به گزارش ایرنا، بیستم خردادماه هر سال روز جهانی صنایع دستی است و اینک در هفته ای به این نام می گذرانیم؛ پوشیده نیست که در سالهای اخیر موفقیت های پیاپی برای دست ساختههای اصیل گیلانیان از جمله ثبت جهانی روستای قاسمآباد رودسر با محوریت چادرشب بافی، اعلام شهر رشت به عنوان شهر ملی هنرهای سنتی ایران با محوریت رشتیدوزی، دریافت گواهینامه ملی ۶ روستای گیلان با محوریت شالبافی، سفالگری سنتی، گلیمبافی و چوب تراشی، مزین شدن ۷۸ اثر دست ساخته گیلان به مهر ملی اصالت و جهش میزان صادرات، اندکی رنگ و رخ هنرمندان صنایع دستی را گشوده است.
اما، روزگارمان به گونه ای گرد آمده است که در انتشار دم به دم بدخبرها از تحریم و گرانی تا آوار سرقت، تصادم و خشکسالی محصور شدهایم و خبرنگاران بیش از دیگران در هیاهوی بدخبرها امان بریده اند؛ لذا در این میان جرعه جرعه حس خوش میجوییم و در لابه لای آرشیو خبری تقدیر ویژه مدیرکلی از یک هنرمند ساز گیلانی جلب توجه کرد.
خانه تار و سه تار اسماعیل آزمایش سروانی؛ همین اسم کافی بود تا انسان را به جهانی از شور و ماهور ببرد؛ زمان زیادی طول نکشید که نشانی و هماهنگی ها انجام شد و گروه ایرنا گیلان برای انتشار لحظهای حس خوش راهی شد؛ بایستی به جاده می زدیم تا از رشت خارج شویم و آدرس گفته شده را پی گرفتیم. شالی و آفتاب در دوسو غوغا بود و کوه و جنگل پیش رو، که سمت چپ یک در چوبی اُرسی در لابه لای درختان قد برافراشته کاج و سیکاس ها با سر در چوبی نشان از رسیدن داشت.
صدای تار و چهچهه قناری ها از چند قدمی شیشه های رنگی در اُرسی به وضوح شنیده می شد وارد که شدیم گویی به اوایل دهه اول ۱۳۰۰ ورود کرده ایم؛ همه چیز عطر قدمت، هویت و اصالت داشت. از دیوارهای چوبی تا صندلی های چرم یکصد ساله، تارهای زخمه ای، عکس و دست نوشته های بزرگان تاریخ موسیقی سرزمینمان تا گواهی ثبت اختراعات و اشعاری که روح را وسعت می داد و در کنجی مجموعه ای از کاست های ناب قدیمی که چهره غلامحسین بنان بیش از همه بارز تر بود و صدای تار که از پس در چوبی کلون و کوبه دار قدیمی فضا را پر کرده بود.
اسماعیل آزمایش سراوانی متعجب از اینکه رسانهای پیگیر این هنر شده با خنده ای ملایم گفت: شما هم از دیدن این فضا متعجب شدهاید، نگران نباشید من کلاً در سال ۱۳۱۰ زندگی میکنم زندگی من به این سبک و سیاق است و خانه من هم یک خانه قدیمی با همه نشانههای کهن است.
می گوید: دلخوشی ها کم شده، حتی محاوره آدمهای امروز با محاوره پیشینیانمان متفاوت شده و تند شدن زمان اخلاقیات را هم تحت تاثیر قرار داده و خبرهای بَد احاطهمان کرده است؛ من اینها را دوست ندارم سعی میکنم همچنان که فرزند زمانه خویش هستم از حاشیه دوری کنم و گزیده زندگی کنم.
از سبک محاوره و ابتذال هنر در نسل جدید بشدت شاکی است و در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: دخترم " حریر" هشت ساله است و از سه سالگی دیوان حافظ را حفظ میکند و الان نیمی از آن را به قوت و صحت حفظ است؛ بگونه ای که به دعوت استاد «اسماعیل آذر» برای اجرا در تلویزیون دعوت شده است اما متاسفانه معلم ادبیات فرزندم از واژگانی استفاده می کند که در شان فرهنگ غنی ما نیست.
به خشم آمدم زمانی که معلم ادبیات فرزندم از ادبیات مبتذل برای نشان دادن شور و هیجان یک کار دسته جمعی استفاده کرد و به نشانه اعتراض به مدرسهاش رفتم و درخواست دریافت پرونده فرزندم را دادم؛ برخی الفاظ در شان ما و ادبیات و هویت ما نیست و در پاسخ به اعتراض من نسبت به این ادبیات سخیف شنیدم: همه گفتند ما هم گفتیم.
البته، تماس گرفت و عذرخواهی کرد و گفت دقت نکرده بودیم اما واقعیت اینست که خوشایند نیست و برازنده فرهنگ یک ایرانی نیست؛ عصاره فرهنگ و تمدن ما در شعر حافظ و سعدی و مولانا نهفته است در حالی که در موسیقی امروز ابتذال و بدترین نوع کلام را در موسیقی می بینیم برای همین دوست نداشتم در این دوره زندگی می کردم.
ساز گیلانی را به برندی جهانی تبدیل کردم
ابداعات سازی خویش را مرهون تشویق های زنده یاد استاد «فرهنگ شریف» (دارای نشان درجه یک هنری معادل دکتری و از چهره های ماندگار موسیقی، نوازنده و بداهه نواز تار ) می داند و می گوید: قبلا نوازنده تار بودم نوازندگی را پیش کیوان ساکت و فرهنگ شریف شاگردی کردم؛ پیشتر اگر می گفتند این ساز در گیلان ساخته شده است کسی به آن ساز نگاه هم نمی کرد که هیچ، بلکه تمسخر هم می کرد.
زندگی من گره ناگسستنی با استاد فرهنگ شریف خورده بود تا ارتباطمان به رفت و آمد رسید و روزی در حضورشان ساز زدم با اینکه ساز من جزو بهترین ها بود گفت همه این ها خوب است ولی ما ساز سازی قوی نداریم ؛این حرف جرقه ای شد ؛از ۲۵ سال پیش آغاز کردم ؛ تحقیق کردم پیش استادان بزرگ شاگردی کردم تا با سماجت با استاد «آیتی» آشنا شدم.
استاد آیتی ساکن شیراز بود و هیچکس را نمی پذیرفت؛ دوستی قدیمی در رشت داشت که نشانی از آن نداشت بالاخره آن فرد را پیدا کردم و به ایشان زنگ زدم گریه کرد ؛ همین موضوع باب پذیرش را باز کرد؛ من را پذیرفت و گفت منتظر یک نامه باش و تمام جزئیات سازسازی را برایم نوشت.
دارم از ایران می روم و تمام این اطلاعات را بعنوان یک ارث نزد شما به یادگار می گذارم و به رشت هم خواهم آمد و حضوری آموزش می دهم، این هنر نزد شما به یادگار؛ رابطه ما پدر و فرزندی شد. آیتی به رشت آمد و همه اهل فن متعجب از حضور ایشان بودند؛ شروع کردیم به سازسازی و همه آنچه را می باید به من آموخت.
گلایه بجای استاد از نادیده شدن
آزمایش سراوانی می گوید: سال های زیادی بود که هیچکس درِ اینجا را نمی زد برای من مهم نبود چون هدف خودم را دنبال می کردم؛ همزمان شد با آشنایی من با هوشنگ ظریف که ردیف نوازی کار می کردم و در خانه فرهنگ شریف هم به روی من باز بود زمانی که نوازندگان بسیاری حسرت این را داشتند که فرهنگ شریف را بواسطه جایگاه بی مانندش در عرصه نوازندگی را یک لحظه ببینند؛استاد شریف تشویقم می کرد که تارهای بهتری بسازم تا روز آخر در بیمارستان بالای سرش بودم .
ادامه می دهد: خیلی ها این راه را باطل می دانستند اما من وارد عرصهی سازی که شدم و به یک تسلط رسیدم دیدم شیوه ی ساز سازی ما ایراد دارد و تصمیم گرفتم صنعتی کنم؛ ۱۰ اختراع در این مورد انجام دادم و با چه مکافاتی به ثبت رساندم در حالی که در کشور های مختلف ساز های من فروش می رفت ؛اما در کشور هنوز ساز من ناشناخته مانده بود.
زمانی که استادی چون انوشیروان روحانی (آهنگساز شهیر ایرانی و زاده رشت است)به خانه سازسازی من آمد، صف کشیدند که ببینند اینجا چه خبر است؟ در حالی که روزهایی زیادی بود که به رفت و آمد آنان نیاز داشتم سازها خریداری شود و حمایت شوم که نشد.
اختراعات من در خصوص سازهای ایرانی در مورد شیوه ساخت است؛ اما چرا رفتم سراغ اینها؟ با قطع شدن دست یکی از نوازندگان و گرفتن انگشتم توسط دستگاه سازسازی احساس کردم همه تلاش این سالهایم بر باد رفت؛ اما به قوت و پافشاری یکی از دوستان پزشکم انگشتم ماندگار شد؛ و این موضوع تلنگری شد که دستهای در معرض خطر را حفظ کنم و با این ابداعات دست سازندگان ساز را از تیغ دور کردم چرا که خانواده های بسیاری از این راه زندگی می گذرانند.
با شیوه من دست آسیب نمی بیند در همه کشورهای جهان از خطر دوری می کنند ما در دل خطریم؛ استاد کاران ساز در دل خطرند و خیلی ها این را قبول ندارند ؛چند اختراع در مورد کوک های تار، سه تار داشتم و چند ابداع دستگاهی برای تولید سیم است؛ برای سازهای ایرانی سیم نداشتیم سیمی تولید کردم که برای سازهای ایرانی است و سازی آویخته بر فراز شیشههای
رنگی ارسی نشان می دهد و می گوید: " همراز " ساز ابداعی من است برگرفته از نام دخترم است تکامل یافته ساز سه تار با صدای بالاتر که در این ساز با پیروی از شیوه نوازندگی سه تار ،با سیم های مخصوص و سلیقه شخصی آن را طراحی کردم .
در ادامه صحبت هایش شرح می دهد: توسط یکی از مجری های برنامه معروف موسیقی شبکه چهار با ابراهیم قنبری مهر ( سازندهٔ سرشناس سازهای موسیقی، مبتکر ایرانی و از شاگردان استاد ابوالحسن صبا، که با راهنماییهای ایشان و سورن آراکلیان به ساخت ویلن پرداخت و در سال ۱۳۳۴ کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر را تاسیس کرد.) آشنا شدم و گفت از این ساعت در خانه من به روی شما باز است احساس کردم جهانی به روی من باز شد؛ کارهای مرا می دید و در ویدئویی از کارهای من صحبت کرد و آن را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم.
سازی ساختم که بهداد بابایی( یکی از بزرگان نوازنده ایرانی سهتار، آهنگساز، ردیفدان و مدرس) با من تماس گرفت. بهداد بابایی به رشت آمد. وقتی او را دیدم برایم قابل تصور نبود کارم را تایید کرد؛ از کارهای من در یک ویدئو تعریف کرد و راجع به کارگاه من گفت و در صفحه شخصی فضای مجازی خود گذاشت؛ به خود بالیدم چون این همان رشتی بود که کسی سازش را نگاه نمیکرد.
بعد از بابایی، کیوان ساکت با من تماس گرفت و به این کارگاه آمد و راجع به سازهای ابداعی من سخن گفتند و آقای بهروزی نیا که نوازنده مسلم بر بط بودند آمدند و تنها کسی شد که بیشتر از خود من به فکر من بود.
میل باطنی به ماندن در کشور دارم
سراوانی می گوید: در نمایشگاهی گروهی از آلمان آمدند کارهای من را دیدند و از من دعوت کردند که بروم و من نرفتم اما الان اگر شرایطش باشد می روم و این درحالیست که دلم نمی خواهد از رشت پا فراتر بگذارم میل باطنی به این کار ندارم ؛چرا گفتم ممکن است بروم چون هیچ حمایتی نمی شود.
انگار این شاخه هنری بی معنیست؛ من بعنوان یک صنعتگر که الان این کار صنعتی را با قوی ترین شکل ممکن و آنچه در توان دارم انجام می دهم هیچ حمایتی نشدم ؛پیش مدیری رفتم و گفتم شرکتی در گیلان است که این ماده خام مورد نیاز من را تولید می کند بگویید فعلا این ماده خام را بگیرم زمان ها رفت و هیچ اتفاقی نیفتاد ؛گویی هنر معنایی ندارد هر چند سال که مدیران عوض می شود می آیند یک لوح تقدیر می دهند و می روند و دیگر هیچ خبری نمی شود.
رویای کارخانه تولید سیم برای تمام سازها دارم؛ برای تار و سه تار خطی را دارم طراحی می کنم که برای ویولن ،کمانچه ،گیتار حتی برای عود؛ همه اینها از آلمان می آید و می دانید چقدر ارز برای این موضوع از کشور خارج می شود؟ این در حالی است که اینها را من همینجا می سازم ولی خیلی توان خرید ماده اولیه و دستگاه ندارم دستگاه ها را صفر تا صد خودم طراحی کردم.
سراوانی با بیان اینکه گله نمی کنم چون میل باطنی من شکوه و شکایت نیست و پذیرفتم راه بجایی نمی برد می گوید: تولید سیم پروژه بزرگیست ؛در آلمان کارخانه های صنعتی هستند که صد ها کارگر برایشان کار می کنند من همان را انجام می دهم با همان کیفیت طوری که تمام نوازنده های بزرگ متعجب شدند از ساختش، ولی هیچ ارگان فرهنگی حمایت نکرد.
اگر میل به رفتن داشتم سالها پیش رفته بودم یا حتی به تهران می رفتم اما اینجا زادگاه من است و هویتم متعلق به اینجاست و خدا می داند با هر ساز شناسنامه ای از روستا و سرزمینم ارسال می کنم.
به عکس های روی دیوار نگاه می کند و می گوید : بزرگانی که حسرت دیدارشان را داشتم پا به این کارگاه گذاشتند و می گویم اینجا جایی بود که هیچکس درش را نمی کوبید ؛اگر روزی به یک استطاعت مالی برسم هیچ گاه گله نمی کنم به یکی از مدیران گفتم با کمترین امکانات می توانم بهترین شیوه کاری را ارائه خواهم داد اما گویی حرفم چون ابری گذشت و مسیر صحبت را تغییر داد.
این مکان به لحاظ جغرافیا و محیط اصلا مناسب این شاخه هنری نبود اما الان به مکان آمد و شد هنرمندان و فرهیختگان تبدیل شده است و تا راه داشته باشد این فضا را نگه می دارم چرا که قاضیان ، پزشکان و بزرگان حرفه های متعدد این شهر هنرآموزان من هستند حتی اگر تهران می رفتم هزار برابر زندگی من بهتر بود.
نسبت به سرزمینش با تعصب سخن می گوید و ادامه می دهد: هر کشوری که رفتم اسم گیلان را آوردم در هر نمایشگاهی رفتم اسم گیلان را آوردم ؛حتی دخترم " حریر" که برای اجرای حافظ خوانی می رود بی تردید هر کجا که برای اجرای اشعار حافظ می رود باید اسم زادگاهش سراوان گیلان را ببرد و بعنوان حافظ خوان که به برنامه ای در شیراز رفت به شرطی فرستادم که از زادگاهش یاد کند و مدیرکل صدا و سیمای فارس نیز پذیرفت.
وی تاکید می کند: هیچوقت قلب من به رفتن فتوا نمی دهد مگر مجبور شوم.
ساز "سراوانی" آویخته بر دیوار گوشه گوشه جهان
این هنرمند مبدع می گوید: ساز من شرکتی نیست اما خداروشکر برند من با نام "سراوانی "بقدری گسترده شده که به کشورهای زیادی چون آلمان، استرالیا ،آمریکا ،هلند ،دانمارک ،سوئیس ، دوبی و قطر هم ارسال می شود.
بسیاری هستند که ایرانی نیستند و فقط بدلیل اینکه از ظاهر سازهایم خوششان می آیند سفارش می دهند؛ می گویم چرا عدم توانایی را بیندازیم گردن سنت ؟اگر ساز ایرانی در زیباترین و شیک ترین حالت ممکن ساخته شود می تواند مورد علاقه جهانیان واقع شود .
وقتی یک هلندی این ساز را به خانه برد و در دیوار خانه اش آویخت در واقع بخشی از هویت سرزمینم را انتقال داده ام ؛لذا دلم نمی خواهد تجاری شود ولو اینکه از این طریق زندگی می کنم دلم نمی خواد این وسط دلالی شود دیر به دیر می فروشم اما راحت شب ها سر به بالین می گذارم.
اقتصاد حرف اول را می زند و من از این طریق توانسته ام برای چندین خانواده ایجاد اشتغال کنم و عمرشان را اینجا سپری می کنند.
رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد
سراوانی با نقدی بر رسانه، معتقد است: موسیقی اصیل ما هیچ گاه کهنه نمی شود. اما عده ای باعث می شوند دیده نشود و این موضوع موجب شده متاسفانه پرده ابتذال بر موسیقی اصیل ما بنشیند چون جوانان ما فرهنگ غنی شان را نمی شناسند اگر موسیقی اصیل سرزمینشان را بشناسند جذب می شوند.
این هنرمند با بیان اینکه انقدر گرفتاریهای زندگی زیاد شده که هنر در اولویت مانیست می گوید: متاسفانه عرصه کنسرت های بی هویت داغ است و اگر موسیقی اصیل ما دیده شود حتما مخاطب دارد.
سراوانی با بیان اینکه رسانه باید معرف فرهنگ و هنر این سرزمین باشد گفت:یک مجموعه تلویرزیونی شهریار ساخته و از صدا و سیما پخش شد من آنقدر شاگرد سه تار داشتم که تا شب وقت نداشتم به خانه بیایم ، اما شرایط به گونه ای شده که موسیقی فاخر کنج نشین شده و مخاطبان انگشت شمار خودش را دارد .
هوایمان از تار نوازی اسماعیل آزمایش سراوانی خوشست و صحبت های اخیر لوریس چکناواریان (آهنگساز، رهبر ارکستر، نویسنده و نقاش ایرانی ارمنیتبار و یکی از چهرههای شناختهشدهٔ فرهنگی ایران و ارمنستان است.)در ذهنم تداعی می شود که تاریخ طلایی به فرهنگ احتیاج دارد نه به قدرت نه به نفت نه به پول به فرهنگ، به فرهنگ به فرهنگ و به گفت کارشناسان اگر تلاش شود که در رسانه ها و آموزش و پرورش هنرهای اصیلمان معرفی نشود و بزرگان هنر ما نسبت به این موضوع بی تفاوت باشند حتما با بحران های فرهنگی و اجتماعی فراوانی رو به رو خواهیم شد و آنچه قارچ وار و زیرزمینی می روید سونامی موسیقی های سطحی خواهد بود که زمینه سازی خواهد بود برای رشد ساسی ها و تتلوها و آنچه از یاد ها خواهد رفت نوای فاخر موسیقی اصیل ایرانی و اشعار بی همتای حافظ ، سعدی ، بابا طاهر ، مولانا و هنری که عشق و زیبایی می آفریند، خواهد بود .
نظر شما