از کمدیهای خاطرهساز سینما و تلویزیون ایران اگر بخواهیم مثال بزنیم مثلا فیلم ای ایران ناصر تقوایی پیش روست با گروهبانی ابله-با بازی اکبر عبدی- که مخلصانه(!)میخواهد در آستانه انقلاب، از کیان طاغوت دفاع کند و همین است که فراوان موقعیت طنز ایجاد میکند. در فیلم اجاره نشینهای داریوش مهرجویی، انبوه مستاجران ساختمان مستعمل همچون ابلهان بالذات گرد دلالی به نام باقری جمع شدهاند که به هر سازی بخواهد آنها را میرقصاند! از نمونه های متاخر میتوان به فیلم ایران برگر مسعود جعفری جوزانی -برآمده از فیلمنامه چگونه آموختیم پیتزا بخوریم و خوشبخت باشیم محمدهادی کریمی- اشاره کرد که در آن امرالله و فتحالله شاهابلهانی هستند که میخواهند رعیت ابلهتر از خویش را اسیر نفسانیات انتخاباتی خویش کنند.
راز بقا نه فقط در شخصیت سازی نفرات اول داستان که رحیم و برادرش باشند بلکه در تصویرسازی پیرمرد عشق شطرنج، خان فادری که دنبال قاچاق گاندوست، مرد میانسالی که در سودای مدیریت دولتی است و حتی دختربچه ای که مدام خس و خاشاک را با آب ترکیب کرده و به خورد اقوام میدهد، نوعی بلاهت در ذات را نمایش میدهد
یا در سریالهای رضا عطاران مثل خانه بدوش و متهم گریخت و بزنگاه کاراکترهای محوری-با بازی حمید لولایی و مرحوم سیروس گرجستانی- نوعی بلاهت بالذات دارند که کلی موقعیت کمدی میسازد.
سعید آقاخانی که اتفاقا به عنوان نویسنده یا بازیگر در برخی سریالهای عطاران حضور داشته، در سه فصل سریال نون.خ، به خوبی تسلط خود بر تصویرسازی ابلهان بالذات را نشان داده بود. حالا در سریال راز بقای سعید آقاخانی این تسلط بر نمایش ابلهان بالذات به کمال رسیده.
راز بقا نه فقط در شخصیت سازی نفرات اول داستان که رحیم و برادرش باشند بلکه در تصویرسازی پیرمرد عشق شطرنج، خان فادری که دنبال قاچاق گاندوست، مرد میانسالی که در سودای مدیریت دولتی است و حتی دختربچه ای که مدام خس و خاشاک را با آب ترکیب کرده و به خورد اقوام میدهد، نوعی بلاهت در ذات را نمایش میدهد.
جماعت ابله در سریال جنب و جوش بالا دارند، این طرف و آن طرف میروند، با غوره سردی میکنند و با مویز، گرمی و مدام خنده میآفرینند. رندی یا سیاسیت سعید آقاخانی آنجا بوده که یکی از معدود شخصیتهای غیرابله خویش را پیرمردی کاملا اخلاق مدار قرار داده که بدجوری گرفتار دور باطل ابلهان سریال است. این گرفتاری در سکانس دوره شدن این پیرمرد-که کاملا اتفاقی(؟!!) نقشش را خود کارگردان ایفا کرده-توسط جماعتی که به گمان رویینتن شدن، سر بر ضربان قلب پیرمرد گذاشتهاند، به خوبی خود را نشان میدهد؛ سکانسی که خودِ پیرمرد نام کنسرت قلب و عروق را بر آن گذاشته!
بلاهتبار بودن البته که همواره اسباب شکل گیری کمدی موقعیت نمیشود چون بالذات بودن بلاهت است که کمدی می شود و ساخت و ساز پرسوناژهای با این ویژگی، کار هر کس نیست.
شاید یک دلیل اینکه آقاخانی خوب میتواند ابلهان بالذات را در کمدی موقعیت قرار دهد از تجربیات بازیگری خودش نشأت گرفته باشد؛ او در انبوه فیلم و در گونههای متنوع از کمدیهای مختلف مثل ضدگلوله و بعدازظهر سگی سگی و پیتزا مخلوط تا آثاری کاملا تلخ همچون خون شد، خداحافظی طولانی، اروند و کامیون، ایفای نقش کرده است
همزمان با راز بقا، کمدی هایی دیگر هم در تلویزیون و هم در پلتفرم ها در حال عرضه اند که اتفاقا خواسته اند حول همین ابله بودن، مانور دهند و نتوانسته اند چون کپی بوده اند و رونویسی از دست دیگران.
راز بقا که تهیهکنندگی را مصطفی احمدی انجام داده، حداقل در معیارهای داخلی، کاراکتر کپی ندارد و شاید جاهایی به پارودی شبیه باشد در شوخی با محصولات هالیوود و بالیوود ولی بلاهت آدمهایش ذاتی است و پیش برنده درام.
شاید یک دلیل اینکه آقاخانی خوب میتواند ابلهان بالذات را در کمدی موقعیت قرار دهد از تجربیات بازیگری خودش نشأت گرفته باشد؛ او در انبوه فیلم و در گونههای متنوع از کمدیهای مختلف مثل ضدگلوله و بعدازظهر سگی سگی و پیتزا مخلوط تا آثاری کاملا تلخ همچون خون شد، خداحافظی طولانی، اروند و کامیون، ایفای نقش کرده و همین تسلطش بر شخصیت سازی را بالا برده. او چون بازیگر-کارگردان است به خوبی میتواند فضا را برای غرق کردن بازیگر در سکانس ایجاد کند آن هم با نوعی کاریزمای متعادل که هم بشود تسلط را بر صحنه حاکم کرد و هم ریزهکاریهای بازیها را بیرون کشید.
سریال راز بقا خط داستانی واحدی به معنای معمول ندارد و سعی کرده به جای داستان روتین واحد، بلاهت شخصیتهایش را با خرده داستانهای مختلف و ماجراجویانه متعدد به مخاطب معرفی کند و بعد در کارزار هویدا شدن شمایل رویینتنانه کاراکتر اصلی، اتفاقات بعدی را بچیند.
راز بقا یک کمدی-ماجرایی-فانتزی مخاطبپسند است که جاهایی شکل آثار ابرقهرمانی مارول را به خود میگیرد ولی چون این ابرقهرمانی تنیده با کمدی و فانتزی و در عین حال بلاهت بالذات کاراکترها است، در مختصات داخل جواب میدهد و مخاطب وطنی میتواند ابتدا بلاهت کاراکتر رحیم را به عنوان شخصیتی ضدگلوله که هیچ مرگی بر او کارگر نیست، باور کند و سپس با بقیه آدمها همراه شده و داستان را پی گیرد...
نظر شما