آمریکای لاتین در دوراهی غرب و اوراسیا

۲۴ فروردین ۱۴۰۱، ۱۴:۳۱
کد خبر: 84715130
آمریکای لاتین در دوراهی غرب و اوراسیا

تهران - ایرنا - آمریکا اگر چه اعمال دکترین مونرو و تز سنتی جنگ سرد علیه آمریکای لاتین را در سر می‌پروراند اما موضع‌گیری‌های اخیر رهبران آمریکای لاتین در مناسبات مستقل با هر کشوری که باری از دوش توسعه‌نیافتگی این منطقه سبک‌تر کند، سوار شدن دولت‌ها بر موج چندقطبی شدن و انقضای هژمونی را نشان می‌دهد.

به گزارش روز چهارشنبه ایرنا به نقل از نشریه کُنترالینِئا، آمریکا پس از استقلال خود در سال ۱۷۷۶ میلادی، روند ساخت یک ریاست جمهوری قدرتمند را آغاز کرد و یکی از دکترین‌هایی که با گسترش سرزمینی آن همراه بود، دکترین «مانیفست دستینی» (سرنوشت آشکار) بود. دیگر آموزه مهم آمریکا، دکترین مونرو (۱۸۲۳) بود که در ابتدا توسط جان کوئینسی آدامز تدوین شد اما توسط جیمز مونرو نهایی شد و هدف آن، توقف هر گونه تلاش برای تسخیر مجدد کشورهای استقلال یافته‌ای بود که مستعمرات سابق اروپا بودند. به این ترتیب ایالات متحده، خود نیز در برابر اروپا، مسیر انزوا را در پیش گرفت به طوری که هر دو منطقه راهی مسیرهای مختلف توسعه اقتصادی و حیات سیاسی شدند.   

در جایی که ما اکنون آن را آمریکای لاتین می‌شناسیم، اولین منتقد توسعه‌طلبی ایالات متحده، سیمون بولیوار بود. چنان که فرانسیسکو پیویدال، مورخ و نویسنده در کتاب «بولیوار: اندیشه پیشرو ضد امپریالیسم» (۱۹۷۷) به آن پرداخته است.

بولیوار به عنوان نخستین گام در ساخت یک کشور آمریکای لاتین بدون نقش‌آفرینی آمریکا، ایده «گرن کلمبیا» را طراحی کرد. گرن کلمبیا یا کلمبیای بزرگ نام امروزی حکومتی است که از ۱۸۱۹ تا ۱۸۳۱ بر شمال و جنوب آمریکا و بخش‌هایی از جنوب آمریکای مرکزی حکومت داشته و امروز به نام کلمبیا، ونزوئلا، اکوادور، پاناما، شمال پرو، غرب و شمال غربی گویان و برزیل شناخته می‌شود. با انحلال گرن کلمبیا به دنبال اختلافات داخلی و ساز جدایی‌طلبی کشورها، سرانجام در نخستین چرخه دولت‌های مترقی در اوایل قرن بیست‌ویک، «جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کرائیب» (Celac) در مسیر ادغام آمریکای لاتین گام برداشت.  

به رغم مونروئیسم، اقتصاد آمریکای لاتین در طول قرن نوزدهم همچنان با اروپا دارای پیوند بود. این در حالی است که ایالات متحده در کشورگشایی خود تا سواحل مکزیک پیش رفت.  

ظهور ایالات متحده در آغاز قرن بیستم رخ داد و دوران امپریالیستی آمریکا آغاز شد. آمریکایی که به بازیگری در جنگهای جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) و دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) پرداخت و پس از آن‌ها به قدرت پیشرو در جهان سرمایه‌داری تبدیل شد.

در طی این مسیر، آمریکای لاتین نه تنها اقتصاد خود را به سمت ایالات متحده معطوف کرد، بلکه به فضایی برای هجوم سرمایه‌های آمریکا تبدیل شد. روندی که با مخالفان و مدافعانی مواجه بود. ساموئل فلگبِمیس (Samuel FlaggBemis) نویسنده و مورخ از جمله مدافعانی بود که برای تمایز قائل شدن میان این تهاجم آمریکا و امپریالیسم «خودخواه» اروپایی، «امپریالیسم محافظ» را به سیاست‌های آمریکا در آمریکای لاتین نسبت داد. عقیده فلگبمیس در راستای سیاست «همسایه خوب» فرانکلین روزولت رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا بود.  

آمریکای لاتین در دوراهی غرب و اوراسیا

جنگ سرد: تثبیت هژمونی آمریکا در آمریکای لاتین

جنگ سرد هژمونی قاره‌ای ایالات متحده را تأیید کرد. آمریکا در نتیجه انقلاب کوبا (۱۹۵۹) به مونروئیسم بازگشت تا این قاره را با جریان ضد کمونیسم، تحت دیپلماسی سازمان کشورهای آمریکایی (OEA) زیر یک پرچم قرار دهد.

در ادامه این گزارش آمده است: آمریکای لاتین اگر چه دارای پیوند تاریخی با غرب است اما «تهدید» دانستن چین و روسیه و «دشمن» دانستن منطقه اوراسیا برای توسعه اقتصادی این منطقه بسیار مخرب است.

در طول دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، مداخلات ایالات متحده برای ایجاد دیکتاتوری نظامی که در آمریکای لاتین چند برابر شد، به صورت مکرر اتفاق می‌افتاد اما آنچه که به وضوح اتفاق نیفتاد اینکه حتی «امپریالیسم محافظ» فرضی در خدمت مدرنیزه کردن اقتصادهای آمریکای لاتین و تقویت دموکراسی باشد.

فروپاشی نئولیبرالیسم در آمریکای لاتین

نئولیبرالیسم در دهه ۱۹۸۰ به لطف صندوق بین المللی پول به آمریکای لاتین نفوذ کرد و در دهه ۱۹۹۰، زمانی که سوسیالیسم فرو پاشید، به عنوان تنها راه اقتصادی مطلوب و قابل قبول تعمیم یافت. جهانی شدن فراملی و هژمونی تک‌قطبی آمریکا در این دوره غالب شد.  

نکته‌ای که نمی‌توان انکار کرد اینکه در طول دهه‌ها، دنیای جدیدی با توسعه قدرتمند چین و روسیه در خط مقدم روند رو به جلوی کشورها شکل گرفت. چند جانبه‌گرایی و چند قطبی نسبی به آرامی قوت گرفت. آمریکای لاتین نیز سوار بر موج تحولات، با متنوع‌سازی بازارها، روابط اقتصادی خود را با چین و روسیه افزایش داده است و منافع ایالات متحده را متزلزل کرده است.

اکنون درگیری در اوکراین به لحظه‌ای تعیین کننده و نقطه عطفی در تاریخ معاصر بشر تبدیل شده است. به نظر می‌رسد قدرت های درگیر قصد دارند زمین منازعه را به دو اردوگاه تقسیم کنند: اردوگاه «آزادی» و «دموکراسی» در غرب، در مقابل اردوگاه «خودکامگی» و «دیکتاتوری» در اوراسیا. این یک تقسیم مانوی از جهان است و حتی چنان که ساموئل هانتینگتون (۱۹۹۶) معتقد بود، این یک "برخورد تمدن ها" نیست.

آمریکای لاتین در دوراهی غرب و اوراسیا

مونروئیسم جدید؟

اما به همه این موارد، تلاش برای چیزی که می‌توان آن را «نئومونروئیسم» تلقی کرد را می‌توان اضافه کرد. لورا ریچاردسون فرمانده فرماندهی جنوبی ایالات متحده اخیرا اعلام کرد قاره آمریکا تحت «حمله» مجموعه‌ای چالش‌های فرارزی قرار دارد که مستقیما آمریکا را «تهدید» می‌کند؛ چین و روسیه که به عنوان «تهدید» برای آمریکا تلقی می‌شوند، به شدت در حال گسترش نفوذ خود در «همسایگی ما هستند». به ویژه چین «نفوذ ایالات متحده» را در زمینه‌های اقتصادی، دیپلماتیک، فناوری، کامپیوتری و نظامی به چالش می‌کشد. در حالی که روسیه «فوری ترین تهدید» است و بی ثباتی را «از طریق روابط خود با ونزوئلا، استقرار در کوبا و نیکاراگوئه و عملیات گسترده اطلاعات نادرست» تشدید می‌کند.

در بحبوحه جنگ اوکراین و بمباران تحریم‌ها علیه روسیه، «الکساندر سچتینین»، مدیر بخش آمریکای لاتین وزارت خارجه روسیه با تاکید بر اینکه شرکای سکو در آمریکای لاتین به سیاست تحریم‌های غرب نپیوسته‌اند، گفت: روسیه آماده گسترش همکاری با کشورهای آمریکای لاتین در مواجهه با خروج شرکت‌های اروپایی و آمریکایی از خاک خود است.

آمریکا با چشم‌پوشی از حق طبیعی کشورهای آمریکای لاتین در تعیین سرنوشت خود اگر چه همچنان خود را قیم این منطقه می‌داند اما آمریکای لاتین خود را به عنوان منطقه صلح تعریف کرده است.

در دنیایی که تغییر کرده و در حال ورود به عصر جغرافیای چندقطبی و علاوه بر آن چندفرهنگی است، آمریکای لاتین خود را منطقه صلح تعریف کرده است و هیچ دخالتی در مناقشات بر سر هژمونی بین قدرت‌های بزرگ ندارد. این منطقه می‌تواند استراتژی‌های امنیتی و توسعه‌ای خود را بر اساس حق حاکمیت و استقلال و بی‌اعتنا به تز قدیمی جنگ سرد و مونروئیسم سنتی، بسازد.

در این راستا، موضع‌گیری‌های بین‌المللی که توسط آندرس مانوئل لوپز اوبرادور رئیس‌جمهوری مکزیک در نظر گرفته شده است، مواضع جدید آمریکای لاتین را به خوبی نشان می‌دهد. داشتن روابط مستحکم و سودآور با خود ایالات متحده و با هر کشور یا منطقه دیگری که می‌تواند به غلبه موثر بر توسعه نیافتگی آمریکای لاتین کمک کرده و شرایط زندگی و اجتماعی بهتری برای مردم به ارمغان آورد.

تارنمای اسپانیایی بی‌بی‌سی در گزارشی نوشت: بسیاری همچنان اصرار دارند آمریکای لاتین را «حیاط خلوت» آمریکا بخوانند اما حقیقت این است که مواضع این کشورها در برابر تهاجم روسیه به اوکراین نشان می‌دهد که واشنگتن از اعمال هژمونی مطلق در قبال این منطقه فاصله دارد.

تحولات اوکراین یادآور سال‌های اوج جنگ سرد و تلاش وزارت‌های خارجه آمریکا و روسیه برای جذب متحدان است. رویدادهای اوکراین، تجدید درگیری جهانی بین کاخ سفید و کرملین و چنگ و دندان نشان دادن‌های طرف‌های درگیر و رقبا برای یارگیری و صف‌کشی‌ها است.

تارنمای شبکه تلویزیونی تله‌سور در گزارشی نوشت: هیچ کشوری در آمریکای لاتین بدون قید و شرط، خود را با مواضع روسیه در مورد عملیات ویژه نظامی این کشور در اوکراین همسو نکرد و واکنش‌ها از سوی کشورهایی چون ونزوئلا و کوبا و نیکاراگوئه تا مکزیک و کلمبیا و شیلی و برزیل بیانگر دفاع این منطقه به صورت کلی از حقوق بین‌الملل، منشور سازمان ملل، تفاهم دیپلماتیک از طریق راه‌های مسالمت‌آمیز و همچنین مذاکرات موثر در راستای تضمین امنیت، حاکمیت و صلح و ثبات منطقه‌ای و بین‌المللی بوده است.  

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha