «آلبرتو فرناندز»، بازگشتی شگفتانگیز به عرصه سیاسی داشت. در سال ۲۰۲۰، «لوئیس آرسه» رقبای محافظه کار خود را شکست داد و رئیسجمهوری بولیوی شد. او متعهد شد که میراث سوسیالیستی «اوو مورالس» رئیسجمهوری سابق که به دنبال کودتای سال ۲۰۱۹ برای مدت کوتاهی در اختیار یک رهبر خودخوانده راستگرا قرار گرفته بود را احیا کند.
«پدرو کاستیو» معلم روستایی کمتر شناخته شده در آوریل گذشته (تیر ۱۴۰۰)، رقیب سرسخت خود را شکست داد و جایگاه ریاست جمهوری پرو را تصاحب کرد. در ماه نوامبر (آذر ۱۴۰۰) «سیومارا کاسترو» یک کاندیدای زن سوسیالیست در انتخابات هندوراس به پیروزی شگفتانگیزی دست یافت و به سیطره ۱۲ ساله حزب راستگرا در این کشور پایان داد. در ماه دسامبر (اواخر آذر ۱۴۰۰) نیز شیلیاییها، «گابریل بوریک» فعال دانشجویی سابق با گرایش چپ را برگزیدند.
اهمیت موضوع
کلمبیا برای دههها است که تحت حاکمیت گروههای راستگرا قرار داشته و پایگاه و متحد اصلی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در منطقه آمریکای لاتین محسوب شده است. به این ترتیب، استقرار یافتن یک دولت چپگرا در کلمبیا نه تنها به تقویت اتحاد منطقهای خواهد انجامید بلکه میتواند منافع آمریکا در این منطقه را به خطر بیندازد. «رِناون وِگا کانتور» مورخ و استاد دانشگاه کلمبیایی در مقالهای با عنوان «کلمبیا در ژئوپلیتیک امپریالیستی» مینویسد: وقتی توافقنامه سال ۲۰۰۹ بین آمریکا و کلمبیا مبنی بر ایجاد هفت پایگاه نظامی در خاک این کشور امضا شد، نقش دولت کلمبیا به عنوان خدمتگزار بی قید و شرط امپریالیسم آمریکایی برجسته شد.
دفتر «جو بایدن» رئیسجمهوری آمریکا ۲۲ مه (یکم خرداد) در بیانیهای به طور رسمی کلمبیا را متحد اصلی غیرناتو واشنگتن معرفی کرد. بر اساس آمار «مجمع کشورهای آمریکای لاتین و حوزه کارائیب» (CELAG)، ناتو با ۲۰۰ هزار نظامی فعال در کلمبیا حضور دارد. در نتیجه نتایج انتخابات اخیر برای واشنگتن از اهمیت بالایی برخوردار است.
گذشته از اهمیت استراتژیک کلمبیا، وجود ثروتهای طبیعی بیشمار در آمریکای لاتین همواره این قسمت از جهان را منطقهای جذاب برای قدرتنمایی کشورهای بزرگ کرده است. آمریکای لاتین در بحبوحه زنگ خطرها از امنیت غذایی، یک صادرکننده بزرگ مواد غذایی است، به انبوه گستردهای از منابع همچون لیتیوم و مس برای گذار به سمت انرژیهای سبز دسترسی دارد، پهنه جنگلهای آمازون، نقش این منطقه در جلوگیری از تغییرات اقلیمی را برجسته میکند و دسترسی این منطقه به منابع آب شیرین جهان، مثالزدنی است. بنابراین در صورت هر چه بیشتر تکمیل شدن پازل جبهه چپگرا در این منطقه و با پیروزی احتمالی «لولا داسیلوا» در انتخابات آتی برزیل، پنج اقتصاد بزرگ آمریکای لاتین (برزیل، مکزیک، آرژانتین، کلمبیا و شیلی) در اختیار دولتهای چپگرا قرار خواهد گرفت.
در نتیجه، استقرار دولتهای با گرایش چپ در این منطقه، احتمالا زمینه برای حضور بیشتر چین و روسیه و به دنبال آن، نگرانی فزاینده آمریکا را به همراه خواهد داشت. چنان که اکونومیست مینویسد: خطری که از جانب آمریکای لاتین وجود دارد، دور شدن این منطقه از مدار غرب است. این رسانه با اشاره به نفوذ چین در آمریکای لاتین مینویسد: چین اکنون در بیشتر مناطق به شریک تجاری اصلی تبدیل شده و در زیرساختها سرمایهگذاری میکند. به نظر میرسد برخی از دولتهای چپ منطقه مشتاق بازگشت به عدم تعهد دوران جنگ سرد هستند اما آمریکای لاتین باید بداند نقش آن در دنیای تحت سلطه چین، نقش یک مستعمره نو خواهد بود.
روزنامه ال پائیس اسپانیا نیز طی مطلبی مینویسد: اینطور به نظر میرسد که خوانش دولت بایدن در مورد نقش جدید خود در آمریکای لاتین به عنوان یک قدرت غیرهژمونیک غلط است. مشارکت آمریکا در حوزه تجارت خارجی در آمریکای لاتین در ۲۰ سال گذشته ۲۰ درصد کاهش یافته است. امروزه چین ۲۰ درصد از فروش وارداتی و ۱۲ درصد صادرات منطقه را به خود اختصاص داده و در حال حاضر شریک تجاری اصلی آمریکای جنوبی است. در مقابل نفوذ تجاری چین، آمریکا اگر چه خطرات ناشی از این امر را برای خود یک تهدید میداند با این حال جایگزین های جذابی ارائه نمیدهد.
«ویکتور کورونلی» سفیر روسیه در مکزیک اخیرا تاکید کرد با وجود این واقعیت که ایالات متحده تلاش میکند تا مطابق با دکترین قدیمی مونرو به آمریکای لاتین دیکته کند که کدام مسیر را دنبال کند، جهان در حال حاضر به طور فزایندهای چند قطبی شده است و آمریکای لاتین این فرصت را دارد که خود را به عنوان یکی از ارکان نظم جهانی آینده و قدرتی که صدای آن در عرصه بینالمللی شنیده میشود، تثبیت کند.
ارزیابی
به نوشته روزنامه ال پائیس، برخی تحلیلگران معتقدند، روی کار آمدن رهبران جدید را نباید تقویت «موج چپ» در آمریکای لاتین دانست، بلکه این رویگردانی از کسانی است که به طور سنتی قدرت را در دست داشتند. با این حال، آنچه واضح است اینکه اگر چه گذشت زمان، وضعیت را روشنتر خواهد کرد ولی شرایط فعلی حاکم بر منطقه نشان میدهد که فرصت برای تقویت جبهه چپگرایی در آمریکایی لاتین فراهم شده است.
بنابراین اینکه آیا موج چپگرای فعلی با ایدئولوژیهای چپ دهه نخست قرن بیستویک که به عنوان مدل جایگزین دهههای ۶۰ و ۹۰ ارائه شد، همخوانی دارد یا خیر، مسئله حائز اهمیتی است اما گذشته از این موضوع، طرح روی جلد نشریه لیبرال اکونومیست به عنوان «دموکراسیها چگونه فاسد میشوند؛ هشدار از جانب آمریکای لاتین»، به خوبی بیانگر احساس خطر غرب از تصاحب دومینووار کرسی ریاست جمهوری توسط کاندیداهای چپگرا در آمریکای لاتین و به تبع آن، تضعیف رویکرد هژمونیک آمریکا در قبال این منطقه است.
رصد تحولات اخیر آمریکای لاتین، تحلیل گفتمان اظهارنظرهای «آندرس مانوئل لوپز اوبرادور» رئیسجمهوری مکزیک در قبال جنگ اوکراین و همسو نشدن این کشور با تحریمهای غرب علیه روسیه، انتقادهای تند «آلبرتو فرناندز» رئیسجمهوری آرژانتین از اقدام آمریکا در خط زدن خودسرانه کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا از اجلاس اخیر سران قاره آمریکا، تحریم حضور در این نشست توسط «سیومارا کاسترو» رئیسجمهوری هندوراس، تور ۱۱ روزه «نیکلاس مادورو» رئیسجمهوری ونزوئلا به کشورهای اوراسیایی و آفریقایی به نشانه شکست تحریمها و موفقیت این کشور در خروج از پیله تحمیلی انزوا و همچنین تصمیم «دانیل اورتگا» رئیسجمهوری نیکاراگوئه برای استقرار نظامیان روسیه در خاک این کشور کارائیب بدون توجه به تهدیدهای آمریکا، نمونههای روشن از حقایقی است که بازبینی اجباری سیاستها و تغییر رویه در قبال منطقه آمریکای لاتین را به کاخ سفید گوشزد میکند.
همچنین با مشخص شدن نتایج انتخابات کلمبیا، اکنون نگاهها به انتخابات اکتبر برزیل خیره شده است. رقابت انتخاباتی که پیروزی «لولا داسیلوا» در آن از هماکنون بدیهی به نظر میرسد. تجربه موفق داسیلوا در دوره ریاست جمهوری ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میلادی و شخصیت کاریزماتیک و تاثیرگذار او نیز احتمالا در تقویت اتحاد منطقهای و به تبع آن، جرات یافتن بیشتر کشورهای آمریکای لاتین برای دفاع از حقوق و عرض اندام مقابل آمریکا قابل پیشبینی خواهد بود.
نظر شما